طلوع آفتاب خمین
امشب، ستاره دنباله داری در آسمان روزگار درخشید.
گویا اتفاق شگرفی در راه است!
شاید یک معجزه؛ معجزه قرن، امشب رخ دهد.
و خمین، میزبان این حادثه بزرگ.
انگار همه شهر ـ تمام دیوارها، خانه ها و کوچه ها ـ می دانند و از وقوع این اتفاق آگاهند.
نسیم انتظاری شیرین، در تار و پود خُمین می وزد.
امشب، ستاره ای در آسمان خمین می درخشد؛
ستاره روح اللّه !
و خدا دمید از روح خود، بر یک پیکر مطهّر و انسانی آفریده شد.
این صدای گریه نوزادی است که می خواهد تاریخ را دگرگون کند.
این یک چشمه از کوثر است که بر بستر زمانه جاری شد.
این یک پرتو از نور خداست، که از در و دیوار خمین تجلّی کرد؛
این روح اللّه است.
… و روح اللّه به دنیا پلک گشود و چه عمیق نگاه کرد و چه خوب فهمید آن چه را که باید می فهمید!
لحظه لحظه، روح بزرگ خود را به خوبی ها پیوند زد.
بزرگ شد؛ آن قدر بزرگ که تقدیر ملّتی را عوض کرد.
ابراهیم دوباره متولّد شد تا این بار، در هیبت خمینی، بت ها را بشکند.
نوح دوباره ظهور کرد، تا کشتیِ نجات ملّت ایران شود.
موسی دوباره آمد، تا این بار، سامریِ زمانه ـ طاغوت ـ را رسوا کند.
و خدا خمینی را این گونه می خواست.
و خدا می خواست، روح اللّه بیاید و انقلابی عظیم را رهبری کند.