دارا و سارا ...
هنگام جنگ دادیم صدها هزار دارا.
شد کوچه های ایران مشکین زاشک سارا.
سارا لباس پوشید، با جبهه ها عجین شد.
در فکه و شلمچه، دارا به روی مین شد.
چندین هزار دارا، بسته به سر سربند.
یا تکه تکه گشتند یا که اسیرو دربند.
سارای دیگری در مهران شده شهیده.
دارا کجاست؟ او در اروند آرمیده.
دوخته هزار سارا چشمی به حلقه در.
از یک طرف و دیگر چشمی ز خون دل، تر.
سارا سئوال می کرد، دارا کجاست اکنون؟
دیدند شعله ها را در سنگرش به مجنون.
خون گلوی دارا آب حیات دین است.
روحش به عرش وجسمش، مفقود در زمین است.
در آن زمانه رفتند صدها هزار دارا.
در این زمانه کشتند ده ها هزار «دارا».
هنگام جنگ دارا گشته اسیر و دربند.
دارای این زمان با بنزش رود به دربند.
دارای آن زمانه بی سر درون کرخه.
سارای این زمانه در کوچه با دوچرخه.
درآن زمانه سارا با جبهه ها عجین شد.
در این زمانه ناگه، چادر لباس جین شد.
با چفیه ای که گلگون از خون صد چو داراست.
سارا، خود از برای، جلب نظر بیاراست.
آن مقنعه ور افتاد، جایش فوکل در آمد.
سارا به قول دشمن از اُمُلی در آمد.
دارا وگوشواره، حقا که شرم دارد!
دردستهایش امروز، او بند چرم دارد.
با خون و چنگ ودندان، دشمن ز خانه راندیم.
اما به ماهواره تا خانه اش کشاندیم.
یارب تو شاهدی بر اعمالمان یکایک.
بدم المظلوم یا الله، عجل فرجه ولیک.
جای شهید اسم خواننده روی دیوار.
آنها به جبهه رفتند، اینها شدند طلبکار!
زنده یاد ابوالفضل سپهر