مدرسه علمیه فاطمیه(س) خورموج

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

رجعت

26 مرداد 1392 توسط غیب اللهی

26 مرداد ماه، سالروز آزادي و بازگشت دليران ايران زمين به آغوش وطن، گرامي باد.

باغبان شقايق هاي خونين ايران، فرمودند:

اگر روزي اسرا برگشتند و من نبودم، سلام مرا به آنها برسانيد و بگوئيد:

«خميني، به فكرتان بود.»…!

************************************

خورشید آرام آرام، از پس کوه ها بیرون آمد و بر سقف آسمان پدیدار شد و پرتوهای طلایی اش را بر زمین پراکند. رادیو بغداد در صبح روز 24 مرداد ماه، خبر ارسال نامه ای را از سوی صدام و خطاب به رهبر و ریاست جمهوری، اعلام کرد. وی در خلال نامه به تمام خواست های مشروع ایران جواب مثبت داد. پس از شنیدن این خبر موجي از شادی  به پا خاست. همگان دست به سوی آسمان بردند و جبین بر خاک ساییدند و سجده شکر به جای آوردند.

خوش آمديد اي سرافرازان…

 1 نظر

نامه شهید سید مرتضی آوینی به برادرش در آمریکا

20 فروردین 1392 توسط غیب اللهی

آن چه در ادامه می آید، خلاصه ای است از نامه سید شهیدان اهل قلم، سید مرتضی آوینی خطاب به برادرشان که در آمریکا سکونت دارد:


«برادر!

دلم می‌خواست امروز که ایران، این پسر گم شده، بعد از قرن‌ها می‌رود که به آغوش خانواده‌ خویش بازگردد، در کنارم بودی و با هم زیر لوای اسلام عزیز و در کنار امام خمینی، این فرزند راستین محمد (ص) و این نشانه‌ خدا بر زمین، جهاد می‌کردیم.

گرفتار تاریکی بودیم که امام خمینی از قلب تاریخی که می‌رفت تا فراموش شود، چون محمد (ص) فریاد برآورد که «و اعتصمو بحبل الله جمیعا و لاتفرقوا» همه به ریسمان خداوند چنگ بزنید و بیاویزید و پراکنده نشوید و ما که هنوز دست و پا می‌زدیم تا به خویشتن خویش بازگردیم، از این سخن تازه شدیم و دریافتیم که آن چه می‌جستیم، یافته‌ایم و به یقین رسیدیم. و حتی من که همواره بویی از محمد در مشام داشتم، در آغاز باور نمی‌کردم که در این ظلمتکده‌ زمین بتوان نقبی به سوی نور زد که ابعاد آنچه روی داد، آن همه گسترده بود که زمین را در بر می‌گرفت و خدا این تردید را که جز لمحه‌ای به طول نینجامید بر من ببخشاید و برق یقین بی‌هیچ واسطه‌ای بر دلم نشست، همان‌گونه که بر کوه سینا و ایمان آوردم.

و برادر! زمان گم شد و مکان و کویر بود و آنکه دعوت به حق می‌کرد محمد (ص) بود و خدا را شکر که گوش ایمان من به آوای الله آشنا بود و نمی‌دانی که چه خوش بود. با همان عشقی که اباذر با محمد (ص) بیعت کرد، ما به امام خمینی پیوستیم. و برادر، او را ندیده‌ای: دست خداست بر زمین؛ آن همه به صفات خداوندی آراسته است که هنگامی که دست محبتش را بر سر شیفتگان بالا می‌آورد، سایه‌اش زمین و آسمان را می‌پوشاند و آن زمان که از حکمت و عرفان سخن می‌گوید، می‌بینی که او خود نفس حقیقت است. من بوی خوشش را از نزدیک شنیده‌ام و صورتش را دیده‌ام که قهر موسی را دارد و لطف عیسی را و آرامش سنگین محمد (ص) را.

برادر!

ایران، مادر تمدن نوینی است که معیارها و مقیاس‌هایی دیگر دارد و حکمت و فلسفه‌ای دیگر و هنری دیگر و … ادبیاتی دیگر. من هرگز نمی‌توانم وسعت مکتبی و فرهنگی این انقلاب را در این نامه تصور کنم،‌ اما برایت باز هم خواهم نوشت، هر چند که وقتم بسیار تنگ است.

مادر به تو گفت (در پشت تلفن) که من کار پیدا کرده‌ام. این چنین نیست؛ من زندگی یافته‌ام. عشق خمینی بزرگ و عظمت فرهنگی آنچه می‌گوید، مرا آن چنان شیفته‌ خود ساخته است که نمی‌توانم جز به حکمتی که در حال تدوین آن هستیم، بیندیشم و جز به فرهنگی که در حال احیای آن هستیم بیندیشم و جز به فرهنگی که در حال احیای آن هستیم … و این فرهنگ آن همه با آن فرهنگ کهنه و منحط غرب متفاوت است و آن همه از آن فاصله دارد که نمی‌توان گفت.

کارم در راه خداست (فی سبیل الله) و برای آن پولی دریافت نمی‌کنم. تنها سهمی اندک از بیت‌المال می‌برم که خورد و خوراک را بس باشد و بس. جهادی را که آغاز کرده‌ایم، امام خمینی «جهاد سازندگی» نام نهاده است. شمشیرمان قلم است و بیل و کلنگ، و در راه سازندگی ایرانی آزاد گام نهاده‌ایم؛ ایرانی که منشاء حرکت نوین تاریخ و خاستگاه فرهنگ نوینی است که دنیای تاریک را سراسر در بر خواهد گرفت.

                                                                               والسلام برادرت مرتضی (1358)»

 

 نظر دهید »

بیانات مقام معظم رهبری (مدظله العالی) در دیدار زائران در مشهد مقدس، ۱ فروردین ۱۳۹۲

11 فروردین 1392 توسط غیب اللهی

«رژیم صهیونیستی در قواره و اندازه‌ای نیست که در صف دشمنان

ملت ایران به چشم بیاید و اگر غلطی از آنها سربزند، جمهوری

اسلامی، تل آویو و حیفا را با خاک یکسان خواهد کرد»

*****


بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم
الحمد ‌لله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا و حبیب قلوبنا ابی‌القاسم المصطفی محمّد و ‏علی ءاله الطّیبین الطّاهرین المنتجبین المعصومین سیّما بقیّة‌الله فی الأرضین. السّلام علی الصّدّیقة الطّاهرة ‏فاطمة بنت رسول الله صلّی الله علیها و علی ابیها و بعلها و بنیها‎.‎

‏    به همه‌ی برادران و خواهران عزیزی كه در این محفلِ گرم و پرشور حضور یافته‌اند، سلام و تبریك ‏عرض میكنم و خدا را از اعماق دل سپاسگزارم كه فرصت عنایت كرد و مهلت داد تا یك‌ بار دیگر و ‏یك سال دیگر و یك نوروز دیگر، در جوار بارگاه ملكوتی حضرت ابا الحسن الرّضا (علیه ءالاف ‏التّحیّة و السّلام) در جمع شما مردم عزيز مشهد و زوار محترمی كه از اكناف كشور حضور دارند، ‏امكان و توفيق ملاقات و ديدار پيدا كنم و با شما درباره‌ی مسائل جاری و مهم كشور سخن بگويم. از ‏خداوند متعال مسئلت ميكنيم كه دل ما را و زبان ما را هدايت فرمايد و آنچه مورد رضای او است، بر ‏قلب و زبان ما جاری شود. اين هم يك توفيق بزرگی است كه در عيد نوروز، در كنار شادی‌ها و ‏زيبائی‌هائی كه در طبيعتِ نوروز وجود دارد، اين فرصت، هر ساله برای ما دست ميدهد كه در چنين ‏روزی در جمع شما مردم، به مسائل كشور و ارزيابی وضع كنونی خود و نگاه به گذشته و آينده‌ی خود ‏بپردازيم؛ با يك نگاه اجمالی، وضع دخل و خرج يكساله‌ی خودمان را در ابعاد كلان ملی بررسی كنیم، ‏محاسبه كنیم؛ محاسبه‌ی نفس ملی، محاسبه‌ی نفس عمومی. همچنان كه در مسائل شخصی، محاسبه‌ی ‏نفس برای ما لازم است ــ كه فرمود: «حاسبوا انفسكم قبل ان تحاسبوا»؛[1] باید محاسبه‌ی كار خود و ‏اعمال خود و حركات شخصی خود را داشته باشیم ــ محاسبه‌ی ملی هم یك كار با‌اهمیت و پرارزش ‏است؛ خودمان را محاسبه كنیم، به خودمان نگاه كنیم؛ آنچه را كه بر ما گذشته است، بار دیگر مورد ‏نظر قرار دهیم؛ از آن درس و عبرت بگیریم، برای آینده بهره ببریم‎.‎

   برادران و خواهران عزیز توجه كنند كه ما ملت ایران، فقط خودمان نیستیم كه به مسائل خودمان نگاه ‏میكنیم و آن را تقویم و ارزیابی میكنیم؛ كسان دیگری هم هستند كه كار ما را مورد مطالعه قرار ‏میدهند؛ درباره‌ی مسائل ما، كارهای ما، اقدامات ما قضاوت ميكنند و نظر ميدهند. ملتهائی هستند كه از ‏تجربه‌های ما استفاده ميكنند، بعضِ ديگری هستند كه به مطالعه‌ی اوضاع ملت ايران اشتغال دارند؛ از ‏پيشرفتهای ما خرسند ميشوند، از موفقيتهای ما خوشحال ميشوند؛ ما اگر پيروزی به دست بياوريم، آنها ‏احساس پيروزی ميكنند؛ اگر تلخی و تلخكامی در كار ما باشد، آنها تلخكام ميشوند. كسان ديگری هم ‏در دنيا هستند كه كار ما را زير ذره‌بين دارند، كار ما را مطالعه ميكنند؛ آنها بعكس، از لغزشهای ما ‏خوشحال ميشوند، از موفقيتهای ما احساس دلتنگی ميكنند، بدخواه ملت ايرانند؛ اينها هم كار ما را زير ‏نظر دارند. اينها عمدتاً كسانی هستند كه در طول سالهای متمادی همه چيز اين كشور در اختيار آنها ‏بوده است، بر همه‌ی امور كشور ما مسلط بودند؛ انقلاب آمده است دست اینها را كوتاه كرده؛ لذا با ‏انقلاب بدند، با مردم انقلابی بدند، با حكومت انقلابی بدند، با نظام انقلابی دشمنند. بنابراین ما زیر نظر ‏جامعه‌ی بزرگی از آحاد بشر هستیم؛ كار ما را نگاه میكنند، عمل ما را می سنجند‎.‎

بنابراین ما كه به عملكرد خودمان و برنامه‌ی گذشته و آینده‌ی خودمان نگاه میكنیم، نگاهمان بايد ‏واقع‌بینانه باشد؛ ارزیابی ما ارزیابی درستی باشد. بعضی از مردمِ خود ما وقتی به اوضاع كشور نگاه ‏میكنند، فقط ضعفها را می‌بینند؛ گرانی را می‌بینند، افت تولید در برخی از واحدهای تولیدی كشور را ‏می‌بینند، فشارهای دشمنان را می‌بینند. این نگاه، نگاه ناقصی است. بنده نگاه متفاوتی دارم. من وقتی به ‏اوضاع كشور و اوضاع ملتمان نگاه میكنم، یك میدان عظیم پرچالشی را مشاهده میكنم كه ملت ایران ‏در این میدان، به رغم دشمنان، سربلند و پيروز ظاهر شده است‎.‎

ضعفها هست، مشكلات هست؛ در مجموعه‌ی حوادث و رويدادهای كشور، تلخی‌ها و تلخكامی‌هائی ‏وجود دارد؛ ولی كسانی از قدرتمندان مادی عالم، با همه‌ی وجود تلاش كردند كه ملت ايران را فلج ‏كنند؛ اين را به زبان آوردند. آن خانم بی‌كفايتی كه مسئوليت سياست خارجی كشور آمريكا را بر ‏عهده داشت، سينه‌اش را سپر كرد و گفت ميخواهيم تحريمهائی در مورد جمهوری اسلامی اعمال ‏كنيم كه ايران فلج شود! اين را صريحاً به زبان آوردند. و حالا عرض خواهم كرد كه فعاليتها و ‏اقدامهاي آنها چه بود و چه شد و به كجا انجاميد. بنابراين از يك طرف، تلاش دشمن است در اين ‏عرصه‌ی عظيم و ميدان بزرگی كه ملت ايران در آن به چالش و مقابله با دشمن سرگرم است؛ از طرف ‏ديگر، وجود دستاوردهای بزرگی است كه نشان‌دهنده‌ی ظرفيت و قدرت و هوشمندی اين ملت بزرگ ‏است. وقتی انسان اين صحنه را ملاحظه ميكند، مثل صحنه‌ی هماورديِ ورزشكاران قدرتمندی است ‏كه زحمت و تلاش و كوشش و خستگی در آن هست، اما يك قهرمان، در اين ميدان موفق ميشود، ‏پيروز ميشود؛ همه او را تحسين ميكنند و آفرين ميگويند. اين قهرمان در اين صحنه‌ی عظيمی كه در ‏مقابل چشم ما است، ملت ايران است. هر كس اين صحنه را درست ببيند و درست مطالعه كند، به ملت ‏ايران‌ آفرين ميگويد؛ همچنان كه ما امروز صدای آفرين هوشمندان نكته‌بين دنيا را ميشنويم كه از ميان ‏همان كشورهائی كه دشمن و بدخواه ملت ايرانند، نخبگان سياسی، نخبگان دانشگاهی، افراد دنيا‌ديده و ‏مجرب كه اوضاع را زير نظر دارند، به ملت ايران آفرين ميگويند. اين عرصه‌ای است كه در مقابل ‏چشم ما است. بنابراين نگاه كردن و فقط به ضعفها چشم دوختن، غلط است. بايد ديد مجموعه‌ی اين ‏تلاشها در سطح كشور چگونه انجام ميگيرد و به چه سرانجامی منتهی ميشود. با اين ديد وقتی به صحنه ‏نگاه كنيم، بايد به ايران و ايرانيِ مسلمان آفرين بگوئيم‎.‎

   گفتيم بعضی‌ها از پيشرفت ملت ايران غمگين و ناراحت ميشوند. اينها چه كسانی هستند؟ اين را بعد ‏عرض خواهم كرد. دشمنانی كه مايل نيستند پيشرفت و ترقی و رشد همه‌جانبه‌ی ملت ايران را ببينند، دو ‏كار عمده در برنامه‌ی آنها وجود دارد: يكی اين كه تا آنجائی كه بتوانند، مانع‌تراشی كنند كه ملت ‏نتواند به اين پيشرفتها و رشد دست پيدا كند؛ با تحريم، با تهديد، با مشغول كردن مديران به كارهای ‏درجه‌ی دو و فرعی، به منعطف كردن حواس ملت بزرگ ايران و نخبگان كشور به كارهائی كه در ‏فهرست كارهای اصلی آنها قرار ندارد؛ يعنی مانع شدن عملی‎.‎

كار دوم اين است كه در تبليغاتِ خودشان پيشرفتها را انكار كنند. امروز یك شبكه‌ی تبلیغاتیِ بسیار ‏عظیم با هزاران رسانه از انواع گوناگون رسانه‌ها در دنیا مشغول به كار است، برای اینكه اثبات كند كه ‏در ملت ایران، در كشور ایران پیشرفتی صورت نمیگیرد؛ پیروزی‌های ملت را انكار كنند؛ اگر ضعفهائی ‏وجود دارد، این ضعفها را بزرگ و عمده كنند و در مقابل چشم همه قرار دهند؛ اما قوّتها و نقاط ‏جوشش را ــ كه در سراسر كشور و در هر گوشه و كنار، خود را به انسانهای منصف نشان میدهند ــ از ‏چشمها پنهان كنند‎.‎

رئیس جمهور آمریكا در نطق رسمی، از مشكلات اقتصادی ایران حرف میزند؛ مثل اینكه از پیروزی ‏خود دارد صحبت میكند؛ كه بله، در ایران پول ملی افت كرده است، مشكلات اقتصادی اینچنین و ‏آنچنان است. البته او به قوّتهای این ملت، به تلاشهای مثبت و سازنده‌ای كه در این كشور دارد انجام ‏میگیرد، به پیروزی‌های بزرگ این ملت اشاره‌ای نكرده است و هرگز نخواهد كرد. سی سال است كه ‏ما با چنین چالشی مواجه‌ایم ــ كه من در ارزیابی این سی سال، بعداً یك كلمه عرض خواهم كرد ــ اما ‏چالشی كه ملت ایران با آن مواجه است و دشمنانی ــ هم در عمل و هم در تبليغات ــ كوشش ميكنند ‏مانع بروز و ظهور رشد چشمگير كشور ايران كه در سايه‌ی اسلام زندگی ميكند، بشوند، امروز چند ‏برابر است‎.‎

   سال 91 كه گذشت، يكی از سالهای بسيار پر كار برای دشمنان ما در اين زمينه بود. آنها گفتند ‏ميخواهيم ملت ايران را با تحريمها فلج كنيم. اگر جمهوری اسلامی سر پا باشد، با‌نشاط باشد، رو به ‏پيشرفت باشد، آنها در دنيا بی‌آبرو ميشوند؛ لذا اگر ميتوانند، بايد نگذارند؛ و اگر كار از دستشان خارج ‏شد، لااقل در تبليغات جور ديگری اين مطلب را منعكس و وانمود كنند. اينها اين دو كار را امروز با ‏شدت بيشتری انجام ميدهند؛ هم ممانعت عملی ــ با فشار، با تهديد، با تحريم و امثال اينها ــ هم با تلاش ‏تبليغاتی برای كوچك نشان دادن نقطه‌های قوّت، و بزرگ نشان دادن نقطه‌های ضعف‎.‎

عرض كرديم دشمنانی هستند. اين دشمنان چه كسانی هستند؟ لانه‌ی اصلی توطئه عليه ملت ايران ‏كجاست؟ پاسخ به اين سؤال، دشوار نيست. امروز سی و چهار سال است كه هرگاه نام «دشمن» برده ‏ميشود، ذهن ملت ايران متوجه دولت آمريكا ميشود. خوب است دولتمردان آمريكا به اين نكته توجه ‏كنند و اين را بفهمند كه ملت ايران در طول اين سی و چند سال چيزهائی ديده است، مراحلی را ‏گذرانده است، كه تا ميگويند دشمن، ذهن ملت ايران متوجه به آمريكا ميشود. اين مسئله‌ی بسيار مهمی ‏است برای يك دولتی كه ميخواهد در دنيا با آبرو زندگی كند؛ اين مسئله، مسئله‌ی قابل توجه و قابل ‏دقتی است؛ بايد روی اين مسئله تكيه كنند. مركز توطئه اينجا است، اساس دشمنی اينجا است‎.‎

البته دشمنهای ديگری هم هستند كه ما اينها را در درجه‌ی اول و در رديف اول به حساب نمی‌‌آوريم: ‏دشمن صهيونيستی هم هست، منتها رژيم صهيونيستی در قواره و اندازه‌ای نيست كه در صف دشمنان ‏ملت ايران به چشم بيايد. گاهی سردمداران رژيم صهيونيستی، ما را تهديد هم ميكنند؛ تهديد به حمله‌ی ‏نظامی ميكنند؛ اما به‌نظرم خودشان هم ميدانند، و اگر نميدانند، بدانند كه اگر غلطی از آنها سر بزند، ‏جمهوری اسلامی «تل‌آويو» و «حيفا» را با خاك يكسان خواهد كرد. دولت انگليسِ خبيث هم با ملت ‏ايران دشمنی ميكند؛ اين هم يكی از دشمنان سنتی و قديمی ملت ايران است؛ منتها دولت انگليس نقش ‏مكمل آمريكا را در اين ميدان بازی ميكند. خود دولت انگليس استقلالی ندارد كه انسان او را يك ‏دشمن مستقلی به حساب بياورد؛ دنباله‌روِ آمريكا است‎.‎

بعضی از دولتهای ديگر هم دشمنی‌هائی دارند. من اينجا مناسب ميدانم كه بگويم مسئولين دولت فرانسه ‏هم در چند سال اخير دشمنی‌های آشكاری با ملت ايران كرده‌اند؛ اين يك ناهوشمندی از سوی ‏دولتمردان فرانسه است. انسان عاقل، بخصوص سياستمدار عاقل، هرگز نبايد انگيزه‌ی اين را داشته باشد ‏كه موجودی را كه دشمن او نيست، تبديل به دشمن كند. ما با دولت فرانسه، با كشور فرانسه مشكلی ‏نداشتيم؛ نه در طول تاريخ مشكلی داشتيم، نه در دوران حاضر؛ اما سياست غلط از زمان ساركوزی ــ ‏كه دولت امروز فرانسه هم متأسفانه همان راه را میرود ــ دشمنی با ملت ایران است. به نظر ما این كار ‏غلطی است، كار غیرمدبرانه و غیرعاقلانه‌ای است، كار ناهوشمندانه‌ای است‎.‎

آمریكائی‌ها وقتی حرف میزنند، میگویند “جامعه‌ی جهانی". اسم چندتا كشور را گذاشته‌اند «جامعه‌ی ‏جهانی»؛ كه در رأس آنها آمریكا است، دنبال سرش هم صهیونیستها و دولت انگلیس و بعضی از ‏دولتهای خرده‌ریز دیگر است! جامعه‌ی جهانی به هیچ وجه در صدد دشمنی با ایران و ایرانی و ایران ‏اسلامی نیست‎.‎

خب، حالا كه بنا است به سال 91 نگاه كنیم، این را بگوئیم كه از اول سال 91 آمریكائی‌ها برنامه‌های ‏جدید خودشان را شروع كردند؛ با اینكه در زبان اظهار دوستی كردند، گاهی با ما اظهار دوستی كردند ‏ــ در نامه و پیغام و امثال اینها ــ گاهی در رسانه‌ها با ملت ایران اظهار دوستی كردند، اما برخلاف این ‏اظهارات غیرواقعی، در عمل سعی كردند نسبت به ایران و ملت ایران سختگیری كنند؛ تحریمهای ‏شدیدی را از اوائل سال 91 گذاشتند ــ تحریم نفت، تحریم بانك و مبادلات بانكی و پولی بین ‏جمهوری اسلامی و كشورهای دیگر ــ كارهای زیادی هم در این زمینه انجام دادند‎.‎

اين هم يكی از آن لطائف عالم است كه آمريكائی‌ها دشمنی ميكنند، ميگويند شما نفهميد كه ما با شما ‏دشمنيم؛ مخالفت و عناد ميورزند، متوقعند كه ملت ايران نفهمد كه آنها معاندند و دشمنی ميكنند! اين ‏سياست از اواخر دوران بوش در مقابل ايران شروع شده است، امروز هم متأسفانه همان سياست را ‏دولتمردان آمريكا ادامه ميدهند؛ همان پنجه‌ی چدنيِ زير دستكش مخملی. من چند سال پيش اينجا در ‏جوار بقعه‌ی ‌علی‌بن‌موسی‌الرضا (عليه السّلام) در همين سخنرانيِ اول فروردين گفتم مراقب باشيد ‏اظهار محبت شما، اظهار دوستی و موافقت شما به معنای اين نباشد كه دستكش مخملی بر روی پنجه‌ی ‏چدنی كشيديد و ميخواهيد تظاهر به دوستی كنيد، اما در باطن دشمنی ميكنيد. آمريكائی‌ها برای متوقف ‏كردن فروش نفت و انتقال پول ايران، مأمور ويژه فرستادند. از آمريكا افراد برجسته و خاصی را مأمور ‏كردند كه با كشورها تماس بگيرند، به كشورها مسافرت كنند؛ حتّی با سران شركتها صحبت كنند برای ‏اينكه ارتباطات و اتصالات اقتصادی مربوط به نفت را با جمهوری اسلامی پيگيری نكنند؛ آنها را ‏مجازات كنند به خاطر اين كه با جمهوری اسلامی ارتباط مالی دارند، ارتباط پولی دارند، يا معامله در ‏مورد نفت دارند؛ اين كار را از اول سال 91 و بخصوص از مرداد، با شدتِ تمام شروع كردند. انتظار ‏داشتند ايران در مقابل اين حركتِ برنامه‌ريزی شده كه با شدت دنبال هم ميكردند، دست از فعاليتهای ‏رشديابنده‌ی علميِ خود بردارد و تسليم زورگوئی‌های آمريكا شود‎.‎

البته من اين را بگويم ــ اين را يك بار ديگر هم چند ماه قبل از اين گفتم ــ كه آمريكائی‌ها اظهار ‏خوشحالی كردند و گفتند كه فلانی اعتراف كرد كه تحريمها اثر گذاشته. بله، تحريمها بی‌اثر نبود؛ ‏ميخواهند خوشحالی كنند، بكنند. تحريمها بالاخره اثر گذاشت؛ اين هم يك اشكال اساسی در خود ما ‏است. اقتصاد ما دچار اين اشكال است كه وابسته‌ی به نفت است. ما بايد اقتصاد خودمان را از نفت جدا ‏كنيم؛ دولتهای ما در برنامه‌های اساسيِ خودشان اين را بگنجانند. من هفده هجده سال قبل به دولتی كه ‏در آن زمان سر كار بود و به مسئولان گفتم كاری كنيد كه ما هر وقت اراده كرديم، بتوانيم درِ ‏چاههای نفت را ببنديم. آقايانِ به قول خودشان “تكنوكرات” لبخند انكار زدند كه مگر ميشود؟! بله، ‏ميشود؛ بايد دنبال كرد، بايد اقدام كرد، بايد برنامه‌ريزی كرد. وقتی برنامه‌ی اقتصادی يك كشور به يك ‏نقطه‌ی خاص متصل و وابسته باشد، دشمنان روی آن نقطه‌ی خاص تمركز پيدا ميكنند. بله، تحريمها اثر ‏گذاشت، منتها نه آن اثری را كه دشمن ميخواست؛ كه من حالا اين مسئله را شرح خواهم داد. اين در ‏مورد كار اقتصادی بود‎.‎

در عرصه‌ی سياسی هم در طول سال 91 سعی كردند ايران اسلامی را به تعبير خودشان در دنيا منزوی ‏كنند؛ يعنی دولتها را در رابطه‌شان و در نگاهشان به جمهوری اسلامی دچار تزلزل كنند و نگذارند ‏جمهوری اسلامی سياستهای خود را در سطح منطقه، در سطح جهان و در سطح كشورِ خود گسترش ‏دهد و اعمال كند. اين كار با شكست كامل روبه‌رو شد. در مسائل بين‌المللی سعی اينها اين بود كه ما ‏چون اجلاس غيرمتعهدها را در تهران داشتيم، كاری كنند كه اين اجلاس سست و سبك برگزار شود؛ ‏همه شركت نكنند، يا شركت فعال نكنند. درست عكس آنچه كه آنها ميخواستند، اتفاق افتاد. دو ثلث ‏ملتهای جهان عضو جنش غيرمتعهدها هستند. سران كشورها در تهران شركت كردند، ‌مسئولان بلندپايه ‏شركت كردند. همه ايران را تحسين كردند، همه از پيشرفتهای علمی و فنّاوری و اقتصادی كشور اظهار ‏شگفتی كردند. همه در مقابل ملت ايران احساس تمجيد و تحسين كردند؛ اين را به ما هم گفتند، در ‏مصاحبه‌هايشان هم گفتند؛ به كشورهايشان هم كه برگشتند، اين را همه تصديق كردند. درست نقطه‌ی ‏مقابل آنچه كه دشمنان ملت ايران ميخواستند، اتفاق افتاد؛ نتوانستند تأثير بگذارند‎.‎
در زمینه‌ی سیاست داخلی، هدف آنها از این تحریمها این بود كه ملت را در راه خودشان مردد كنند؛ ‏بین ملت ایران و نظام اسلامی جدائی بیندازند؛ مردم را دلسرد كنند، ناامید كنند. در روز بیست و دوم ‏بهمن، ملت ایران با حضور متراكم خود، با شور و شوق خود، با احساساتی كه نسبت به اسلام و انقلاب ‏اسلامی و نظام اسلامی ابراز كردند، مشت محكمی بر دهان آنها زدند. در عرصه‌ی امنیتی هم تلاش ‏كردند امنیت كشور را به هم بزنند ــ كه تفاصیل آن را مسئولان در مصاحبه‌ها و در گفتار‌ها برای مردم ‏بیان كردند ــ اما در آنجا هم موفق نشدند. در زمینه‌ی سیاسی در منطقه، قدرت و نفوذ جمهوری ‏اسلامی را یك بار دیگر تجربه كردند. در مسائل منطقه‌ای كار به جائی رسید كه اعتراف و اقرار كردند ‏كه بدون حضور ايران و بدون رأی ايران، هيچ مشكل بزرگی در منطقه حل نخواهد شد. در قضيه‌ی ‏حمله‌ی رژيم صهيونيستی به غزه، حضور قدرتمند جمهوری اسلامی در پشت صحنه موجب شد كه ‏خودشان اعتراف كردند كه در مقابل مبارزان فلسطينی شكست خوردند؛ گفتند ــ ما نگفتيم، آنها گفتند ‏و اصرار كردند ــ كه اگر چنانچه حضور جمهوری اسلامی نبود،‌ قدرت‌نمائی جمهوری اسلامی نبود، ‏مبارزان فلسطينی نميتوانستند در مقابل اسرائيل مقاومت كنند، چه برسد به اين كه اسرائيل را به زانو در ‏بياورند؛ كه در جنگِ هشت روزه فلسطينی‌ها توانستند اسرائيل را به زانو در بياورند، و اين اولين بار در ‏تاريخ تشكيل رژيم جعلی و غاصب صهيونيستی بود‎.‎

    گفتيم كه تلاشهای اينها بی‌اثر نبود؛ بله، بی‌اثر نبود، اما در كنار اثر منفی، يك اثر مثبت بزرگی هم كه ‏مورد انتظار ما بود، اتفاق افتاد؛ يعنی تحريم موجب شد كه نيروهای درونی و ظرفيت عظيم ملت ايران ‏فعال شود، استعدادهائی بروز كند و كارهای عظيمی تحقق پيدا كند؛ كه اگر تحريم نبود، اين كارها ‏اتفاق نمی‌افتاد. ما به بركت تحريم توانستيم به كارهای بزرگی دست بزنيم؛ جوانان ما توفيقاتی به دست ‏بياورند كه اگر تحريم نبود، ما به اين توفيقات يقيناً دست پيدا نميكرديم. در زمينه‌ی كارهای زيربنائی ــ ‏كه بعد عرض خواهم كرد ــ در سال 91 پيشرفتهائی صورت گرفت كه در مقايسه‌ی با سالهای قبل هم، ‏سال 91 يك سال برجسته‌ای است. كارهای زيربنائيِ انبوهی صورت گرفت؛ در زمينه‌ی راه، در زمينه‌ی ‏انرژی، در زمينه‌ی كشف منابع جديد نفت، در زمينه‌ی كشف منابع جديد اورانيوم، در زمينه‌ی ايجاد و ‏توسعه‌ی نيروگاه و پالايشگاه و ده‌ها كار صنعتی بزرگ؛ كه اينها همه زيرساختهای اقتصادی آينده‌ی ‏كشور است. بله، ما اگر چنانچه اين زيرساختها را از قبل فراهم كرده بوديم، تحريم دشمن همين مقدار ‏اثر منفی را هم كه كرد، نميكرد. اين كارها را ما انجام داديم و توانستيم پابه‌پای دشمنی و تحريم ‏دشمنان، در جهت مثبت جلو برويم. كارهای بزرگی انجام گرفت؛ يك قلم، پيشرفتهای بزرگ علمی ‏در طول سال 91 است. در زمينه‌ی علم و فنّاوری كارهائی شد كه حقيقتاً چشم‌پُركن و برای انسانی كه ‏معتقد به آينده‌ی كشور است، خرسندكننده و خوشحال‌كننده است. يعنی همين سالی كه خواستند بر ‏ملت ايران سخت بگيرند، جوانان عزيز ما، دانشمندان ما ماهواره‌ی ناهيد را به فضا فرستادند؛ كاوشگر ‏پيشگام را با موجود زنده به فضا فرستادند؛ جنگنده‌ی فوق پيشرفته ساخته شد. اهميت هر كدام از اينها ‏به قدری است كه جا دارد يك ملت برای هر يك از اینها اظهار خوشحالی و خرسندی كند، برايش ‏سرود بسازند، جشنواره درست كنند. كارها چون متراكم است، درست تبليغ نميشود و خبررسانيِ ‏كاملی هم انجام نميگيرد. وقتی كه اين موجود زنده به فضا فرستاده شد و سالم برگشت، آنقدر اين ‏قضيه برای دانشمندان دنيا و ناظران بين المللی تعجب‌آور بود كه اول انكار كردند؛ ولی بعد كه ديدند ‏چاره‌ای نيست و حقايق و نشانه‌های درستی و واقعيت را مشاهده كردند، مجبور شدند كه قبول كنند‎.‎

در حوزه‌ی سلامت و مهندسی پزشكی كارهای بزرگی انجام گرفت كه مربوط به سلامت مردم است. ‏در زمينه‌ی زيست‌فنّاوری در منطقه اول شديم. كارهای تخصصی برجسته‌ای در اين زمينه انجام گرفت ‏و اقلام متعدد داروئی بر اين اساس توليد شد. اين همان سالی است كه بر ملت ايران سخت گرفتند، ‏برای اينكه او را از زندگی و از همه‌ی فرآورده‌های استعداد بشری محروم كنند. در همين سال، در ‏حوزه‌ی نانوفنّاوری ــ كه يك انقلاب در زمينه‌ی فنّاوری و صنعت است ــ رتبه‌ی اول را در منطقه پیدا ‏كردیم. در همین سال، در چندین حوزه‌ی علمیِ مهم، مقام اول تولید علم در منطقه بوديم. در ‏ركوردهای علم و تولید علمی، در انتشار مقالات علمی، در سرعت پیشرفت علمی، در سهم كشور در ‏تولیدات علمیِ كل جهان، شاهد پیشرفت بودیم. در مسابقات علمیِ فنّاورانه‌ی دانشجویان، كشور نسبت ‏به سال گذشته سی و یك درصد رشد داشت. در سال 91، تعداد دانشجو به قدری افزایش پیدا كرد ‏كه بیست و پنج برابر اول انقلاب، ما امسال دانشجو داریم. بیست و پنج برابر اول انقلاب، دانشجويان در ‏كشور مشغول تحصیل هستند. اینها پیشرفتهای عظیم ملت ایران است. در حوزه‌ی آب، در حوزه‌ی ‏محیط زیست، در سلولهای بنیادی، در انرژی‌های نو، در گیاهان داروئی، در انرژی هسته‌ای، كشور ‏توانست به پیشرفتهای بزرگی دست پیدا كند. اینها همه مربوط به آن سالی است كه دشمنان ملت ایران ‏همه‌ی تلاش خود را بسیج كردند تا ملت ایران را از كار بیندازند‎.‎

   حوادث سال 91 درس بزرگی به ما میدهد؛ این درس این است كه یك ملت زنده از تهدید و فشار و ‏سختگیری دشمن هرگز به زانو در نخواهد آمد. برای ما و برای همه‌ی كسانی كه مسائل ايران را دنبال ‏ميكنند، معلوم شد كه آنچه برای يك ملت مهم است، تكيه به استعداد درونی خود، توكل به خدای ‏بزرگ، اعتماد به خود و عدم تكيه‌ی به دشمنان است؛ اين است كه ميتواند يك ملت را به جلو ببرد. ‏سال 91 برای ما يك ميدان رزمايش بود، يك ميدان تمرين بود. به كوری چشم دشمن، ما ملت ايران ‏فلج كه نشديم، در اين ميدان رزمايش توانستيم از خودمان برجستگی‌هائی را هم نشان دهيم. البته ‏ضعفهای خودمان را هم شناختيم؛ خاصيت رزمايش اين است. در يك تمرين رزمی و در يك ‏رزمايش، يك مجموعه‌ی رزمی، هم قوّتهای خود را ميشناسد، هم ضعفهای خود را ميشناسد و آنها را ‏برطرف ميكند. ما ضعفهای خودمان را هم شناختيم. ضعف ما در اقتصاد، كه به سختيِ معيشت ‏گروه‌هائی از مردم منتهی شد، عبارت است از وابستگی به نفت ــ كه عرض كردم اين يكی از ضعفهای ‏ما است ــ بي اعتنائی به سياستهای كلان اقتصادی، و سياستها و تصميم‌گيری‌های پی‌در‌پيِ روزمرّه. ‏مسئولين كشور ــ مسولينِ امروز و بخصوص مسئولين آينده كه بعد از انتخاباتِ امسال بر سر كار خواهند ‏آمد ــ به اين نكته توجه كنند؛ كشور بايد سياست اقتصاديِ كلانِ روشن و مدوّن و برنامه‌ريزی‌شده ‏داشته باشد؛ حوادث گوناگون نتواند تغيير و تبديلی در آن ايجاد كند‎.‎

درس بزرگ ديگر ما اين بود كه بنيه‌ی كشور قوی است. وقتی بنيه قوی شد، تأثيرات خصمانه‌ی ‏دشمنان به حداقل ميرسد. اگر مسئولين كه در اين كشور بزرگ و با اين بنيه‌ی قوی، مسئوليت را ‏پذيرفتند، با تدبير كار كنند، مديران با هم باشند، با هم فعاليت كنند ــ توصيه‌ای كه ما هميشه به مسئولين ‏و مديران كشور ميكنيم ــ با حزم و تدبير عمل كنند، آن وقت ميتوانيم از هر تهديدی يك فرصتی ‏بسازيم؛ همچنان كه در سال 91 از تهديدهای دشمن فرصت ساختيم و توانستيم به طرف جلو حركت ‏كنيم. آنچه كه مسئولين كشور و ملت عزيز ما در سال 91 انجام دادند، ان‌شاءالله بايد آثار آن در زندگی ‏مردم، در آينده و در سالهای بعد خود را نشان دهد و نشان خواهد داد‎.‎

البته اقتصاد مسئله‌ی مهمی است كه بنده در اين چند سال پی‌در‌پی بر روی آن تكيه كرده‌ام، اما تنها ‏مسئله هم مسئله‌ی اقتصاد نيست؛ امنيت كشور مهم است، سلامت مردم مهم است، پيشرفتهای علمی ‏مهم است و اساس كار و زيربنای كار است ــ كه اگر چنانچه در كشور علم پيشرفت كند، همه‌ی ‏كارهای بعدی آسان خواهد شد ــ استقلال و عزت ملی برای كشور مهم است، زيردست نبودن يك ‏ملت و ارباب نداشتن يك ملت مهم است، نفوذ و اقتدار منطقه‌ای يك ملت و يك كشور پشتوانه‌ی ‏استقلال و امنيت كشور است و مهم است. در همه‌ی اين موارد، ما پيشرفت داشتيم؛ هم در زمينه‌ی ‏امنيت، هم در زمينه‌ی سلامت، هم در زمينه‌ی نفوذ بين‌المللی، هم در زمينه‌ی تسلط بر حوادث ‏گوناگونی كه بر كشور و بر منطقه جاری است‎.‎

ملت ما با پيشرفتها ثابت كرد كه در سايه‌ی آمريكا زندگی نكردن، به معنای عقب‌افتادگی نيست؛ اين ‏نكته‌ی مهمی است. قدرتمندان عالم، استعمارگران ــ در روزی كه استعمارِ مستقيم بود ــ و امروز ‏آمريكا، ميخواهند به ملتهای دنيا اثبات كنند كه اگر ميخواهيد زندگی خوب داشته باشيد و پيشرفت ‏كنيد، بايد زير سايه‌ی ما بيائيد. ملت ايران اثبات كرد كه اين حرف دروغ است. ملت ما ثابت كرد كه ‏وابسته نبودن به آمریكا و قدرتهای بزرگ نه فقط موجب عقب‌افتادگی نیست، بلكه موجب پیشرفت ‏است؛ دلیل واضح این است كه شما این سی سالِ جمهوری اسلامی را مقایسه كنید با سی سالِ بعضی ‏از كشورهائی كه در سایه‌ی آمریكا زندگی كردند، دل خودشان را به سالی دو سه میلیارد دلار كمك ‏آمریكا خوش كردند و تسلیم آمریكا شدند؛ ببینید آنها كجایند، ما كجائیم؟ هستند كشورهائی كه ‏خودشان را به دُم آمریكا بستند و دنباله‌روِ آمریكایند. سی سال تجربه در مقابل ما است. ببینید سی سالِ ‏جمهوری اسلامی چگونه گذشته است و جمهوری اسلامی و ملت ایران از كجا به كجا رسیده است، ‏آنها در چه وضعی هستند. هر كس این را مطالعه كند، خواهد فهمید كه وابسته نبودن به قدرتهای ‏بزرگ، برای یك ملت فرصت است، نه تهدید؛ و این فرصت را بحمدالله ملت ایران با قدرت خود، با ‏شجاعت خود، با هوشمندیِ خود به دست آورده است‎.‎

   دو موضوع لازم را در اینجا باید عرض كنم، كه اینها مربوط به آینده است: یك مسئله این است كه ما ‏در برنامه‌ریزی‌ها همیشه باید جلوتر از دشمن حركت كنیم. در مقابل فعالیت دشمن، كشور نباید در ‏حال انفعال به سر ببرد. هوشمندانه بايد نقشه‌ی دشمن را حدس زد و تشخيص داد و جلوتر از دشمن ‏عمل كرد. ما در يك مواردی اينجوری عمل كرديم، موفقيتش را ديديم؛ يك نمونه، همين مسئله‌ی ‏تأمين سوخت بيست درصدِ مورد نياز نيروگاه تحقيقاتی تهران است كه راديو‌داروهای مهمِ مورد نياز ‏كشور در آنجا توليد ميشود. اين نيروگاه كوچك احتياج داشت به سوخت بيست درصد، كه ما بيست ‏درصد را توليد نميكرديم و هميشه اين را از خارج تهيه ميكرديم. دشمنان ما فكر كردند كه از اين ‏فرصت استفاده كنند، اين نياز ملی را گرو بگيرند، برای اينكه جمهوری اسلامی را وادار كنند به قبول ‏تحميلها و تحكمهای خودشان؛ خواسته‌های خودشان را به اين وسيله تحميل كنند. جوانان ما، ‏دانشمندان ما، قبل از آنكه كار به نقطه‌ی فشار و حساس برسد، توانستند سوخت غنی شده‌ی بيست ‏درصد را تهيه كنند و آن سوخت را تبديل كنند به صفحه‌ی مورد نيازی كه در آن نيروگاه لازم بود ‏تهيه شود. مخالفين ما حدس هم نميزدند كه ما بتوانيم اين كار را انجام دهيم؛ اما مسئولين كشور بوقت ‏متوجه اين نياز شدند، دست‌به‌كار شدند؛ استعداد ايرانی شكوفا شد، بُروز كرد و اين كار را با موفقيت ‏انجام داديم. آنها در حالی كه انتظار داشتند جمهوری اسلامی ملتمسانه از آنها سوخت بيست‌درصد را ‏درخواست كند، جمهوری اسلامی اعلام كرد كه ما سوخت بيست‌در‌صد را در داخل تهيه كرديم و ‏احتياجی به شما نداريم. اگر دانشمندان ما، مردان علمی ما، جوانان ما اين كار را نميكردند، ما امروز ‏بايد با اصرار، با التماس، با هزينه‌ی زياد، در مقابل كسانی كه دوست ما نيستند، ميرفتيم؛ يا سوخت ‏بيست‌درصد را درخواست ميكرديم، يا راديوداروها و محصول را درخواست ميكرديم. مسئولين كشور ‏پيش‌بينی كردند، بوقت فهميدند؛ آنچه را كه بايد انجام دهند، انجام دادند؛ لذا پيروز شديم. اين بايد ‏يك برنامه‌ای باشد برای همه‌ی مسائل اساسی كشور و همه‌ی نيازهای كشور‎.‎

دولتها، صنعتگران، كشاورزان، سرمايه‌داران و كارآفرينان، پژوهشگران علمی، طراحان علمی و صنعتی ‏همه موظفند به اين وظيفه‌ی اخلاقيِ بزرگ، به اين وظيفه‌ی عاقلانه، كه پيش از نياز، خودشان را آماده ‏كنند و يك قدم جلوتر از نقشه‌ی دشمن حركت كنند. مديران اقتصادی، استادان دانشگاه، انجمنهای ‏علمی، پاركهای علمی و فنّاوری، همه‌ی اينها بايد پيش‌دستی را در كار علمی وجهه‌ی همت خودشان ‏قرار دهند؛ مقاله‌ی علمی مينويسند، در اين جهت باشد؛ پژوهش علمی ميكنند، در اين جهت باشد؛ كار ‏صنعتی ميكنند، كار فنی ميكنند، كار علمی ميكنند، همه در اين جهت باشد؛ مديران دولتی، مديران ‏دانشگاه‌ها، مديران علمی، آحاد ملت در اين جهت حركت كنند‎.‎

مطلب اول: وظيفه‌ی همه‌ی ما اين است كه سعی كنيم كشور را مستحكم، غير قابل نفوذ، غير قابل تأثير ‏از سوی دشمن، حفظ كنيم و نگه داريم؛ اين يكی از اقتضائات «اقتصاد مقاومتی» است كه ما مطرح ‏كرديم. در اقتصاد مقاومتی، يك ركن اساسی و مهم، مقاوم بودن اقتصاد است. اقتصاد بايد مقاوم باشد؛ ‏بايد بتواند در مقابل آنچه كه ممكن است در معرض توطئه‌ی دشمن قرار بگيرد، مقاومت كند. اين ‏مطلب اوّلی كه لازم بود عرض كنم‎.‎
مطلب دوم:  آمريكائی‌ها مرتب از راه‌های گوناگون به ما پيغام ميدهند كه بيائيد درباره‌ی مسئله‌ی ‏هسته‌ای گفتگو كنیم؛ هم به ما پیغام میدهند، هم در تبلیغات جهانی‌شان این را مطرح میكنند. مسئولین ‏بلندپایه و مسئولین میانی آمریكا بارها و بارها میگویند بیائید در كنار گفتگوهای 1+ 5 كه درباره‌ی ‏مسائل هسته‌ای بحث میكنند، آمریكا و جمهوری اسلامی دو به دو، درباره‌ی مسئله‌ی هسته‌ای ایران ‏بحث كنند. من به این گفتگوها خوشبین نیستم. چرا؟ چون تجربه‌های گذشته‌ی ما نشان میدهد كه ‏گفتگو در منطق حضرات آمریكائی به این معنی نیست كه بنشینیم تا به یك راه حل منطقی دست پیدا ‏كنیم ــ منظورشان از گفتگو این نیست ــ منظورشان از گفتگو این است كه بنشینیم حرف بزنیم تا شما ‏نظر ما را قبول كنید! هدف، از اول اعلام شده است؛ باید نظر طرف مقابل قبول شود. لذا ما همیشه اعلام ‏كردیم و گفتیم كه این، گفتگو نیست؛ این، تحمیل است و ایران زیر بار تحمیل نمیرود. من به این ‏اظهارات خوشبین نیستم، اما مخالفت هم ندارم. در این خصوص، چند مطلب را باید روشن كنم‎:‎
نکته اول:  یك مطلب این است كه آمریكائی‌ها مرتب پیغام میدهند ــ گاهی مینویسند، گاهی پیغام ‏میدهند ــ كه ما قصد تغییر نظام اسلامی را نداریم؛ به ما اینجور میگویند. جواب این است كه ما نگران ‏این نیستیم كه شما قصد تغییر نظام اسلامی را داشته باشید یا نداشته باشید، كه حالا هی اصرار میكنید ‏كه ما این قصد را نداریم. آن روزی هم كه شما قصد تغییر نظام اسلامی را داشتید و این را بصراحت ‏اعلام كردید، هیچ كاری نتوانستید انجام دهید، بعد از این هم نخواهید توانست انجام دهید‎.‎
نكته‌ی دوم:  آمريكائی‌ها مرتب و پی‌در‌پی پیغام میدهند كه ما در پیشنهادِ مذاكره‌ی منطقی صادقیم؛ ‏یعنی صادقانه از شما میخواهیم كه مذاكره كنید و مذاكره‌ی منطقی بكنیم؛ یعنی مذاكره‌ی تحمیلی ‏نباشد. من در جواب میگویم: ما به شما بارها گفته‌ایم كه در پی سلاح هسته‌ای نیستیم، شما میگوئید باور ‏نمیكنیم؛ ما چرا باید حرف شما را باور كنیم؟! وقتی شما حاضر نیستید یك سخن منطقی و صادقانه را ‏قبول كنید، ما چرا باید حرفی را كه شما میزنید ــ كه خلاف آن بارها ثابت شده است ــ از شما قبول ‏كنیم؟ برداشت ما این است كه پیشنهاد مذاكره از سوی آمریكائی‌ها، یك تاكتیك آمریكائی و برای ‏فریب‌ دادن افكار عمومی است؛ افكار عمومی دنیا و افكار عمومی مردممان. باید شما ثابت كنید این ‏نیست. میتوانید ثابت كنید؟ ثابت كنید‎.‎
همین‌جا من این را بگویم كه از جمله‌ی تاكتیكهای تبلیغاتی اینها این است كه گاهی شایع میكنند كه از ‏طرف رهبری، كسانی با آمریكائی‌ها مذاكره كردند؛ این هم یك تاكتیك تبلیغاتیِ دیگر و دروغ محض ‏است. تا كنون از سوی رهبری، هیچ‌ كس با آنها مذاكره نكرده است. در چند مورد، در طول سالهای ‏متمادی، در دولتهای گوناگون، كسانی بر سر موضوعات مقطعی ــ كه ما هم مخالفتی نداشتیم ــ با آنها ‏مذاكره كرده‌اند؛ اما مربوط به دولتها بوده است. البته همانها هم موظف بوده‌اند كه خطوط قرمز رهبری ‏را رعایت كنند؛ امروز هم موظفند و باید رعایت كنند‎. ‎
نكته‌ی سوم:  بر اساس تجربه و نگاه به صحنه، با دقت و كنجكاوی، برداشت ما این است كه آمریكا ‏مایل به تمام ‌شدن مذاكرات هسته‌ای نیست. آمریكائی‌ها دوست ندارند گفتگو‌های هسته‌ای تمام شود و ‏مناقشه‌‌ی هسته‌ای حل شود؛ وگرنه چنانچه آنها مایل به اتمام این مذاكرات و حل این مشكل بودند، راه ‏حل، بسیار نزدیك و بسیار آسان بود. ایران در مسئله‌ی هسته‌ای، فقط میخواهد حق غنی‌سازیِ او ــ كه ‏حق طبیعی‌اش است ــ از طرف دنیا شناخته شود؛ مسئولان كشورهائی كه مدعی هستند، اعتراف كنند ‏كه ملت ایران حق دارد غنی‌سازی هسته‌ای را برای اهداف صلح‌آمیز در كشورِ خودش و به دست ‏خودش انجام دهد؛ این توقعِ زیادی است؟ این آن چیزی است كه ما همیشه گفته‌ایم؛ آنها همین را ‏نمیخواهند‎.‎
آنها میگویند ما نگرانی داریم كه شما به سمت توليد سلاح هسته‌ای بروید ــ چندتا كشور هم بیشتر ‏نیستند، كه اسم آوردم؛ اسم خودشان را میگذارند “جامعه‌ی جهانی"! ــ میگویند جامعه‌ی جهانی ‏نگرانی دارد. نخیر، جامعه‌ی جهانی هیچ نگرانی‌ای ندارد. اكثر كشورهای دنیا طرف جمهوری اسلامی ‏هستند و از خواسته‌ی ما حمایت میكنند؛ چون خواسته‌ی بحقی است. آمریكائی‌ها اگر میخواستند مسئله ‏حل شود، این راه حلِ بسیار آسانی بود؛ میتوانستند به حق غنی سازی برای ملت ایران اعتراف كنند؛ ‏برای اینكه نگرانی‌ای هم از آن جهات نداشته باشند، میتوانستند مقررات قانونی آژانس هسته‌ای را هم ‏اعمال كنند؛ ما هم از اول هیچ مخالفتی با اعمال اين نظارتها و مقررات نداشتيم. هر وقت نزدیك به راه ‏حل میشویم، آمریكائی‌ها یك سنگی می‌اندازند كه جلوی راه حل گرفته شود. هدف آنها طبق تلقی‌ و ‏برداشتی كه من دارم، این است كه میخواهند این قضیه باقی بماند تا بهانه‌ای باشد برای فشار؛ كه آن ‏فشارها ــ همان طور كه خودشان گفتند ــ برای فلج ‌كردن ملت ایران است. البته به كوری چشم ‏دشمن، ملت ایران فلج نخواهد شد‎.‎
نكته‌ی چهارم و آخر در این مسئله این است كه اگر آمریكائی‌ها صادقانه میخواهند كار تمام شود، بنده ‏راه حل را ارائه ميدهم. راه حل اين است: آمريكائی‌ها از دشمنی با جمهوری اسلامی دست بردارند، از ‏دشمنی با ملت ايران دست بردارند. پيشنهاد مذاكره، حرف منطقی و متين و مستدلی نيست؛ حرف ‏درست اين است. اگر ميخواهند مشكلات فی‌ما‌‌بين وجود نداشته باشد ــ كه ميگويند ما ميخواهيم بين ‏ايران و آمريكا مشكلی وجود نداشته باشد ــ دست از دشمنی بردارند. سی و چهار سال است كه ‏دولتهای گوناگون آمريكا با فهم غلط از ايران و ايرانی، دشمنی‌های گوناگونی را با ما طراحی كرده‌اند. ‏از سال اول پيروزی انقلاب و تشكيل نظام اسلامی، اينها با ما دشمنی كردند؛ در زمينه‌ی امنيت، عليه ‏امنيت ما برنامه‌ريزی كردند؛ حركات خصمانه انجام دادند؛ عليه تماميت ارضی ما اقدام كردند؛ از ‏دشمنان ريز و درشت ما در طول سالهای متمادی هميشه حمايت كردند؛ عليه اقتصاد ملی ما فعاليت ‏كردند؛ از همه‌ی ابزارها عليه ملت ايران استفاده كردند؛ و در همه‌ی اينها هم بحمد‌الله شكست ‏خوردند؛ بعد از اين هم در مقابله‌ی با ملت ايران اگر اين دشمنی‌ها را ادامه دهند، شكست خواهند ‏خورد. بنابراين بنده مسئولان آمريكائی‌ را هدايت ميكنم؛ اگر دنبال راه عاقلانه ميگردند، راه عاقلانه اين ‏است كه سياست خود را تصحيح كنند؛ عمل خود را تصحيح كنند و دست از دشمنی با ملت ايران ‏بردارند. اين بحث تمام شد‎.‎
يك بحث ديگری دارم كه بايد با اجمال آن را هم عرض كنم و آن، مسئله‌ی بسيار مهم انتخابات است. ‏انتخابات در كشور ما مظهر «حماسه‌ی سياسی» است. آنچه كه عرض كردم كه وظيفه‌ی ما است و ‏وظيفه‌ی قشرهای گوناگون بود كه انجام دهيم، مظهر «حماسه‌ی اقتصادی» بود. انتخابات، مظهر ‏‏«حماسه‌ی سياسی» است؛ مظهر اقتدار نظام اسلامی است؛ مظهر آبروی نظام است. آبروی جمهوری ‏اسلامی به انتخابات و حضور مردم در پای صندوقهای رأی و تأثير يكايك مردم در انتخاب مديران ‏كشور است. انتخابات مظهر اراده‌ی ملی است، نماد مردم‌سالاری اسلامی است. ما كه مسئله‌ی ‏مردم‌سالاری اسلامی را در مقابل دموكراسيِ ليبرال غربی مطرح كرديم، مظهر مردم‌سالاری اسلامی ‏همين حضور مردم در انتخابات است. لذا به خاطر اهميتی كه انتخابات دارد، دشمنان ملت ايران هميشه ‏سعی كرده‌اند انتخابات را از شور و هيجان بيندازند؛ برنامه‌ريزی كردند كه مردم را از حضور در پای ‏صندوقهای رأی باز بدارند؛ مردم را دلسرد كنند، مردم را نااميد كنند. در طول سالهای مختلف كه ما ‏انتخابات داشتيم ــ چه انتخابات مجلس، و چه بخصوص انتخابات رياست جمهوری ــ هميشه دشمنان ‏ما سعی كردند اين انتخابات را بی‌‌رونق كنند؛ اين به خاطر اهميت انتخابات در كار كشور است‎.‎

من چند نكته را در باب انتخابات عرض ميكنم. البته دو ماه و اندی فرصت باقی است؛ اگر عمری بود، ‏باز در فرصتهای ديگر راجع به انتخابات مطالب ديگری را عرض ميكنم؛ فعلاً چند نكته را عرض ميكنم‎.‎
نكته‌ی اول اين است كه در درجه‌ی اول، گسترش مشاركت و حضور گسترده‌ی مردم در انتخابات ‏اهميت دارد. شور انتخاباتی در كشور و حضور مردم پای صندوقهای رأی ميتواند تهديدهای دشمنان را ‏بی‌اثر كند؛ ميتواند دشمن را نااميد كند؛ ميتواند امنيت كشور را تأمين كند. ملت عزيز ما در همه‌ی نقاط ‏كشور اين را بدانند؛ حضور گسترده‌ی آنها در پای صندوق رأی، در آينده‌ی كشور تأثير دارد؛ در ‏امنيت، در استقلال، در ثروت ملی، در اقتصاد، در همه‌ی مسائل مهم كشور تأثیر میگذارد. این نكته‌ی ‏اول؛ كه انتخابات باید به توفیق الهی، به كمك پروردگار، با همت ملت ایران، با مشاركت گسترده ‏تحقق پیدا كند‎.‎
نكته‌ی دوم: در انتخابات، همه‌ی سلیقه‌ها و جریانهای معتقد به جمهوری اسلامی باید شركت كنند؛ این، ‏هم حق همه است، هم وظیفه‌ی همه است. انتخابات مال یك سلیقه‌ی خاص، مال یك جریان فكری و ‏سیاسیِ خاص نیست. همه‌ی كسانی كه به نظام جمهوری اسلامی و به استقلال كشور معتقدند، به ‏آینده‌ی كشور اهمیت میدهند، دلشان برای منافع ملی میسوزد، باید در انتخابات شركت كنند. رو ‏گرداندن از انتخابات، مناسب كسانی است كه با نظام اسلامی مخالفند‎.‎
نكته‌ی سوم:  در نهايت، رأی مردم تعیین كننده است. آنچه كه اهمیت دارد، تشخیص شما و رأی شما ‏است. باید خودتان تحقیق كنید، ملاحظه كنید، دقت كنید، از انسانهای مورد اعتمادتان بپرسید، تا به ‏اصلح برسید و اصلح را انتخاب كنید. رهبری، یك رأی بیشتر ندارد. بنده‌ی حقیر مثل بقیه‌ی مردم، یك ‏رأی دارم؛ این رأی هم تا وقتی كه در صندوق انداخته نشود، هیچ كس از آن مطّلع نخواهد بود. حالا ‏ممكن است آن كسانی كه صندوق دست آنها است، بعد باز كنند، خط اين حقير را بشناسند، بفهمند ‏بنده به چه كسی رأی دادم؛ اما تا قبل از رأی دادن، كسی مطّلع نخواهد شد. اينجور نيست كه كسی ‏بيايد نسبت بدهد كه رهبری نظرش به فلان است، به بهمان نيست. اگر چنين نسبتی داده شد، اين نسبت ‏درست نيست. البته اين روزها با اين وسائل عجيبِ رسانه‌ايِ كنونی ــ‌ اين پيامكها و امثال اينها ــ ‏متأسفانه حرفهای گوناگون، نسبتهای گوناگون به اشخاص گوناگون، رواج دارد. گاهی ممكن است ‏يك نفر هزاران پيامك بفرستد. برای من گزارش دادند كه ممكن است در ايام انتخابات، روزی چند ‏صد ميليون پيامك رد و بدل شود. مراقب باشيد، تحت تأثير اين چيزها قرار نگيريد؛ نگاه كنيد، تشخيص ‏بدهيد، اصلح را بشناسيد و برای ادای تكليف، اسم او را به صندوق رأی بيندازيد. البته هر كسی و يا ‏فعالان سياسی ميتوانند ديگران را هم با نظر خودشان همرأی كنند ــ اين اشكالی ندارد ــ اما از حقير ‏كسی چيزی در اين زمينه نخواهد شنيد. در عين حال مردم ميتوانند به همديگر بگويند، سفارش كنند، ‏تأكيد كنند، توصيه كنند، يكديگر را توجيه كنند و به هم كمك كنند برای شناخت اصلح. به هر حال ‏آنچه كه ملاك عمل است، رأی آحاد مردم است‎.‎
نكته‌ی چهارم:  در مسئله‌ی انتخابات و غير انتخابات، همه بايد تسليم رأی قانون باشند؛ در مقابل قانون ‏تمكين كنند. آن حوادثی كه در سال 88 پیش آمد ــ كه برای كشور ضرر داشت و ضایعه‌آفرین بود ــ ‏همه از همین ناشی شد كه كسانی نخواستند به قانون تمكین كنند؛ نخواستند به رأی مردم تمكین كنند. ‏ممكن است رأی مردم برخلاف آن چیزی باشد كه منِ شخصی مایل به آن هستم؛ اما باید تمكین كنم. ‏آنچه كه اكثریت مردم، اغلبیت مردم آن را انتخاب كردند، باید همه تمكین كنند؛ همه باید زیر بار ‏بروند. خوشبختانه سازوكارهای قانونی برای رفع اشكال، رفع اشتباه، رفع شبهه وجود دارد؛ از این ‏راهكارهای قانونی استفاده كنند. این كه وقتی آنچه كه اتفاق افتاده است، برخلاف میل ما شد، مردم را ‏به شورش خیابانی دعوت كنیم ــ كه این در سال 88 اتفاق افتاد ــ یكی از خطاهای جبران‌ناپذیر است. ‏این تجربه‌ای شد برای ملت ما، و ملت ما همیشه در مقابل یك چنین حوادثی خواهد ایستاد‎.‎
نكته‌ی آخر: این را همه بدانند كه آنچه ما برای رئیس‌جمهور آینده نیاز داریم، عبارت است از ‏امتیازاتی كه امروز وجود دارد، منهای ضعفهائی كه وجود دارد. این را همه توجه كنند؛ رئیس‌جمهورِ ‏هر دوره‌ای باید امتیازات كسبی و ممكن‌‌الحصول رئیس‌جمهور قبلی را داشته باشد، ضعفهای او را ‏نداشته باشد. هر كسی بالاخره نقاط قوّتی دارد و نقاط ضعفی دارد. رؤسای جمهور ــ چه رئیس‌جمهور ‏امروز، چه رئیس‌جمهور فردا ــ نقاط قوّتی دارند و نقاط ضعفی هم دارند. همه‌ی ما همین جوریم؛ ‏نقاط قوّتی داریم، نقاط ضعفی داریم. آن چیزهائی كه امروز برای دولت و برای رئیس‌جمهور نقاط ‏قوّت محسوب میشود، اینها باید در رئیس‌جمهور بعدی وجود داشته‌ باشد، اینها را باید در خود تأمین ‏كند؛ آن چیزهائی كه امروز نقاط ضعف شناخته میشود ــ كه ممكن است شما بگوئید، من بگویم، ‏دیگری بگوید ــ این نقاط ضعف را باید از خود دور كند. یعنی ما در سلسله‌‌ی دولتهائی كه پشت سر ‏هم می‌آیند، بايد رو به پیشرفت باشیم، رو به تعالی و تكامل باشیم، تدریجاً بهترینهای خودمان را ‏بفرستیم؛ هر كسی می‌آید، پایبند به انقلاب، پایبند به ارزشها، پایبند به منافع ملی، پایبند به نظام اسلامی، ‏پایبند به عقل جمعی، پایبند به تدبیر باشد. اینجوری باید این كشور را اداره كرد. كشور، كشور بزرگی ‏است؛ ملت، ملت باعظمتی است؛ مسائل تشویق كننده و مبشّر، فراوان است؛ مشكلات هم بر سر راه هر ‏ملتی، و از جمله بر سر راه ما وجود دارد. آن كسانی كه آماده‌ی این میدان میشوند، بايد با كمال قوّت، ‏با كمال قدرت، با توكل به خدا، با اعتماد به توانائی‌های این ملت پیش بروند‎.‎

   پروردگارا! آنچه را كه به خیر و صلاح این كشور است، برای این ملت مقدّر بفرما. پروردگارا! قلب ‏مقدس ولی‌عصر را از همه‌ی ما خشنود كن. پروردگارا! روح مطهر امام بزرگوار و ارواح طیبه‌ی شهدا ‏را از ما خشنود و راضی بگردان. آنچه گفتیم، برای خودت و در راه خودت قرار بده و آن را به كرمت ‏از ما قبول كن‎.‎


والسّلام علیكم و رحمة الله و بركاته

 نظر دهید »

نو بهار مبــارک!

28 اسفند 1391 توسط غیب اللهی

ای نو بهار خنـــدان از لامکان رسیـدی      چیزی به یار مانی از یـــار ما چه دیـدی
خندان و تازه رویی سر سبز و مکشبویی    همرنگ یار مایی یا رنگ از او خریـدی


سال نومی شود. زمین نفسی دوباره می کشد.

برگ ها به رنگ در می آیند و گل ها لبخند می زند

و پرنده های خسته بر می گردند و در این رویش سبز دوباره…من…تو…ما…

کجا ایستاده اییم؟ سهم ما چیست؟ نقش ما چیست؟

پیوند ما در دوباره شدن با کیست؟

زمین، سلامت می کنیم و ابرها درودتان باد!

و چون همیشه امیدوار و سال نومبارک…!

 نظر دهید »

روز رسیدن به آرزو، روز عرفـــه

03 آبان 1391 توسط غیب اللهی

   

    زبان به ثنای الهی گشوده است؛ ایستاده با دست‏هایی شکوهمندتر از دعا:

اَلْحَمْدُللّه‏ِ الّذی لَیْسَ لِقَضائِهِ دافِعٌ وَ لِالَعطائِهِ مانِعٌ وَ لا کَصُنْعِهِ صُنْعُ صانِعٍ وَ هُوَ الْجَوادُ الْواسِعَ… .

    صحرای عرفات است و فوج فرشتگان که نوای امام حسین علیه‏السلام را همراهی می‏کنند. چه باشکوه است این نیایش عارفانه! شکوه اشک است و صدایی که تا عمق آسمان پیش می‏رود. پروردگارا! من با تمام رغبت، تو را می‏خوانم و شهادت می‏دهم به آفریدگاری‏ات، که تو آفریدگار منی… .
عرفات است و دعا؛ عرفات است و حسین؛ عاشقی که جان مشتاقش، چنین به گفت‏وگوی خدا نشسته است:

«اَلَّهُمَّ اجْعَلْنی اَخْشاکَ کَاَنّی اَراکَ…»

   روز عرفات است. این سو، دست‏های پراجابت حسین علیه‏السلام است که آسمان را مجذوب خود ساخته است. این سو، حسین علیه‏السلام است که اشک‏های بلورین‏اش، غوغا در دل عرش افکنده است. این سو، میهمانان زیارت بیت‏الله‏اند و عرفاتیان نیاز و نیایش دیگر سوی، شهر کوفه است و نامردمانی عهدشکن و میهمان کُش! روز عرفات است. آن سوی این لحظات عارفانه، کوفه است و فرزند عقیل.
تنهای تنها!
مسلم است و لحظات شیرین فنای فی اللّه‏. مسلم است و دلواپسی آمدن حسین علیه‏السلام . مسلم است و عروج از بام دارالاماره.

    عاکفان کوی یار، با تمام نیاز، در عرفات جمع شده‏اند تا با نوای آسمانی اَنْتَ الَّذی مَنَنْتَ؛ اَنْتَ الَّذی اَنْعَمْتَ، اَنْتَ الَّذی اَحْسَنْتَ، هم‏نوا شوند؛ هم‏نوا با ابا عبداللّه‏، هم‏نوا با سالار شهیدان!
امروز، روز عرفه است؛ روز سوگند به عظمت لایزالی خداوند. روز توسل به مقام ربوبیت حضرت حق (جل جلاله). روزی است که باید برای تکامل باورها، باید برای قبول شدن در امتحان حج، خویشتن را با نیایش آزمود، با نیایش محک زد و برای رسیدن به مراتب بالای معرفت، چون حضرت مسلم بن عقیل علیه‏السلام شهادت را برگزید، یا همچون حضرت امام حسین علیه‏السلام آماده سفر شهادت شد.
امروز، روز عرفه است؛ روز رسیدن به آمال و آرزوهای متعالی، رسیدن به غایت آمال عارفین، رسیدن به هم‏جواری با عرش الهی، رسیدن به خدا! رسیدن به «اَنَا یا اِلهی الْمُعْتَرِفُ بِذُنُوبی، فَاغْفِرْ هالِی…»
این من هستم که خطاکارم! این من هستم که غفلت ورزیدم! این من هستم که عهد شکستم! این من هستم که اقرار می‏کنم به گناهانم؛ اقرار می‏کنم به تمام نعمت‏هایی که از آنها برخوردارم ساخته‏ای؛ پس درگذر از گناهانم، ای خدایی که از گناه بندگانت هیچ زیان به تو نمی‏رسد و از طاعتشان هم بی‏نیازی!
روز عرفه، روز استغفار است؛ روز توسل، روز یادآوری عجز خویش و توانایی خداوند، روز تسبیح، روز ذکر، روز خواندن «لا اِللّه‏ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَکَ اِنّی کُنْتُ مِنَ المُوَحِّدینَ» است.


روز عرفه، روز رسیدن است؛ رسیدن به تمام آرزوهای زیبا!

 5 نظر

مسافر ... یکتا!

03 آبان 1391 توسط غیب اللهی

هیچ كس بار آن مسافر

              را از سر شانه ‏اش پیاده نكرد!

                               واى بر حال منبر كوفه

                                          كه از آن مرد استفاده نكرد!  

                                          هیچ كس پا به پاى او غیر از 

                               سایه از پشت سر نمی آمد

             روشنائى خانه ‏ها رفتند 

سایه ‏اش هم دگر نمی آمد!

*********************************

گریه میكرد و زیر لب میگفت

با لبى تشنه با دلى گریان

السلام علیك یا مظــلوم

السلام علیك یا عطــشان

   نهم ذیحجه مصادف با سالروز شهادت حضرت مسلم بن عقیل سفیر و نماینده سالار شهیدان در کوفه است. پدر حضرت مسلم، عقیل بن ابی طالب و مادرش به روایت ابوالفرج “علیه” بود. زمان تولد وی مشخص نیست، اما به وسیله بعضی از قرائن، چنین استنباط می‌شود که حضرت مسلم به هنگام شهادت 28 سال داشت و چون در سال 60 هجری به شهادت رسیده است، شاید ولادتش در سال 32 هجری اتفاق افتاده باشد.

مسلم از دیدگاه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)
    شیخ صدوق در کتاب امالی از ابن عباس روایت می‌کند که علی بن ابی طالب (علیه السلام) به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) عرض کرد: تو عقیل را دوست می‌داری؟! فرمود: آری ، من عقیل را از دو جهت دوست دارم:

اول: این که عقیل را برای وجود خودش دوست می‌دارم.

دوم: به جهت این که ابوطالب او را دوست داشت، دوست می‌دارم. فرزند همین عقیل در راه دوستی فرزند تو فدا می‌شود و چشمان مؤمنین برای او گریان خواهد شد و ملائکه بر او درود می‌فرستند.

شجاعت و شهامت
علامه مجلسی در مورد شجاعت مسلم بن عقیل می‌نویسد:

“مسلم بن عقیل در میان هم سن و سالان خویش به شجاعت و سخاوت مشهور و به کثرت دانش و خرد شناخته شده بود.

شهادت حضرت مسلم

شیخ مفید می‌نگارد: تعداد هیجده هزار نفر با مسلم بن عقیل بیعت کردند. بعد از این جریان بود که مسلم برای امام حسین(علیه السلام) نامه نوشت که: من تا کنون از هیجده هزار نفر برای شما بیعت گرفته‌ام، چنانچه به این سرزمین بیایید، مناسب است. چون خبر مسلم و جریان بیعت گرفتن آن حضرت در کوفه منتشر شد، نعمان بن بشیر که از طرف معاویه و یزید، والی کوفه بود مردم را از ملاقات با مسلم برحذر داشت، ولی مردم به او اعتنایی نکردند.

افرادی چون عبدالله بن مسلم بن ربیعه که هوادار بنی امیه بودند، وقتی ضعف نعمان را دیدند، اوضاع کوفه را برای یزید نوشتند و تقاضای والی مقتدری کردند. و یزید نیز عبیدالله بن زیاد را برای کوفه در نظر گرفت. ابن زیاد با چهره‌ای ناشناس وارد کوفه شد. به مسجد رفت و به تهدید مخالفین و تطمیع آنان در صورت آرامش و وفاداری پرداخت.

این سیاست به زودی در میان مردم سست ایمان کوفه موثر افتاد و جو کوفه به نفع ابن زیاد تغییر یافت، به گونه‌ای که مسلم بن عقیل تنها ماند. ولی با وجود بی وفایی یاران دیروز، هرگز تسلیم نشد و مردانه و با شهامت تا آخرین رمق، در برابر دشمن جنگید، تا آنجا که در اثر جراحات وارده دیگر تاب و توان خویش را از دست داد و به دست افراد مسلح ابن زیاد دستگیر گردید. سپس او را به دارالاماره بردند به دستور ابن زیاد، سر مطهرش را بر فراز دارالاماره از پیکر جدا ساختند و بدین گونه نام مبارکش به عنوان نخستین شهید نهضت خونین اباعبدالله الحسین(علیه السلام) در تاریخ به ثبت رسید و پیکر مطهرش در مسجد کوفه زیارتگاه عشاق می‌باشد.

تبیان

 نظر دهید »

من، محمد علي رجايي...

07 شهریور 1391 توسط غیب اللهی

 

   در سال 1312 در قزوين در خانواده‌اي مذهبي متولد شدم. پدرم شخصي پيشه‌ور بود و در بازار مغازه خرازي داشت. در چهار سالگي او را از دست دادم و مسئوليت اداره زندگي ما به عهده مادر و برادرم افتاد، برادرم در آن موقع 13 سال داشت.

   من، طبق معمول به دبستان مي‌رفتم؛ درسم را ادامه داده تا موفق به اخذ مدرك ششم ابتدايي شدم. بعد از آن به كار در بازار پرداختم و شاگردي را از مغازه دائي‌ام كه خرازي بود، شروع كردم. حدود 14 سال داشتم كه قزوين را به قصد تهران ترك گفتم، در تهران، ابتدا در بازار آهن فروشان به شاگردي مشغول شدم و مدتي را هم به دستفروشي گذراندم. بعد از مدتي دستفروشي، رفتم به تيمچه «حاجب‌الدوله» چند جايي شاگردي كردم و مجددا به دستفروشي پرداختم كه مصادف شد با دوران حكومت رزم‌آرا. روزي رزم‌آرا تصميم گرفت كه دستفروشهاي سبزه‌ميدان را جمع كند و اين باعث شد كه بساط كاسبي ما را هم جمع كردند. همان موقع نيروي هوايي با مدرك ابتدايي براي گروهباني استخدام مي‌كرد و من هم با مدرك ششم ابتدايي، براي گروهباني، وارد نيروي هوايي شدم.

یادمان شهیدان مخلص گرامی...

سال شمار زندگانی شهید رجایی


1312 تولد در قزوین
1319 ورود به دبستان
1327 اخذ مدرک ششم ابتدایی، کار در بازار قزوین
1328 عزیمت به تهران، شاگردی در بازار، دستفروشی در سبزه میدان
1330 استخدام در نیروی هوایی
1334 اخذ مدرک دیپلم، استعفا از نیروی هوایی، تدریس در شهرستان بیجار
1335 ورود به دانشسرای عالی تربیت معلم
1338 اخذ لیسانس ریاضی از دانشسرای عالی، تدریس در شهرستان خوانسار
1339 بازگشت به تهران، تدریس در مدرسه‌ی کمال
1341 ازدواج با خانم عاتقه صدیقی (رجایی)
1342 دستگیری توسط ساواک، آزادی پس از 50 روز، تدریس در مدارس مختلف تهران
1346 همکاری با جمعیت هیئت‌های مؤتلفه
1350 مسافرت به فرانسه، ترکیه و سوریه
1353 دستگیری توسط ساواک
1357 آزادی از زندان پس از چهار سال اسارت، پیوستن به صفوف مبارزان
1358 تصدی کفالت آموزش و پرورش و سپس وزارت آموزش و پرورش
1359 انتخاب به عنوان نماینده مجلس شورای اسلامی از سوی مردم تهران
1360 انتخاب شدن از سوی مردم ایران به عنوان ریاست جمهوری اسلامی ایران
8/6/1360 شهادت بر اثر انفجار بمبی که توسط منافقین در ساختمان نخست‌وزیری کارگذاشته شده بود (به همراه حجت الاسلام و المسلمین محمد جواد باهنر، نخست وزیر)

 1 نظر

قدس، پاره تن اسلام است

23 مرداد 1391 توسط غیب اللهی


امام خميني(ره)  در پيامي به شرح زير آخرين جمعه ماه رمضان را روز قدس نامگذاري نمودند :‌

بسم اللّه الرحمن الرحيم

مسلمين ايران و جهان من در طى ساليان دراز، خطر اسرائيل غاصب را گوشزد مسلمين نمودم، که اکنون اين روزها به حملات وحشيانه خود به برادران و خواهران فلسطينى شدت بخشيده است، و بويژه در جنوب لبنان به قصد نابودى مبارزان فلسطينى، پياپى خانه و کاشانه ايشان را بمباران مى کند.
من از عموم مسلمانان جهان و دولتهاى اسلامى مى خواهم که براى کوتاه کردن دست اين غاصب و پشتيبانان آن به هم بپيوندند و جميع مسلمانان جهان را دعوت مى کنم آخرين جمعه ماه مبارک رمضان را که از ايام قدر است، و مى تواند تعيين کننده سرنوشت مردم فلسطين نيز باشد، به عنوان روز قدس انتخاب، و طى مراسمى همبستگى بينالمللى مسلمانان را در حمايت از حقوق قانونى مردم مسلمان اعلام نمايند.
از خداوند متعال پيروزى مسلمانان را بر اهل کفر خواستارم.


والسلام عليکم و رحمةاللّه و برکاته

 2 نظر

بوی ماه مهـــــر...

30 تیر 1391 توسط غیب اللهی

 

 

حلولِ هلالِ مهـــرِ ایزدی، در آسمــان زندگی تان، مبارک!

 

مبارکــ باد بر شما ای عاشقان خـــدا

و ای مـیـهمانـان خـــدا

«دخول» در ماه خدا


 4 نظر

شب عشق...

17 تیر 1391 توسط غیب اللهی

به نام آنکه نامش حرز جان هاست

سنایش جوهر تیغ زبان هاست

به نام آنکه هستی را رقم زد

نشان خویش بر لوح و قلم زد

 

حضرت ولی عصر(عج) و آخرین حجّت الهی در سحرگاه نیمه شعبان سال ۲۵۵ (ه. ق) چشم به جهان گشودند و احتمال اینکه این شب مبارک شب قدر باشد، وجود دارد؛ چنانکه امام صادق(ع) در ابن باره فرمود: همان‌طور که خداوند به پیامبر(ص) شب قدر مرحمت فرمود، به ما اهل بیت نیز نیمه شعبان را عطا کرد.به گزارش عمادنیوز: شب نیمه شعبان، شب بسیار مبارکى است. پیامبر گرامی اسلام (ص) در حدیثی فرمود: در نیمه شعبان اجل‌ها نوشته و ارزاق قسمت می شود و خدای عزّ وجلّ در این شب بیش از موهای بزهای قبیله بنی‌کلب، بندگانش را می‌آمرزد و فرشتگان را به آسمان دنیا و از آنجا به زمین نازل می‌کند و در این نزول ابتدا در مکه فرود می‌آیند.

از امام جعفر صادق (ع) روایت است که از امام محمدباقر(ع) در مورد فضیلت شب نیمه شعبان سؤال شد؛ امام فرمود آن شب بعد از لیلة القدر افضل شب‌ها است. در آن شب خداوند به بندگان، فضل خود را عطا مى‌فرماید و ایشان را به مَنّ و کَرَم خویش مى‌آمرزد. پس سعى و کوشش کنید در تقرّب جستن به سوى خداى تعالى در آن شب، که آن شبى است که خدا قسم یاد فرموده به ذات مقدس خود که سائلى را از درگاه خود تا زمانی که مطلب گناهی را درخواست نکند؛ دست خالى برنگرداند.

امام صادق(ع) نیز درباره رابطه شب قدر و نیمه شعبان فرمود: «همان‌طور که خداوند به پیامبر(ص) شب قدر مرحمت فرمود، به ما اهل بیت نیز نیمه شعبان را عطا کرد».

اعمال شب نیمه شعبان

براى شب نیمه شعبان چند عمل وارد شده است:

۱- غسل، که باعث تخفیف گناهان مى‌شود.

۲- احیاء این شب به نماز و دعا و استغفار. و در روایت است که هر کس این شب را احیا دارد؛ نمیرد دل او در روزى که دل‌ها بمیرند.

۳- زیارت امام حسین (ع) است که افضل اعمال این شب و باعث آمرزش گناهان است و هر کس بخواهد با او مصافحه کند روح ۱۲۴هزار پیغمبر زیارت کند آن حضرت را در این شب، اَقَلِّ زیارت آن حضرت آن است که به بامى برآید و به جانب راست و چپ نظر کند پس سر به جانب آسمان بلند کند و زیارت کند آن حضرت را به این کلمات: “اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِاللّهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَةُاللّهِ وَ بَرَکاتُهُ.” و هر کس در هر کجا باشد در هر وقت که آن حضرت را به این کیفیت زیارت کند امید است که ثواب حجّ و عُمره براى او نوشته شود.

۴- صلوات هر روز را که در وقت زوال وارد شده خوانده شود.

۵- دعاى کمیل را که در این شب وارد شده است، خوانده شود.

۶- هر یک از اذکار “سُبْحانَ اللّهِ” ، “الْحَمْدُلِلّهِ” ، “اللّهُ اَکْبَرُ” وَ “لا اِلهَ اِلا اللّهُ” صد مرتبه گفته شود، تا خداوند تعالى گناهان گذشته او را بیامرزد و برآورد حاجت‌هاى دنیا و آخرت او را.

۷- نماز جناب جعفر به جا آورده شود.

۸- شیخ در مصباح از ابویحیى در ضمن خبرى در فضیلت شب نیمه شعبان روایت کرده که از مولاى خودم حضرت صادق (ع) پرسیدم که بهترین دعاها در این شب چیست؟ فرمود: پس از آن که بجا آوردى نماز عشا را،۲ رکعت نماز اقامه کن که در رکعت اول حمد و سُوره قُلْ یا اَیُّهَا الْکافِروُنَ خوانده شود و در رکعت دوم حمد و سوره توحید خوانده شود. پس از سلام، تسبیحات حضرت زهرا (س)گفته شود. پس از آن این دعا خوانده شود:

یا مَنْ اِلَیْهِ مَلْجَاءُ الْعِبادِ فِى الْمُهِمّاتِ وَ اِلَیْهِ یَفْزَعُ الْخَلْقُ فىِ الْمُلِمّاتِ یا عالِمَ الْجَهْرِ وَالْخَفِیّاتِ وَ یا مَنْ لا تَخْفى عَلَیْهِ خَواطِرُ الاْوْهامِ وَ تَصَرُّفُ الْخَطَراتِ یا رَبَّ الْخَلایِقِ وَالْبَرِیّاتِ یا مَنْ بِیَدِهِ مَلَکُوتُ الاْرَضینَ وَالسَّمواتِ اَنْتَ اللّهُ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ اَمُتُّ اِلَیْکَ بِلا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ فَیا لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ اجْعَلْنى فى هِذِهِ اللَّیْلَةِ مِمَّنْ نَظَرْتَ اِلَیْهِ فَرَحِمْتَهُ وَ سَمِعْتَ دُعاَّئَهُ فَاَجَبْتَهُ وَ عَلِمْتَ اسْتِقالَتَهُ فَاَقَلْتَهُ وَ تَجاوَزْتَ عَنْ سالِفِ خَطیئَتِهِ وَ عَظیمِ جَریرَتِهِ فَقَدِ اسْتَجَرْتُ بِکَ مِنْ ذُنُوبى وَ لَجَاْتُ اِلَیْکَ فى سَتْرِ عُیُوبى اَللّهُمَّ فَجُدْ عَلَىَّ بِکَرَمِکَ وَ فَضْلِکَ وَاحْطُطْ خَطایاىَ بِحِلْمِکَ وَ عَفْوِکَ وَ تَغَمَّدْنى فى هذِه اللَّیْلَةِ بِسابِغِ کَرامَتِکَ وَاجْعَلْنى فیها مِنْ اَوْلِیاَّئِکَ الَّذینَ اجْتَبَیْتَهُمْ لِطاعَتِکَ وَاخْتَرْتَهُمْ لِعِبادَتِکَ وَ جَعَلْتَهُمْ خالِصَتَکَ وَ صِفْوَتَکَ اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِمَّنْ سَعَدَ جَدُّهُ وَ تَوَفَّرَ مِنَ الْخَیْراتِ حَظُّهُ وَاجْعَلْنى مِمَّنْ سَلِمَ فَنَعِمَ وَ فازَ فَغَنِمَ وَاکْفِنى شَرَّ ما اَسْلَفْتُ وَاعْصِمْنى مِنَ الاِْزدِیادِ فى مَعْصِیَتکَ وَ حَبِّبْ اِلَىَّ طاعَتَکَ وَ ما یُقَرِّبُنى مِنْکَ وَ یُزْلِفُنى عِنْدَکَ سَیِّدى اِلَیْکَ یَلْجَاءُ الْهارِبُ وَ مِنْکَ یَلْتَمِسُ الطّالِبُ وَ عَلى کَرَمِکَ یُعَوِّلُ الْمُسْتَقیلُ التّائِبُ اَدَّبْتَ عِبادَکَ بالتَّکَرُّمِ وَ اَنْتَ اَکْرَمُ الاْکْرَمینَ وَ اَمَرْتَ بِالْعَفْوِ عِبادَکَ وَ اَنْتَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ اَللّهُمَّ فَلا تَحْرِمْنى ما رَجَوْتُ مِنْ کَرَمِکَ وَلا تُؤْیِسْنى مِنْ سابِغِ نِعَمِکَ وَلا تُخَیِّبْنى مِنْ جَزیلِ قِسَمِکَ فى هذِهِ اللَّیْلَةِ لاِهْلِ طاعَتِکَ وَاجْعَلْنى فى جُنَّةٍ مِنْ شِرارِ بَرِیَّتِکَ رَبِّ اِنْ لَمْ اَکُنْ مِنْ اَهْلِ ذلِکَ فَاَنْتَ اَهْلُ الْکَرَمِ وَالْعَفْوِ وَالْمَغْفِرَةِ وَ جُدْ عَلَىَّ بِما اَنْتَ اَهْلُهُ لا بِما اَسْتَحِقُّهُ فَقَدْ حَسُنَ ظَنّى بِکَ وَ تَحَقَّقَ رَجاَّئى لَکَ وَ عَلِقَتْ نَفْسى بِکَرَمِکَ فَاَنْتَ اَرْحَمُ الرّاحِمینَ وَ اَکْرَمُ الاْکْرَمینَ اَللّهُمَّ وَاخْصُصْنى مِنْ کَرَمِکَ بِجَزیلِ قِسَمِکَ وَاَعُوذُ بِعَفْوِکَ مِنْ عُقُوبَتِکَ وَاغْفِر لِىَ الَّذنْبَ الَّذى یَحْبِسُ عَلَىَّ الْخُلُقَ وَ یُضَیِّقُ عَلىَّ الرِّزْقَ حَتّى اَقُومَ بِصالِحِ رِضاکَ وَ اَنْعَمَ بِجَزیلِ عَطاَّئِکَ وَاَسْعَدَ بِسابِغِ نَعْماَّئِکَ فَقَدْ لُذْتُ بِحَرَمِکَ وَ تَعَرَّضْتُ لِکَرَمِکَ وَاسْتَعَذْتُ بِعَفْوِکَ مِنْ عُقُوبَتِکَ وَ بِحِلْمِکَ مِنْ غَضَبِکَ فَجُدْ بِما سَئَلْتُکَ وَاَنِلْ مَا الْتَمَسْتُ مِنْکَ اَسْئَلُکَ بِکَ لابِشَىءٍهُوَ اَعْظَمُ مِنْکَ.

پس به سجده مى روى و ۲۰ مرتبه یا رَبِّ ، ۷ مرتبه یا اَللّهُ، ۷ مرتبه لاحَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ، ۱۰ مرتبه ما شآءَ اللّهُ، ۱۰ مرتبه لاقُوّةَ اِلاّ بِاللّهِ، و ۱۰ مرتبه صلوات مى فرستى بر پیغمبر و آل او (ع) و حاجت خود را از خدا بخواه. سوگند به خدا که اگر به سبب این عمل به عدد قطرات باران حاجت بخواهى هر آینه برساند به تو خداوند عزوجل آن حاجت‌ها را به کَرَم عَمیم و فَضْل جَسیمِ خود.

اعمال روز نیمه شعبان

عید مولود شریف امام دوازدهم مَوْلانا وَ اِمامُنا الْمَهْدِىُّ حضرت حجّة بن الحسن صاحبُ الزَّمان صَلَواتُ اللّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ است و مستحب است زیارت آن حضرت (عج) در هر زمان و مکان و در هر جا و دعا براى تعجیل ظهور آن حضرت در هنگام زیارت و به خصوص تاکید شده به زیارت آن حضرت در سرداب سامراء، و ظهور آن حضرت و فرمانروائیش مسلم است و او است که زمین را پر از عدل و داد کند چنانچه پر شده باشد از ستم و بیدادگری نتواند جز تو اى مهربان‌ترین مهربانان.

منبع: عماد نیوز   emadnews.com

 نظر دهید »

فصل جواني

10 تیر 1391 توسط غیب اللهی


عمر يکي از نعمت هاي بزرگ خداوند است که مي توان از هر لحظه ي آن بيشترين بهره را برد، و از ميان آن، فصل جواني که بهار عمر محسوب مي شود ارزش ويژه اي دارد. بذر تمام کمالات در جواني کشت مي شود. در اين فصل، انسان آماده ي پذيرش علم و هنر و خوبي و زيبايي است. فصل جواني در ميان دو ناتواني قرار گرفته: ناتواني خردسالي و ناتواني پيري. قرآن مي فرمايد: خداوند شما را از ناتواني آفريد، و پس از ناتواني شما را به نقطه ي قوت رساند، و پس از آن باز هم به ناتواني و پيري خواهيد رسيد.(1)
جواني، نقطه ي قوت عمر انسان است که دو طرف آن را ضعف و سستي پوشانده است. خوشا به حال کسي که ارزش اين نقطه ي قوت را بداند و از آن بيش ترين محصول را برداشت کند.

در احاديث، به استفاده ي بهينه از جواني سفارش شده است. از دست دادن دوران جواني، غم و اندوه و پشيماني هاي بسيار در پي دارد. امام علي عليه السلام مي فرمايد: دو چيز است که کسي قدر آنها را نمي شناسد مگر آن گاه که آنها را از دست بدهد: جواني و تندرستي.(2) جواني به قدري ارزشمند است که رسول خدا صلي الله عليه واله فرمود: در روز قيامت، پيش از آن که انسان قدم از قدم بردارد، از چهار چيز از او سؤال مي شود: … درباره ي جواني او مي پرسند که چگونه آن را فرسوده ساخت؟(3) نيز فرمودند: پنج چيز را پيش از آن که از دست برود قدر بدان:… جواني ات را پيش از اين که پير شوي.(4)

نيز فرمود: خداوند فرشته اي دارد که هر شب فرود مي آيد و ندا مي کند: اي بيست ساله ها جديت کنيد و براي آخرت خويش تلاش نماييد.(5) کمتر کسي است که در دوران پيري تأسف بر جواني از دست رفته نخورد. اميد است جوانان عزيز پيش از آن که گرفتار تأسف بيهوده شوند، تا فرصت دارند از نيرو و استعدادهاي سرشار خود بهتر و در جهت صحيح بهره گيرند؛ زيرا در فصل جواني، زمينه ي پيشرفت آماده است و اتلاف وقت، از دست دادن فرصتها و به کار نگرفتن توانمندي ها و استعدادها، خسارت جبران ناپذيري را به دنبال خواهد داشت. کاميابي و موفقيت در زندگي و عزت و سربلندي هميشگي، در گرو استفاده ي خوب از جواني است. پس ضرورت دارد که جوانان هر از چند گاهي به اوضاع کنوني خود نظر بياندازند و اهداف، تفکرات و انديشه هاي خود را مورد بازنگري قرار دهند.



پی نوشت

1- سوره ي روم، آيه 54.

2 - غرر الحکم، حديث، ج 1، ص 343.

3 - بحارالانوار، ج 7، ص 258.

4 - همان، ج 68، ص 180.

5- مستدرک، ج 12، ص 157.

برگرفته از کتاب” جوان موفق” ،نوشته عباس رحيمي

tebyan.net

 1 نظر

حضرت علی اکبر(ع)، الگوی جوانان

10 تیر 1391 توسط غیب اللهی


دیر زمانی است که جوانان کشورهای اسلامی، که از تابش وحی و زلال‏ معارف ناب الهی بهره می‏برند، باشیوه‏ های گوناگون و متنوع دشمن‏ در راهزنی فکر و فرهنگ رو به رویند.
پیروزی انقلاب اسلامی ایران، این حساسیت ناپیدا را به صورت‏ آشکار در آورد و سردمداران استکبار را به اظهار نظر شفاف‏ وا داشت.
امروز دشمن به خوبی دریافته است که ما جوانان با ویژگی‏ هایی‏ همانند آرمان خواهی، عدالت‏ طلبی، عشق به باورهای آسمانی و علاقه ‏به رهبران مذهبی، لشکرهایی به هم فشرده و آماده کارزاریم. ازاین رو، ایجاد تردید در باورهای آسمان زاد، تزریق فرهنگ بیگانه‏ با نمایش آداب و رسوم و شیوه‏ های زندگانی آنان، کوشش حساب شده‏ در کنار زدن چهره ‏های مورد علاقه مردم بویژه جوانان، پرورش روحیه ‏ذلت و خواری در بیگانه ساختن ما با الگوهای شایسته فرهنگ اسلامی ‏و ارائه الگوهای ساخته شده از آن سوی مرزها به عنوان معجزه‏ آفرینان خوشبختی و سعادت و رفاه را در دستور کار خود قرار داد تا بدین وسیله دست‏ یکایک ما را از دستان پرمحبت اسوه ‏های صداقت ‏پیشه و راستین در آورده و دل و دیده مان را از آموزه ‏های ناب‏ دینی تهی گرداند. غافل از آنکه نسیم سعادت بخش معارف الهی و سخنان قدسی پیشوایان محبوب ما، به سان کیمیایی گران سنگ، دلهای‏ آگاه و بیدار همگان را از غبارها پاک ساخته، آینه گونه محل ‏پذیرش آفتاب هدایت می‏گرداند.
در این بخش از گفتگوی خود، دل به امواج پاک و صفات روشن وزندگی ساز اسوه‏ای ارزشمند و الگویی کم نظیر می‏سپاریم و برای‏ امروز و فردای حوادث ارمغان هایی پربها نصیب خود می‏سازیم.


الگوی شایسته

ما جوانان به دنبال الگویی هستیم که نخست هم‏سن و سالمان باشد و همانند ما در توفان جوانی بوده و در نشیب و فراز حوادث حضور داشته باشد. معصوم نباشد; زیرا با ما فرق خواهد کرد و دربحران های اجتماعی سیاسی و حتی اقتصادی درگیر شده باشد تا به‏ خوبی او را همانند خود بدانیم و از شیوه زندگانی، روش برخورد او با دیگران، چگونگی سخن گفتن، شهامت، شجاعت، دلیرمردی و بی ‏باکی وی برای خود سرمشق بگیریم و او را نمونه‏ای تمام عیار برای ‏امروز و فردای زندگی خود بدانیم.
دفتر زندگانی چنین الگویی را، که برخی هجده ساله و پاره‏ای‏ سالهایی بیشتر دانست ه‏اند، می‏ گشاییم و با یکدیگر به صحیفه صفات‏ و ارزشهای چشمگیر او می‏نگریم. آرام آرام با او همراه شده وبیشتر از گذشته به ناگفته‏های گفتنی‏اش که همگی برایمان مشعلی‏فروزان خواهد بود، دل می‏سپاریم.
او یازدهم شعبان سال سی و سوم هجری (1) به دنیای پر غوغای حیات‏ پاگذاشت. پدر در گوش راست او اذان گفت و دیگر گوش وی را باترنم اقامه آشنا ساخت تا از آغاز با نغمه توحید، نبوت، امامت وولایت آشنا شود و با چنین سرودهایی راه روشن رستگاری را از عمق ‏جان بیابد. دیری نپایید که در هفتمین روز تولد وی، بنا به سنت‏ پسندیده دینی، سرش را تراشیدند و هم وزن موهای زیبایش، به‏ مستمندان چشم به راه نقره صدقه دادند.
آشفتگی اوضاع سیاسی و آتش افروزی حاکمان ستمگر آن عصر بدان‏ حد بود که نام «علی‏» جرمی نابخشودنی حساب می‏ شد و برزبان‏ راندن این واژه مقدس ممنوع بود. پدر وی، که به خوبی می‏دانست‏ نام دیباچه شخصیت و نشان دهنده شرافت، ادب و عظمت انسان است، نام کودک را «علی‏» نهاد تا بهترین برکات و زیباترین صفات ‏بر دریای وجود فرزندش ریزان شود و بدسگالان سیه سرشت‏ خود را باامواج پاک و زلال غیرت دینی و شخصیت مذهبی رو به رو ببینند. درپی آن، لقب «اکبر» نیز برای او انتخاب کرد تا «علی اکبر»که به عنوان پسر نخست‏ خانواده است‏با دیگر فرزندان، که نام‏ آنان نیز علی خواهد بود، تفاوت یابد. (2)
پدر علی که همانند پدرانش از تمامی اصول اساسی و شیوه‏ های‏ شیرین تربیتی آگاهی داشت، خود را با دنیای کودکی هماهنگ می ‏کرد و رفتاری که شایسته نوباوگی و کودکی فرزند بود، انجام می‏داد تا همانند جد عزیز خود عمل کرده، لحظه‏ ای از شرایط روحی روانی کودک ‏دلبند خویش دور نماند. (3)
همراه با بزرگ شدن علی، پدر سخنان برتر، آداب والاتر و شیوه‏ های زندگی و احترام بیشتر به او می‏ آموخت تا خصیت‏ خود را باز یابد و از ارزش وجود خود بیشتر آگاه شود.
بدین خاطر هنگام نام بردن از او، الفاظی تواءم بااحترام به ‏کار می‏برد تا از آغاز زندگی، احساس سرافرازی و شخصیت کند و در فردای حیات خود، راست قامت و قوی دل از حقوق محرومان دفاع‏ کرده، در برابر ستم ستمکاران بی تفاوت یا مایوس نباشد.
به سوی مدرسه علی که هفت‏ ساله شد، به تمرین های فکری و آموزش‏ های دینی‏ پرداخت و با مراقبت‏ های صحیح سنجیده پدر، بنیان ‏های اعتقادی در روان او و شیوه ‏های رفتاری در اعمال او رشدی بیشتر یافت. (4)
روزی پدر، عبدالرحمان را به آموختن سوره حمد به فرزندش ‏گمارد. وقتی آموزش تمام شد و علی در حضور پدر سوره حمد راقرائت کرد، پدر، پول و هدایای فراوان به عبدالرحمان بخشید ودهانش را پر از مروارید ساخت. آنگاه به اطرافیان که از این همه‏ بذل و بخشش تعجب کرده بودند، فرمود:
«این هدایا توان برابری عطای معلم علی را ندارد که در برابرتعلیم قرآن، همه هدایا ناچیز است.» (5)
دوران نوجوانی علی به تدریج آغاز شد و هر روز بیشتر از روز قبل، زمینه‏ های رشد و شکوفایی معنوی و عقلانی در وجود وی فراهم ‏می‏گردید.
علی در جوانی با ویژگیهای اخلاقی و رفتاری خود نگاه انبوه‏ جوانان را به سوی خود جلب می‏کرد. آنچه در این فراز از داستان‏او گفته می‏شود، نکته‏ هایی است که بی تردید با مطالعه و رد شدن‏ تاثیری بسزا نخواهد داشت، از این رو، باید از سرصبر و تامل ‏بیشتر مطالعه و مرور کنیم و به خاطر بسپاریم.
علی، صفات جد خود را می‏دانست، از این‏رو، هماره در آینه اخلاق ورفتار او نظر می‏کرد و خود را بدان صفات می‏ آراست. به هنگام‏ جوانی در میان جمع و با دوستان خود، گشاده رو و شادمان بود;
ولی در درتنهایی اهل تفکر و همراه با حزن بود. علاقه فراوانی به‏ خلوت با خدای خود و پرداختن به راز و نیاز و گفتگو باخالق هستی‏داشت. در زندگی آسان‏گیر، ملایم و خوش‏خو بود، نگاهش کوتاه می‏ نمود و به روی کسی خیره نمی ‏شد. بیشتر اوقات بر زمین چشم می‏دوخت و بابینوایان و فقرا که از نظر ظاهری در جامعه و نگاه دنیا طلبان ‏احترام چشمگیری نداشتند. نشست و برخاست می‏کرد، با آنان همسفره‏ می‏شد و با دست‏خود دردهانشان غذا می‏گذارد. اصالت های فکری واستواری های روحی، وی را چنان کرده بود که هیچگاه و از هیچ‏ حاکمی هراس نداشت.
هرگز عیب ‏جویی نمی‏ کرد و از مداحی نابجا و شنیدن چاپلوسی افراددوری می‏کرد. تمامی انسانها را بندگان خدا می‏دانست و از تحقیر آنان خود داری می‏ ورزید. در طول عمر خویش به کسی دشنام نداد وناسزا نگفت. از دروغ تنفر داشت و صداقت و راستگویی شیوه همیشه‏ او بود. بخشنده بود و آنچه به دست می ‏آورد، به دیگران بویژه ‏نیازمندان انفاق می‏کرد. هرگاه کسی هدیه‏ ای به او تقدیم می‏کرد،با گشاده رویی می‏پذیرفت. اگر فردی مهمانی داشت و او را دعوت‏ می‏کرد، می‏پذیرفت. به عیادت بیماران می‏رفت، هرچند خانه بیمار دردور افتاده ‏ترین نقطه شهر باشد. در تشییع پیکر مردگان حاضر می ‏شد و هیچ یار از دست رفت ه‏ای را تنها نمی ‏گذاشت.
برای همسالان برادری مهربان و برای کودکان پدری پرمحبت‏ بود ومسلمانان را مورد لطف و عطوفت‏ خویش قرار می‏داد. امور دنیوی واضطراب ‏های مادی او را متزلزل نمی ‏ساخت.
زندگی علی ساده و بی پیرایه بود و در آن از تجمل، اسراف وتبذیر اثری دیده نمی‏شد. آنان که اخلاقی نیکو و فضایلی شایسته‏ داشتند، همیشه مورد تکریم و احترام وی بودند و خویشاوندان ازصله او بهره‏مند می‏شدند. از صبری عظیم برخوردار بود و از هیچ کس‏ توقع و انتظاری نداشت.
در میدان رزم سلحشوری شجاع، نیرومند و پرتوان بود و انبوه‏ دشمن هرگز او را بیمناک نمی‏ ساخت. در اجرای عدالت و دفاع از حق،قاطع و استوار بود. به یاری محرومان و مظلومان می‏ شتافت و دربرابر ظالمان می‏ ایستاد تا حق را به صاحبش برنمی‏گردانید، آرام ‏نمی‏گرفت. به دانش اندوزی و فراگیری معارف اهمیت زیادی می‏داد و همواره پیروان خود را از جهالت و بی‏ خبری باز می‏داشت.
به پاکیزگی و آراستگی علاق ه‏ای وافر داشت و این صفت از دوران‏ کودکی در او دیده می‏شد. از این رو هماره برتمیزی لباس و بدن‏ اهتمام می‏ورزید.
بسیار فروتن بود و از تکبر نفرت داشت و اکثر اهل جهنم را گردن فرازان و سرکشان می‏دانست. نه تنها برانسانها بلکه برحیوانات نیز شفقت داشت و با مهربانی و ملایمت و انصاف با آنان ‏رفتار می‏کرد.
آنان که قیافه ظاهری و سیمای به نور نشسته علی را دیده ‏اند،چهره وی را این گونه ترسیم کرده‏ اند:
قیافه‏ اش بسیار با ابهت‏ بود و چون ماه تابان می‏ درخشید. به‏ زیبایی و پاکیزگی آراسته بود. از چهار شانه بلندتر و ازبلندکوتاهتر. رنگی روشن و به سرخی آمیخته و چشمانی سیاه و گشاده با مژه‏ هایی پرموداشت، گونه‏ هایش هموار و کم گوشت‏ بود، مویش نه بس پیچیده و نه بسیار افتاده می‏نمود. از سینه تا ناف ‏خط موی بسیار باریک داشت، اندامش متناسب و معتدل و سینه و شانه ‏اش پهن بود.
سرشانه‏ هایش از هم فاصله داشت. پشتی پهن داشت، جز ران و ساق‏ که زیر مفصل ها است، استخوان های بند دستش کشیده و کفی گشاده و بخشنده داشت. دو پنجه دست و پایش قوی و درشت و انگشتها کشیده و بلند و دو کف پا از زمین برآمده بود. به سرعت راه می‏رفت و هنگام راه رفتن چنان بود که گویی از زمین سراشیب فرود می‏آید یااز روی سنگی به نشیب می‏رود. چون به طرف کسی بر می‏گشت ‏با تمام ‏بدن بر می‏گشت. دیده ‏اش فروهشته و نگاهش به زمین بود تا به ‏آسمان.
بینی‏اش قلمی کشیده و باریک و میانش برآمدگی داشت و نوری ازآن می‏تافت.
دهانش نه بسیار کوچک و نه بزرگ بود. دندان های زیبایش سفید، براق و نازک بود. گردنش در صفا و نور و استقامت نقره فام بود،بوی مشک و عنبر از او بلند بود. (6)
پاره ‏ای از مورخان این ویژگیها را برای جد وی نگاشته‏ اند; اما علی را در این خصوصیات همانند دانسته‏ اند.
… بااین ویژگیهای روشنی آفرین به خوبی می‏توان او را شناخت، وی علی اکبر پور والای امام حسین(ع)است. جوانی زیبا که همانندجد خود رسول خدا(ص)در سیرت، سپید و در صورت، آسمانی می‏ نمود و هماره یاد و نام پیامبر(ص)از چگونگی سخن گفتن و یا راه رفتن ودیگر برخوردهای اجتماعی اخلاقی او می‏ تراوید. از این رو، امام‏ حسین(ع) او را شبیه ‏ترین مردم حتی نسبت‏ به خود در خلقت و آفرینش، اخلاق و صفات روحی، گفتار و آداب اجتماعی به رسول‏ خدا(ص) معرفی می‏کرد. (7)
آنان که با صورت دلربای پیامبر(ص)و صدای پرچاذبه آن حضرت ‏آشنا بودند، آنگاه که علی از پشت دیوار زبان به سخن می‏ گشود، گویی صدای رسول اکرم(ص)را می‏ شنیدند.
گاهی که اباعبدالله(ع)برای صوت قرآن جد عزیزش دلتنگ می ‏شد، به‏ علی می‏ فرمود: علی جان! برایم قرآن بخوان تا از آن لذت و بهره ‏برم. (8)
کلام شیرین، بیان روان، ادب بسیار در برابر پدر و مادر، اطاعت‏ بی چون و چرا از مقام ولایت و دلدادگی به حقیقت، برگی دیگر از زندگانی زرین علی اکبر بود. این ویژگی ها چون با فروتنی او همراه می‏ شد، نگاه تحسین ‏آمیز همگان را به دنبال داشت.


در ساحل فرات

علی درحماسه کربلا، درخششی چشمگیر داشت و با هر بار حمله خود،دهها نفر را به خاک هلاکت می‏ انداخت. هنگامی که با 25 سوار به ‏ساحل فرات روانه شد و برای سیصد نفر از خاندان، عیال و اصحاب‏ امام حسین(ع)آب آورد، بسیاری از مسوولان و سرپرستان حفاظت ازفرات را از دم تیغ خود گذراند و پشت دشمن را به لرزه درآورد.
عمویش ابوالفضل(ع)که خود در دلاوری و بی‏ باکی و شجاعت و شهامت، زبانزد همگان بود، به خاطر چنین صفات تابناک، علی را بسیاراحترام می‏کرد.
قهرمانان تاریخ و دلیرمردان عرصه‏ های نبرد، کمتر از دانش و بینش بهره دارند; زیرا در مسیر رزم و جنگ قرار داشته و فرصت‏ نداشته و یا علاقه کمتری به درس آموزی و دانش آفرینی از خود نشان می‏دهند; اما علی اکبر، جوانی چند بعدی بود و سطرهای کتاب‏ وجودش با حکمت نگاشته شده بود. چشمه‏ های دانش و دانایی از اعماق‏ وجودش می‏ جوشید. در مجالس گوناگون عالمانه و اندیشمندانه لب به ‏سخن می‏ گشود و به دور از غرور و تکبر مردانه سخن می‏گفت.
از آنجا که از جد خود رسول خدا(ص)سخنان بسیاری روایت می‏ کرد، به عنوان «محدث‏» شناخته شد.
افزون برصفات ظاهری و باطنی که به طور چشمگیر در وجود حضرت‏ علی اکبر(ع) دیده می‏شد. کمالات و مقامات معنوی وی نیز در رتبه‏ ای برتر از دیگران قرار داشت.
ما جوانان هرچند از صفات خوبی بهره‏ مند باشیم، گاه توان تحمل‏ سختی‏ها و ظرفیت رویارویی با مصایب را از دست می‏ دهیم و سنگینی‏ ناملایمات زندگی، تعادل رفتار و گفتارمان را می‏رباید.
علی اکبر در چنین صحنه ‏های سخت و طاقت‏ سوز، تنها به رضا وتسلیم الهی فکر می‏کرد و چنان در برابر بلاهای الهی آرام و مطمئ ن‏بود که گاه حیرت و شگفتی دیگران را بر می ‏انگیخت. از این رو، درهنگامه دردآلود کربلا به پدر گفت: «اولسنا علی الحق‏» (پدرجان!)آیا ما برحق نیستیم؟
و چون امام فرمود: آری، گفت: در این هنگام، باکی از مرگ‏ نداریم. (9)
این روحیه قوی و صفات شایسته، چنان ابهت و عظمت‏ به علی اکبر داده بود که افزون بر دوستان، دشمنان آگاه نیز به برتری‏ هایش ‏اعتقاد و اعتماد داشتند و اعتراف می‏کردند. معاویه روزی ازاطرافیانش پرسید: «چه کسی در این زمان برای خلافت مسلمانان‏ بردیگران برتری دارد و برای حکمرانی بر مردم از دیگران‏ سزاوارتر است؟ »روباه صفتان زشت‏ سیرت که نام و نان خود را در تملق می‏یافتند، به ستایش خلیفه پرداختند و او را لایق این منصب معرفی کردند.
معاویه گفت: نه چنین نیست:
«اولی الناس بهذالامر علی بن الحسین بن علی جده رسول الله و فیه شجاعه بنی‏ هاشم و سخاه بنی امیه و رهو ثقیف.» (10)
شایسته‏ ترین افراد برای امر حکومت، علی اکبر فرزند امام حسین‏ است که جدش رسول خدا(ص)است و جاهت‏ بنی‏ هاشم، سخاوت بنی امیه و زیبایی قبیله ثقیف را در خود جمع کرده است.
فروغ چهره خوبان شعاع طلعت توست کمال حسن تو مدیون این ملاحت توست به خلق و خلق رسول و به منطق نبوی فزون‏تر از همه کس در جهان شباهت توست به پیکر تو مجسم لطافت روح است عجب بود که در این خاکدانه قامت توست نگار مهر تو غارتگر دل پدر است عیان به چشم سیاهت غم شهادت توست (11)


پی نوشت ها:

1- علی الاکبر الامام الحسین(ع)، علی محمد علی دخیل، ص 7.
2- معالی السبطین، ج 1، ص 206.
3- برای آشنایی بیشتر با چگونگی این برخوردها بنگرید: محجة البیضاء، ج 2، ص 233.
4- مسائل الخلاف، ج 1، ص 93.
5- لؤلؤ و مرجان، ص 44 و 45، راز خوشبختی، ص 189.
6- تاریخ یعقوبی، ج 1 ص 513 و 514، فرسان الهیجاء، ص 293 و 294.
7- موسوعة کلمات الامام الحسین(ع)، ص 360.
8- مصائب امام حسین(ع)، ص 108.
9- ابصار العین فی انصار الحسین، مرحوم سماویآ ص 21.
10- مقاتل الطالبیین( فارسی)، ص 78، وسیلة الدارین فی انصار الحسین(ع)، ص 285 و 286.
11- شاعر معاصر، حبیب چایچیان( حسان)


نويسنده: احمد لقائی

aviny.com

 1 نظر

جوانان به هوش... «خبری» در راه است!

10 تیر 1391 توسط غیب اللهی

 

خواهي که ببيني رخ پيغمبر را


بنگر رخ زيباي علي اکبر را


در منطق و خلق و خوي او مي بيني


با ديده ي جان محمدي ديگر را

*****
ميلاد اشجع و اشبه الناس احمدی، مبارک…!

 

پيامبر اکرم(ص) :


خداوند جواني را که جواني خويش را در راه اطاعت خداي تعالي بگذراند، دوست دارد.

 

چهارچيز را پيش از چهار چيز غنيمت شمار:


جواني پيش از پيري
صحت پيش ازبيماري
توانگري پيش از فقر
و زندگي پيش ازمرگ

 

امام خميني(ره) :

عزيزم! از جواني به اندازه ‏اي که باقي است، استفاده کن؛
که در پيري همه چيز از دست مي‏رود، حتي توجه به آخرت و خداي تعالي!

 

عاشق آن است که پر می گیرد
فقط از عشق خبر می گیرد

از جگر آتش اگر می گیرد
عشق را مدّ نظر می گیرد

منطق منطقه ی ما عشق است
مذهب مطلقه ی ما عشق است


بی دل آن است که دل داده به تو
کار و بارش فقط افتاده به تو

سجده کرده خود سجاده به تو
می رسد آخر این جاده به تو

راهی جاده ی مجنون شدنیم
بس که آماده ی مجنون شدنیم


ما همه در به در لیلاییم
بیش تر دور و بر لیلاییم

سائل پشت درِ لیلاییم
زیرِ دینِ پسرِ لیلاییم

تو علی اکبر لیلا هستی
نوه ی اول زهرا هستی

کیستی محشر در گهواره؟!
فاتح خیبر در گهواره

یا که پیغمبر در گهواره
خنده ات اکبر در گهواره

همه را یاد نبی می انداخـت
یاد میلاد  نبی می انداخت


*صابر خراسانی*

 نظر دهید »

فضایل فاضل ترین جوان...!

10 تیر 1391 توسط غیب اللهی


بعضی افرادبرروی بیوگرافی شخصیتهابسیارمانور می دهند. مابه این مسائل چندان اهمیت نمی دهیم. مثلا در مورد امام سجاد(ع) می گویند زن ایشان ایرانی بوده؛ اما اولا اختلاف روایت است. شهید مطهری این مسئله راتایید نمی کنند ودکترجعفرشهیدی درکتاب زندگانی امام سجاد(ع) دلایلی بررداین مسئله را آورده است.

درموردزندگانی حضرت علی اکبر(ع) نیزاختلاف است مثلا سن ایشان را برخی زیر20سال وبرخی 25 یا 27 یا 29 سال نوشته اندوبرخی گفته اند نام مادر ایشان آمنه است وبرخی گفته اند شهربانو و برخی گفته اند لیلا است. مهم فضایل اخلاقی و روحی ایشان است .

شمایل حضرت علی اکبر:

ایشان چهره ای نورانی وپیشانی پهن داشتند که موهای ایشان ازروی نرمه ای گوش بیشترنبوده این خصوصیات ظاهری ایشان است که خصوصیات ظاهری برای ما نسبت به خصوصیات اخلاقی ازدرجه اهمیت کمتری برخورداراست

فضایل حضرت علی اکبر(ع):

نمود حضرت علی اکبر(ع)وحضرت اباالفضل(ع) درصحنه ی کربلاست مورخین نقل کرده اندزمانی که لشکرعمر سعد چهره ی بابرکت حضرت رادیدندگفتند(فتبارک الله احسن الخالقین) این قدر حضرت علی اکبرشبیه پیامبر(ص)بودندکه لشکرعمرسعدگمان کردند پیامبر(ص)است که حضرت علی اکبر(ع)فرمود:اناعلی بن الحسین بن علی(ع)وبعدبحث ولایت وتوحید راعنوان کردوفضایل امام حسین(ع)راتوصیف فرمود فضایل حضرت علی اکبر(ع)به قدری بودکه درزیارت عاشورابه ایشان سلام داده شده السلام علی الحسین وعلی علی بن الحسین لفظ علی بن الحسین اشاره به وجود بابرکت حضرت علی اکبر(ع)دارد و قبرحضرت نیز پایین قبرامام حسین(ع) است. برای روشن فضایل حضرت به معرفی  جعفرکذاب می پردازیم جعفرکذاب فرزند امام هادی(ع) بود که به دروغ ادعای نبوت کردوخودرابه جای امام زمان(عج)معرفی کردپس می رساندکه درست است که پدرجعفر معصوم بودامام جعفر کذاب شدوادعای امامت کردپس اگربگوییم فضایل حضرت علی اکبر(ع)فقط به خاطراین بوده که فرزندامام حسین(ع)بوده درست نیست لذاحضرت علی اکبر(ع) خودشان خودسازی داشته اندوشرایط مساعدبوده ولقمه حلال خورده اند ولی مهم اختیار انسان است حضرت به اختیارخود اینگونه شده بودند وبه همین دلیل امام حسین در وصف ایشان فرمودند:

« اللهم اشهدعلی هولاءالقوم فقدبرزعلیهم غلام اشبه الناس خلقاوخلقاومنطقابرسولک » خدایا شاهد باش بر این قوم به سوی آنها آشکار می شود پسری که شبیه ترین فرد از نظر ظاهر واخلاق وگفتار به پیامبر(ص) است.

درنظربگیریم که خلقت پیامبرهیچ نقصی نداشته وحضرت علی اکبر(ع)شبیه ترین فردبه پیامبر(ص)بوده پیغمبری که قرآن درمورداخلاق ایشان فرموده:

انک لعلی خلق عظیم

حضرت علی اکبر(ع) ازنظراخلاق هم شبیه ترین فردبه پیامبر(ص)بوده است ازنظرمنطق هم شبیه ترین فردبه پیامبر(ص) بوده گفتارپیامبربه فرموده ی قرآن ازروی هوای نفس نبوده امام حسین دروصف علی اکبرفرمود:علی اکبرشبیه ترین فرد از نظر گفتار به پیامبراست یعنی ماینطق علی الهوی (بدون هوای نفس)است ودرادامه فرمود:وکنااذاشفقناالی بنیک نظرناالی وجهه خدا این پسررابا این ویژگی به میدان می فرستم هرگاه دلمان برای پیامبرتنگ می شدبه جمال اونگاه می کردیم.

علی رغم اینکه برامام حسین(ع)بسیار سخت گذشت امام حتی یک کلمه نمی گوید که عدم رضایت بر خداوند را برساند طبق آیه قرآن معصوم هم احساس دارد چرا که می فرماید:

انابشر مثلکم یوحی الی

پیامبرفرمودمن هم بشری مثل شما هستم پس امام حسین(ع)نیز احساس داردولی چون  می داند رضای خدادراین بوده ناراضی نیست.

حضرت علی اکبر(ع)اولین شهید بنی هاشم درصحنه ی کربلا بود. حضرت علی اکبر(ع)چنان مقام ویژه ای نزد امام حسین (ع) داشت که هیچ گاه نفرین نکرده بودبعدازشهادت حضرت علی اکبر(ع)برلشکریان یزید نفرین کرد وفرمود:

قطع الله رحمک ونفرین کرد که خداعمرسعدرامقطوع النسل کند که مقطوع النسل هم شد از حضرت علی اکبر(ع)الگو بگیریم جوان باید گفتار و رفتار و اخلاقی شبیه حضرت علی اکبر(ع)داشته باشدحضرت علی اکبر(ع)ازنظرشجاعت بی نظیربودوشهادت راسعادت می دانست و از مرگ هراسی نداشت و امام حسین(ع)فرمود:لااری الموت الا سعاده والحیاه مع الظالمین الابرما(من مرگ راجزسعادت نمی بینم وحیاه باظالمین راجزذلت نمی بینم )

روزی معاویه درجمعی نشسته بود و پرسید چه کسی به خلافت برازنده تر است؟ گفتند معاویه بن ابوسفیان! معاویه گفت: ای دغل بازان چاپلوس خودتان می دانید که دروغ می گویید. بما اولی الناس بهذا الامر علی بن الحسین بن علی جده رسول الله (شایسته ترین فردبرای خلافت علی بن الحسین بن علی (علی اکبر)که جد اورسول الله است می باشد)در ادامه سخنش معاویه گفت:

و فیه شجاعه بنی هاشم و سخاه بنی امیه و… ثقیف (شجاعت بنی هاشم و سخاوت بنی امیه و خوش رویی قبیله ثقیف را دارد).

در وصف فضایل حضرت علی اکبر(ع)همین بس که دشمنان مدحش کردند! چه رسد به دوستان…

aviny.com

 2 نظر

گاه شمار زندگی شهید دکتر بهشتی

08 تیر 1391 توسط غیب اللهی


این سالشمار، سوانح احوال و وقایع تاریخی، سیاسی حیات 53 ساله شهید آیت الله دکتر بهشتی را از تولد تا شهادت گزارش می کند.
* 2 آبان 1307 تولد در محله لُنبان اصفهان در خانواده ای روحاني (پدر: حجت الاسلام سيد فضل الله حسيني بهشتي. مادر: معصومه بيگم خاتون آبادي. پدر بزرگ مادري: آیت الله العظمي مير محمد صادق خاتون آابادي)
* 1311 :‌ آغاز تحصيل در سن چهار سالگي
* 1314 : تحصيل در دبستان ثروت (اصفهان)
* 1317: تحصيل در دبيرستان سعدي (اصفهان)
* 1321: ترك تحصيل در دبيرستان (سال سوم) و آغاز تحصيل علوم حوزوي در مدرسه صدر (اصفهان)
* 1324: تحصيل ادبيات عرب,‌ فقه و اصول , منطق و دروس ابتدايي فلسفه (اصفهان)
* شهريور 1325: مهاجرت و اقامت در مدرسه حجتيه و استفاده از محضر اساتيدي چون آیت الله داماد, آیت الله اردكاني (قم)
* فروردين 1326: شروع درس در محضر امام خميني، آیت الله حجت و آیت الله العظمي بروجردي (قم)
* رمضان 1326:‌ آغاز سفرهاي تبليغي به دورترين روستاها همراه آقایان مرتضي مطهري و حسينعلي منتظري به توصيه آیت الله العظمي بروجردي
* 1327:‌ مباحثه و اشنايي با آقایان محمد مفتح,‌ موسي شبيري زنجاني،‌ موسي صدر, ناصر مكارم شيرازي, احمد آذري قمي, سيد مهدي روحاني, علي مشكيني اردبيلي و عبدالرحيم رباني شيرازي
* 1328:‌ شروع جلسات «گفتار ماه » و انتشار مقالات آن جلسه‌ها در كتابهاي «گفتار ماه» و «گفتار عاشورا»
* 1329: شركت در امتحان ديپلم ادبي و امتحان ورودي دانشكده معقول و منقول (الهيات و معارف اسلامي) دانشگاه تهران
* 1330: عزيمت به تهران و اموختن زبان انگليسي (به طور فشرده)
* 29 / 4 / 1330: حضور در ستاد اعتصاب تلگراف‌خانه اصفهان، عليه صحبتهاي قوام و سخنراني كه منجربه احضار در شهرباني شد
* 1330: بازگشت به قم و تدريس زبان انگليسي در دبيرستانها و تكميل تحصيلات و تدريس در حوزه علميه قم؛ اشنايي با علامه سيد محمد حسين طباطبايي و شركت در جلسات بحث كتاب «اصول فلسفه و روش رئاليسم»
* 1333: تاسيس دبيرستان «دين و دانش» در قم
* 1334: اخذ مدرك كارشناسي رشته معقول (فلسفه و حكمت اسلامي) با عنوان پايان نامه «بساطت يا تركّب جسم» زير نظر دكتر محمود شهابي و تصويب هيات داوران با درجه عالي از دانشگاه تهران
* 1335: آغاز دوره‌ دكتري در رشته معقول
* 1338: تهيه و تنظيم كتاب «نماز چيست؟
* 1339: سازماندهي نحوه اموزش در حوزه علميه قم با همكاري جمعي از فضلا و تشكيل كلاس زبان انگليسي و مكالمه عربي روزمره و علوم طبيعي براي طلاب مستعد (مدرسه حقاني)
* 1339: تهيه و تنظيم مقاله «بانكداري و قوانين مالي اسلام», مقاله: عالم خلق و عالم امر در قرآن» و مقاله «يك قشر جديد در جامعه ما»
* فروردين 1340: فوت آیت الله العظمي بروجردي
* شهريور 1340: اجراي ازمايشي طرح نوين اموزش در حوزه به همراه آقایان علي مشكيني, عبدالرحيم رباني شيرازي و همكاري
* آیت الله العظمي گلپايگاني
* خرداد 1341: زمينه سازي نهضت براي رهبري امام خميني با ايجاد «كانون دانش اموزان قم»، با همكاري آقای محمد مفتح، تهيه و تنظيم مقاله روحانيت در اسلام و در ميان مسلمين.
* 1342: پيشنهاد امام خميني جهت اقامت در اصفهان به منظور سامان دادن به فعاليتهاي مبارزاتي ان شهر و عدم پذيرش ايشان به علت اهميت شهر قم
* 1342: تهيه و تنظيم مقاله قانون عليت در علم و دين» در كنار سخنراني‌هاي مهم در جلسات ماهيانه انجمن اسلامي مهندسين
* 1342: تشكيل هسته تحقيقاتي به منظور كار پژوهشي درباره حكومت اسلامي و ايراد سخنراني‌هاي مهم از جمله سخنراني در جشن مبعث
* دانشگاه تهران با عنوان مبارزه با تحريف يكي از هدفهاي پيامبر اسلام
* 1342: منع اقامت در قم به دستور ساواك و مهاجرت به تهران. عضويت در شوراي روحانيت و فقاهت هيئتهاي موتلفه اسلامي به توصيه امام خميني همراه آقایان مرتضي مطهري, محي الدين انواري, مهدي مولايي
* 1343: منتظر خدمت شدن از اموزش و پرورش بر اثر فشارهاي ساواك و سخنراني در جشن ميلاد پيامبر(ص) در مدرسه چهارباغ كه منجربه احضار به شهرباني اصفهان شد
* فروردين 1344: عزيمت به آلمان با توصيه مراجع تقليد و اداره مركز اسلامي هامبورگ (آلمان )
* 1345:‌ ارسال و تنظيم گزارشاتي از مركز اسلامي هامبورگ براي مبارزان داخلي همچون آقایان محمد علي رجائي ، مرتضي جزايري، مهندس مهدي بازرگان، مرجع مبارز آیت الله العظمي ميلاني و …
* 1347:‌ تهيه و تنظيم كتاب «صداي اسلام در اروپا» به پنج زبان دنيا
* 1348: تهيه و تنظيم مقاله‌هاي «كدام مسلك» و «نقش ايمان در زندگي اسلام»
* تابستان 1348: سفر به عراق و ديدار و گفتگو با امام خميني، آیت الله العظمي خوئي، آیت الله سيد محمد باقر صدر و آیت الله العظمي حكيم
* 1348: سفر به كشورهاي سوريه و لبنان و تركيه و بازديد از فعاليتهاي اسلامي و تجديد عهد با امام موسي صدر
* 1349: بازگشت به ايران و ممنوعيت خروج از كشور به دستور ساواك
* 1349: پرونده سازي ساواك به واسطه سخنراني‌ها و فعاليتها در آلمان به ويژه سخنراني پيرامون «خداپرستي و قوانين عادلانه اسلام»
* 18 / 12 / 1349: اشتغال مجدد در اموزش و پرورش و كسب عنوان كارشناس ارشد كتابهاي علوم ديني در« سازمان كتابهاي درسي ايران»
* 1350: تاسيس مركز تحقيقات اسلامي، با همكاري آقایان سيد عبدالكريم موسوي اردبيلي, محمدجواد باهنر و محمدرضا مهدوي كني
* 1350: آغاز جلسات تفسير قرآن و تحليل مسائل سياسي تحت پوشش هيات «مكتب قرآن»
* 1351: تنظيم طرح ناتمام «ايدئولوژي اسلامي براي نسل جوان» با همكاري آقای مرتضي مطهري (به توصيه امام خميني)
* 1351: تهيه و ارسال مقاله «حكم الجهاض و التعقيم في الشريعه الاسلاميه»، جهت كنفرانس سازمان بهداشت جهاني در شهر رباط (پآیتخت كشور مراكش) در زمينه تنظيم خانواده از ديدگاه اسلام
* 1353: دفاع از پايان نامه دكتري تحت عنوان «مسائل ما بعدالطبيعه در قرآن »، با حضور هيات داوران آقایان مرتضي مطهري، محمد مفتح، اميرحسين اريان پور و مصلح (با درجه بسيار خوب)
* 1353 :‌ تنظيم و انتشار كتاب «خدا از ديدگاه قرآن»
* 25 / 8 / 1353: ‌سخنراني‌هاي متعدد پيرامون مرجعيت , رهبري ، امامت و امت كه منجر به انعكاس در گزارشات ساواك شد.
* 1354: دستگيري و بازداشت چند روزه در كميته مركزي ضد خرابكاري (بر اساس گزارشهاي ساواك از سخنرانيها)
* 16 / 1 / 1354: برقراري مجدد جلسات «مكتب قرآن» (بعد از بازداشت)
* 5 / 11 / 1355:‌ ادامه فعاليتهاي روشنگرانه, عليه رژيم و صدور اعلاميه به مناسبت فوت آقای محمد همايون بنيان گذار حسينيه ارشاد و تبديل مجلس مزبور به يك تجمع سياسي اعتراض اميز
* 1356: برقراري جلسات بحث پيرامون «شناخت از ديدگاه قرآن» (در منزل)
* فروردين 1357:‌ سفر به اروپا و امريكا جهت هماهنگي بين حركتهاي سياسي معتقد به رهبري امام خميني
* 1357: پي‌ريزي جامعه روحانيت مبارز همراه با آقایان مرتضي مطهري, محمد مفتح, محمد امامي كاشاني, ملكي ، سيد عبدالكريم موسوي اردبيلي، علي اصغر مرواريد و …
* 1357: صدور اعلاميه در اعتراض به محاصره منزل امام خميني در عراق
* 16 / 7 / 1357: ارسال نامه به رئيس جمهور فرانسه براي حفظ حرمت امام خميني در مدت اقامت ايشان در ان كشور
* 30 / 7 / 1357: صدور اعلاميه همراه با آقایان محمد جواد باهنر, مرتضي مطهري, مهدي كروبي ومحمد رضا مهدوي‌كني و محكوم كردن فاجعه مسجد كرمان
* ابان 1357: سفر به پاريس جهت مذاكره و هماهنگي با امام خميني, صدور فرمان امام خميني براي تشكيل شوراي انقلاب
* 14 / 8 / 1357: صدور اعلاميه در اعتراض به حكومت نظامي و كشتار 13 ابان دانشگاه تهران همراه روحانيون از جمله آقایان مرتضي مطهري, ‌محمد مفتح، محمد رضا مهدوي كني ، سيد عبدالكريم موسوي اردبيلي, اكبر هاشمي رفسنجاني.
* 1357: حضور و سخنراني در راهپيمايي عظيم عاشورا همزمان با اوج مبارزات مردم عليه رژيم ستمشاهي
* 25/ 10/ 1357: فرار شاه از ايران
* 4 / 11 / 1357: سخنراني با عنوان «اسلام دين ازادي است»
* بهمن 1357: اعلام رسمي تشكيل شوراي انقلاب به فرمان حضرت امام با همكاري آقایان مرتضي مطهري, محمد جواد باهنر,‌ اكبر هاشمي رفسنجاني, سيد عبدالكريم موسوي اردبيلي, سيد محمود طالقاني، سيد علي خامنه اي , محمدرضا‌مهدوي كني, ‌مهدي بازرگان, مصطفي كتيرايي, يدالله سحابي و احمد صدر سيد حاج جوادي.
* 8 / 11 / 1357: تحصن همراه ديگر روحانيون در دانشگاه تهران به علت ممانعت از امدن امام خميني به كشور.
* 17 / 11 / 1357: ‌معرفي مهندس بازرگان از طرف امام خميني به عنوان رئيس دولت موقت
* 22 / 11 / 1357: پيروزي باشكوه انقلاب ملت مسلمان ايران
* 26 / 11 / 1357: ‌فرمان خلع سلاح عمومي و تحويل اسلحه ها به مساجد و كميته‌هاي انقلاب
* 29 / 11 / 1357: اعلام موجوديت حزب جمهوري اسلامي به همراه آقایان سيد عبدالكريم موسوي اردبيلي, اكبر هاشمي رفسنجاني,
* سيد علي خامنه‌اي و محمد جواد باهنر
* 9 / 12 / 1357:‌ بازگشت امام خميني به قم
* 11 / 12 / 1357:‌ انتساب آقای مهدي هادوي، بعنوان اولين دادستان كل انقلاب اسلامي
* 9 / 12 / 1357: تاسيس بنياد مستضعفان
* 14 / 12 / 1357: تاسيس كميته امداد
* 2 / 1 / 1358: سفر به كردستان همراه با آقایان , داريوش فروهر, اكبر هاشمي رفسنجاني, احمد صدر حاج سيد جوادي, ابولحسن بني صدر, به سرپرستي آقای طالقاني براي رسيدگي به تشنجات كردستان
* 12 / 1 / 1358: همه پرسي جمهوري اسلامي
* 21 / 1 / 1358: تاسيس بنياد مسكن انقلاب اسلامي
* 2 / 2 / 1358: تشكيل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي
* 3/ 2/ 1358: ترور سرلشكر قره ني توسط گروه فرقان
* 6 / 2 / 1358: ديدار عبدالسلام جلود (وزير امور خارجه ليبي) با برخي از رهبران حزب جمهوري اسلامي (آقایان سيد عبدالكريم موسوي اردبيلي، اكبر هاشمي رفسنجاني, محمد كاظم بجنوردي, سيد علي خامنه اي ، سيد محمدحسيني بهشتي و حسن آیت)
* 12 / 2 / 1358: ترور آیت الله مرتضي مطهري مقابل خانه دكتر يدالله سحابي
* 3 / 3 / 1358:‌ ترور نافرجام آقای اكبر هاشمي رفسنجاني توسط گروه فرقان
* 9 / 3 / 1358: انتشار اولين شماره روزنامه جمهوري اسلامي (ارگان حزب جمهوري اسلامي)
* خرداد 1358: انتقاد از اعتراض و اعلام نظر آقای حسن نزيه درباره كميته هاي انقلاب
* 26/ 3 / 1358: مصاحبه مطبوعاتي دفاع و توضيح درباره مجلس خبرگان
* 27/ 4 / 1358: تشكيل جهاد سازندگي و تعيين آقای علي اكبر ناطق نوري به عنوان نماينده امام خميني در ان نهاد
* 9/ 4 / 1358: آغاز فعاليت مجلس خبرگان قانون اساسي
* 17/ 4 / 1358: ترور حاج محمد تقي حاج طرخاني توسط گروه فرقان
* 29/ 4 / 1358: تركيب شوراي انقلاب و هيات دولت موقت با عضويت آقایان محمد جواد باهنر (اموزش و پرورش) , اكبر ‌هاشمي رفسنجاني و محمدرضا مهدوي كني (وزارت كشور) ‌سيد علي خامنه‌اي (دفاع ملي) ابوالحسن بني صدر (وزارت اقتصاد و دارايي)
* 28 / 4 / 1358:‌ شركت در ائتلاف بزرگ احزاب و سازمانها براي نمايندگي مجلس خبرگان
* 4/5/1358: فرمان برگزاري نماز جمعه از طرف امام خميني به آیت الله طالقاني
* 15/5/1358: اعلام نتايج قطعي مجلس خبرگان و تعلق 60% اراء ماخوذه (931 /538/ 1) از حوزه انتخابيه تهران براي دكتر بهشتي
* 28/5/1358: اولين جلسه مجلس خبرگان به رياست آیت الله حسينعلي منتظري
* 19/5/1358: پاسخ به معترضان و منتقدان انتخابات مجلس، به علت كسب اراء بالا توسط اعضاء حزب جمهوري اسلامي
* 4 / 6 / 1358:‌ ترور حاج مهدي عراقي و فرزندش حسام الدين عراقي توسط گروه فرقان
* 19/6/1358: فوت آیت الله طالقاني
* 5 / 7 / 1358:‌ مصاحبه مهم اوريانا فالاچي با امام خميني
* 4 / 8 / 1358: راهپيمايي بزرگ ميثاق با رهبري به دعوت حزب جمهوري اسلامي
* 10 / 8 / 1358: ترور آیت الله قاضي طباطبايي امام جمعه تبريز
* 15/ 8 / 1358: استعفاي مهندس مهدي بازرگان، به دنبال اشغال سفارت امريكا در تهران
* 24/ 8 / 1358: ‌اخرين جلسه مجلس خبرگان و تدوين قانون اساسي
* 10/ 9 / 1358: برگزاري سمينار بررسي قانون اساسي در دانشگاه تهران
* 19/ 9 / 1358: همه پرسي قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران
* 27/ 9 / 1358: ترور آیت الله محمد مفتح توسط گروه فرقان
* 29/ 9 / 1358: بازداشت آقای عباس امير انتظام به جرم جاسوسي
* 12/10/‌ 1358: موج گسترده نامزدي افراد براي شركت در اولين انتخابات رياست جمهوري
* 11/ 11/ 1358: بمبارانهاي تبليغاتي حزب خلق مسلمان و حملات خونين به قم و تبريز
* بهمن 1358:‌ ترور نافرجام آیت الله صدوقي امام جمعه يزد
* بهمن 1358:‌ بستري شدن امام خميني در بيمارستان قلب مهدي رضايي
* بهمن 1358: انتخاب آقای ابوالحسن بني صدر به رياست جمهوري
* 4 / 12 / 1358: ‌حكم امام به دكتر بهشتي براي رياست ديوان عالي كشور
* 22 / 12 / 1358: تاسيس بنياد شهيد انقلاب اسلامي
* 1 / 12 / 1358: انتخاب اعضاي شوراي نگهبان قانون اساسي
* 27/ 12 / 1358: گزارش كار شوراي انقلاب به عنوان بالاترين نهاد تصميم گيري كشور به مردم
* 25/ 12 / 1358: پايان اولين انتخابات مجلس شوراي اسلامي و كسب بيشترين ارا توسط نامزدهاي حزب جمهوري اسلامي
* 2 / 1 / 1359:‌ سفر به مناطق جنگي غرب و جنوب كشور
* 18/ 1 / 1359: اماده باش ارتش براي مقابله با عراق و تشكيل كميسيون امنيت ملي
* 7 / 2 / 1359: عمليات نظامي نافرجام امريكا در صحراي طبس و شهادت محمد منتظر قائم
* 21/ 2 / 1359: اولين مرحله انتخابات مجلس شورا، با انتخاب 220 نماينده
* خرداد 1359:‌ آغاز كار مجلس شورا و درگيري‌‌ها براي انتخاب نخست وزير
* 18 / 3/ 1359: سفر دكتر بهشتي به شيراز و تحليل وضعيت انقلاب
* 29 / 3 / 1359: اظهار نظر دكتر بهشتي درباره ماجراي نوار سخنراني آقای حسن آیت
* 21 / 4 / 1359: ‌كودتاي نا فرجام نوژه
* 24 / 4 / 1359: پايان كار شوراي انقلاب
* 29 / 4 / 1359: نخست وزيري آقای محمد علي رجايي
* 9 / 6 / 1359: معرفي كابينه توسط آقای رجايي
* 21 / 6 / 1359: اعلام تصميم شوراي عالي دفاع درباره ادامه جنگ
* مرداد 1359: سفر دكتر بهشتي به اذربايجان و سخنراني در جمع ارتشيان به منظور ترغيب شركت فعالانه انها در جنگ
* مرداد 1359: سفر دكتر بهشتي به امل و سخنراني در جمع مردم
* 12 / 6 / 1359: سخنراني درباره كابينه آقای رجايي و اشغال سفارت امريكا
* 14 / 8 / 1359: آغاز محاكمه محمد رضا سعادتي و عضوبرجسته مجاهدين خلق ايران به جرم جاسوسي براي اتحاديه جماهير شوروي
* 29 / 8 / 1359: سخنراني دكتر بهشتي در راهپيمايي بزرگ تاسوعا (تهران)
* 4 / 9 / 1359: موضع گيري و اعلام نظر درباره «مكتب و تخصص»
* اذر 1359: تعيين هيات سه نفره منتخب امام در مورد اصلاحات ارضي و واگذاري زمين (آقایان حسينعلي منتظري, علي مشكيني,
* سيد محمد حسيني بهشتي)
* 16 /10/ 1359: سفر به مشهد و سخنراني در پادگان ارتش
* 2 /10 / 1359: سخنراني و اعلام نظر درباره ليبراليسم و ازادي
* 3 / 10/ 1359: سوء قصد نافرجام به آقای سيد عبدالكريم موسوي اردبيلي
* 16 / 11 / 1359: اظهار نظر درباره گروگانها و اسناد سفارت امريكا
* 23/11/1359: سخنراني در قم و اعلام مواضع ضد امريكايي
* 25/11/1359: مصاحبه با روزنامه كيهان درباره تعديل ثروتها، اسناد سفارت امريكا و دادگاههاي مدني
* 27/11/1359:‌سخنراني و انتقاد مهندس مهدي بازرگان از رئيس جمهور (ابوالحسن بني صدر), ‌نخست وزير( محمد علي رجايي) و رئيس ديوانعالي كشور ( سيد محمد حسيني بهشتي)
* 30/11/1359: مصاحبه مطبوعاتي و اعلام نظر درباره حمله به سخنرانيها و شخصيتها (بعد از حمله به سخنراني حجت الاسلام حسن لاهوتي در رشت)
* 7/12/1359: مصاحبه مطبوعاتي و اظهار نظر درباره سندهاي مربوط به سفر آلمان، چماقداري و ازادي 3 گروگان انگليسي
* 14/12/1359: سخنراني در زمينه جنگ و اظهار نظر درباره هيات اعزامي به ايران براي اتش بس با عراق
* 14/12/1359: سخنراني آقای ابوالحسن بني صدر به مناسبت درگذشت دكتر محمد مصدق در دانشگاه تهران
* 21/12/1359: اظهار نظر و موضع گيري عليه وقايع دانشگاه و خروج عده اي از نمايندگان به عنوان اعتراض
* 24 / 12/ 1359: درخواست آقای ابوالحسن بني صدر براي مناظره با آقایان محمد علي رجايي ، سيد محمد حسيني بهشتي و
* اكبرهاشمي‌ رفسنجاني
* 25/12/1359:‌ اطلاعيه روابط عمومي دادگستري و اعلام شرايط مناظره تلويزيوني با آقای ابوالحسن بني صدر
* 28/12/1359: مصاحبه مطبوعاتي و اعلام نظر در خصوص مشكلات داخلي و قضاياي جنگ
* 8/1/1360:‌پيام نوروزي و اشاره به مسائل مهم روز
* 15/1/136: تشكيل هيات براي حل اختلاف سران كشور توسط امام خميني متشكل از آقایان محمدرضا مهدوي كني, محمد يزدي و
* شهاب‌الدين اشراقي
* 27/1/1360:‌مصاحبه مطبوعاتي و بيان مسائل در رابطه جنگ و مسائل روز
* 7/2/1360: بيانيه 10 ماده اي امام خميني براي حل اختلاف سران كشور
* 17/2/1360:‌ديدار از جبهه‌هاي جنوب (اهواز)
* 27/2/1360: شكست حصر آبادان
* 31/2/1360: مصاحبه مطبوعاتي درباره تغييرات در قوه قضاييه و مسئله سرقت اسناد وزارت خارجه
* 6/3/1360: مصاحبه مطبوعاتي و توضيح درباره جو متشنج جامعه
* 7/3/1360: سخنراني شديداللحن امام خميني در تذكر به رئيس جمهور
* 13/3/1360: اعتراض رئيس جمهور (آقای ابوالحسن بني صدر) به اظهارات سخنگوي هيات حل اختلاف (آقای شهاب‌الدين اشراقي)
* 14/3/1360: اعتراض سخنگوي هيات حل اختلاف به نامه رئيس جمهور
* 14/3/1360: مصاحبه مطبوعاتي با شركت خبرنگاران خارجي و داخلي و اظهار نظر درباره هيات حل اختلاف و گفته هاي رئيس جمهور
* 17/3/1360: ديدار از جبهه‌هاي جنوب و شركت در سمينار جنگ و جهاد و سخنراني در اهواز
* 20/3/1360: اعلام غير قانوني بودن فعاليتهاي «دفتر هماهنگي مردم با رئيس جمهور» توسط وزير كشور (آقای محمدرضا مهدوي كني)
* 21/3/1360:‌بركناري آقای ابوالحسن بني صدر از فرماندهي كل قوا به فرمان امام خميني
* 21/3/1360:‌مصاحبه مطبوعاتي و موضع گيري درباره اختيارات رئيس جمهور طبق قانون اساسي
* 26/3/1360:‌منحل شدن هيات حل اختلاف با استعفاي آقای شهاب‌الدين اشراقي
* 30/3/1360: مصاحبه مطبوعاتي و طرح مسائل مربوط به تخلفات آقای ابوالحسن بني صدر
* 31/3/1360: راي مجلس به عدم كفآیت سياسي رئيس جمهور
* 31/3/1360: شهادت مصطفي چمران وزير دفاع در جبهه جنگ با عراق
* 2/4/1360: تشكيل شوراي موقت رياست جمهوري متشكل از آقایان محمد علي رجايي (نخست وزير), سيد محمد حسيني بهشتي (رئيس ديوانعالي كشور) و اكبر هاشمي رفسنجاني (رئيس مجلس شوراي ملي)
* 4/4/1360: دعوت از گروهها براي همفكري و معرفي كانديداي مشترك رياست جمهوري
* 6/4/1360: ترور نافرجام امام جمعه تهران آقای سيد علي خامنه‌اي در مسجد اباذر تهران
* 7/4/1360: انفجار بمب در دفتر مركزي حزب جمهوري اسلامي و شهادت آیت الله سيد محمد حسيني بهشتي همراه 72 تن از ياران انقلاب

*******************************************************

منبع : بنیاد نشر آثار و اندیشه های شهید آیت الله دکتر محمد حسینی بهشتی

http://www.beheshti.org

 نظر دهید »

شهید بهشتی... از زبان خودش!

08 تیر 1391 توسط غیب اللهی

 

من محمد حسینی ‌بهشتی كه گاه به اشتباه محمد حسین بهشتی می‌نویسند. نام اولم محمد و نام‌ خانوادگی تركیبی است از حسینی ‌بهشتی. در دوم آبان 1307 در شهر اصفهان در محله لومبان متولد شدم، منطقه زندگی ما یك منطقه قدیمی است، از مناطق بسیار قدیمی شهر است. خانواده من یك خانواده روحانی است. پدرم روحانی بود. تحصیلاتم را در یك مكتبخانه در سن چهار سالگی آغاز كردم. خیلی سریع خواندن و نوشتن و خواندن قرآن را یاد گرفتم و در جمع خانواده به عنوان یك نوجوان تیزهوش شناخته شدم. تا اینكه قرار شد به دبستان بروم. دبستان دولتی ثروت، در آن موقع كه بعدها به نام 15 بهمن نامیده شد. وقتی آنجا رفتم از من امتحان ورودی كردند و گفتند كه باید به كلاس ششم برود ولی از نظر سن نمی‌تواند بنابراین در كلاس چهارم پذیرفته شدم و تحصیلات دبستانی را همان جا به پایان رساندم.

از آنجا به دبیرستان سعدی رفتم. سال اول و دوم را در دبیرستان گذراندم و اوایل سال دوم بود كه حوادث شهریور 20 پیش آمد، با حوادث شهریور 20 علاقه و شوری در نوجوان‌ها برای یادگیری معارف اسلامی به وجود آمد. در سال 1321 تحصیلات دبیرستانی را رها كردم به مدرسه صدر اصفهان رفتم برای ادامه تحصیل، چون در این فاصله یك مقدار خوانده بودم. از سال 1321 تا 1325 در اصفهان تحصیلات ادبیات عرب، منطق، كلام و سطوح فقه و اصول را با سرعت خواندم كه این سرعت و پیشرفت موجب شده بود كه حوزه آنجا با لطف فراوان با من برخورد كند. در سال 1324 از پدر و مادرم خواستم كه اجازه بدهند در یك حجره‌ای كه در مدرسه داشتم، شب‌ها هم در آنجا بمانم و به تمام معنا طلبه شبانه‌روزی باشم. این را بگویم كه در دبیرستان در سال اول و دوم زبان خارجی ما فرانسه بود و در آن دو سال فرانسه خوانده بودم ولی در محیط اجتماعی آن روز آموزش زبان انگلیسی بیشتر بود و در سال آخر كه در اصفهان بودم تصمیم گرفتم یك دوره زبان انگلیسی یاد بگیرم. یك دوره كامل «دریدر» خواندم و با انگلیسی آشنا شدم.

در سال 1325 به قم آمدم. حدود شش ماده در قم بقیه سطح، مكاسب و كفایه را تكمیل كردم و از اول 1326 درس خارج را شروع كردیم. درس خارج فقه و اصول نزد استاد عزیزمان مرحوم آیت‌الله محقق داماد می‌رفتم و همچنین درس استاد و مربی بزرگوارم و رهبرمان امام خمینی و بعد درس مرحوم آیت‌الله بروجردی، تعدادی درس مرحوم آیت‌الله سید محمد تقی خوانساری و تعداد خیلی كمی هم درس مرحوم آیت‌الله حجت كوه‌كمری.

به قم كه آمدم به مدرسه حجتیه رفتم. مدرسه‌ای بود كه مرحوم آیت‌الله حجت تازه بنیانگذاری كرده بودند.
در آن سال‌هایی بود كه استادمان آیت‌الله طباطبایی از تبریز به قم آمده بودند. در سال 1327 به فكر افتادم كه تحصیلات جدید را هم ادامه بدهم. بنابراین با گرفتن دیپلم ادبی به صورت متفرقه و آمدن به «دانشكده معقول و منقول» آن موقع كه حالا «الهیات و معارف اسلامی» نام دارد. دوره لیسانس را آنجا گذراندم در فاصله 27 تا 30 ، و سال سوم را به تهران آمدم و سال آخر دانشكده را برای اینكه بیشتر از درس‌های جدید استفاده كنم و هم زبان انگلیسی را اینجا كامل‌تر كنم و با یك استاد خارجی كه مسلط‌تر باشد یك مقداری پیش ببرم. در سال 1329 ، 1330 در تهران بودم و برای تأمین هزینه‌ام تدریس می‌كردم و خودكفا بودم. سال 1330 لیسانس شدم و برای ادامه تحصیل به قم برگشتم و ضمناً برای تدریس در دبیرستان‌ها، به عنوان دبیر زبان انگلیسی در دبیرستان حكیم نظامی قم مشغول تدریس شدم.

در سال 1329 و 1330 كه تهران بودم، مقارن بود با اوج مبارزات سیاسی و اجتماعی نهضت ملی نفت به رهبری مرحوم آیت‌الله كاشانی و مرحوم دكتر مصدق و به صورت یك جوان معمم مشتاق در تظاهرات و اجتماعات و میتینگ‌ها شركت می‌كردم. در سال 1331 در جریان 30 تیر آن موقع تابستان به اصفهان رفته بودم و در اعتصابات 26 تا 30 تیر فعالیت داشتم و شاید اولین یا دومین سخنرانی اعتصاب كه در ساختمان تلگرافخانه بود را به عهده من گذاشتند. به هر حال بعد از كودتای 28 مرداد در یك جمع‌بندی به این نتیجه رسیدم كه در آن نهضت ما كادرهای ساخته شده كم داشتیم، بنابراین تصمیم گرفتیم كه یك حركت فرهنگی ایجاد كنیم و در زیر پوشش آن كادر بسازیم. دبیرستانی به نام دین و دانش در قم تأسیس كردیم و با همكاری دوستان، كه مسؤولیت اداره‌اش مستقیماً به عهده من بود تا سال 1342 كه در قم بودم و همچنان مسؤولیت اداره آن را به عهده داشتم؛ و در ضمن در حوزه هم تدریس می‌كردم و یك حركت فرهنگی نو هم در حوزه به وجود آوردیم و رابطه‌ای هم با جوان‌های دانشگاهی برقرار كردیم پیوند میان دانشجو و طلبه و روحانی را پیوندی مبارك یافتیم.

در سال‌های 1335 تا 1338 دوره دكتری فلسفه و معقول را در دانشكده الهیات گذراندم، در حالی كه در قم بودم و برای درس‌ها و كارها به تهران می‌آمدم.

در سال 1339 ما سخت به فكر سامان دادن به حوزه علمیه قم افتادیم. مدرسین حوزه جلسات متعددی داشتند برای برنامه‌ریزی نظم حوزه و سازمان‌دهی به حوزه، در دو تا از این جلسات بنده هم شركت داشتم، كار ما در یكی از این جلسات به ثمر رسید و دراین جلسه آقای ربانی شیرازی و مرحوم آقای شهید سعیدی و خیلی دیگر از برادران شركت داشتند، آقای مشكینی و خیلی‌های دیگر. ما در یك برنامه‌ای در طول یك مدتی توانستیم یك طرح و برنامه تحصیلات علوم اسلامی در حوزه تهیه كنیم. در هفده سال این پایه‌ای شد برای تشكیل مدارس نمونه‌ای كه نمونه معروف‌ترش مدرسه حقانیه یا مدرسه منتظریه به نام مهدی منتظر سلام‌الله علیه است. در همان سال‌ها ما در قم به مناسبت تقویت پیوند دانش‌آموز و فرهنگی و دانشجو و طلبه به ایجاد كانون دانش‌آموزان قم دست زدیم و مسؤولیت مستقیم این كار را، برادر و همكار و دوست عزیزم مرحوم شهید دكتر مفتح به دست گرفتند. سال 42 به تهران آمدم و در ادامه كارها با گروه‌های مبارز از نزدیك رابطه برقرار كردیم. از كارهایی را كه فراموش كردم اگر اشتباه نكرده باشم 41 یا اوایل 42 در یك جشن مبعث كه دانشجویان دانشگاه تهران در امیرآباد در سالن غذاخوری برگزار كرده بودند، دعوت كردند كه من درآن روز مبعث سخنرانی كنم. در این سخنرانی موضوعی را من مطرح كردم به عنوان «مبارزه با تحریف یكی از هدف‌های بعثت است» و در این سخنرانی طرح یك كار تحقیقاتی اسلامی را ارائه كردم كه آن سخنرانی بعدها در مكتب تشیع چاپ شد.

مسلمان‌های هامبورگ به مناسبت مسجد هامبورگ كه بنیانگذارش روحانیت بود كه به دست مرحوم آیت‌آلله بروجردی گذارده شده بود فشار آورده بودند به مراجع كه چون مرحوم محققی آمده بودند به ایران باید یك نفر روحانی به آنجا برود. این فشارها متوجه آیت‌الله میلانی و آیت‌الله خوانساری شده بود، آیت‌الله حائری و آیت‌الله میلانی به بنده اصرار كردندكه باید بروید به آنجا، از طرفی دیگر چون شاخه نظامی هیأت‌های مؤتلفه تصویب كرده بودند كه منصور را اعدام كنند و بعد از اعدام انقلابی منصور پرونده دنبال شد و اسم بنده هم در آن پرونده بود. دوستان فكر می‌كردند كه به یك صورتی من را از ایران خارج كنند و در خارج مشغول فعالیت‌هایی باشم. البته خود من ترجیح می‌دادم كه در ایران بمانم. مشكل من گذرنامه بود كه به من نمی‌دادند ولی دوستان گفتند از طریق آیت‌الله خوانساری می‌شود گذرنامه را گرفت و در آن موقع این گونه كارها از طریق ایشان حل می‌شد و آیت‌الله خوانساری اقدام كردند و گذرنامه را گرفتند به این طریق مشكل گذرنامه حل شد و در رابطه با این آقایان بخصوص آیت‌الله میلانی به هامبورگ رفتم. تصمیم این بود كه مدت كوتاهی آنجا بمانم و كار آنجا كه سامان گرفت برگردم ولی در آنجا احساس كردم كه دانشجویان سخت محتاج هستند به یك نوع تشكیلات اسلامی، هسته اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان گروه فارسی زبان آنجا را به وجود آوردیم و مركز اسلامی هامبورگ سامان گرفت.

بیش از 5 سال آنجا بودم كه در طی این 5 سال سفری به حج مشرف شدم، سفری به سوریه، لبنان و آمدم به تركیه برای بازدید از فعالیت‌های اسلامی آنجا و تجدید عهد با دوستان و مخصوصاً برادر عزیزمان آقای صدر (امام موسی صدر) و امیدوارم هر كجا كه هست مورد رحمت خداوند باشد و انشاءالله به آغوش جامعه‌مان بازگردد و سفری هم به عراق آمدم و به خدمت امام رفتم در سال 48 ، به هر حال كارهای آنجا سر و سامان گرفت و در سال 1349 به ایران برای یك مسافرت آمدم. اما مطمئن بودم كه با این آمدن امكان بازگشتم كم است. در اینجا مدتی كارهای آزاد داشتم كه باز مجدداً قرار شد كار برنامه‌ریزی و تهیه كتاب‌ها را دنبال كنیم بعد مسأله تشكیل روحانیت مبارز و همكاری با مبارزات، بخشی از وقت ما را گرفت. تا اینكه در سال 1355 هسته‌هایی برای كارهای تشكیلاتی به وجود آوردیم و در سال 1356 – 1357 روحانیت مبارز شكل گرفت و همان سال‌ها درصدد ایجاد تشكیلات گسترده مخفی یا نیمه ‌مخفی و نیمه‌ علنی به عنوان یك حزب و یك تشكیلات سیاسی بودیم.

در سال 56 كه مسایل مبارزاتی اوج گرفت، همه نیروها را متمركز كردیم و بحمدالله با شركت فعال همه برادران روحانی در راهپیمایی‌ها و مبارزات انقلاب به پیروزی رسید.


منبع : تبیان دات نت

 نظر دهید »

جملات ناب از امام سجاد (ع)

05 تیر 1391 توسط غیب اللهی

سه حالت و خصلت در هر يك از مؤمنين باشد در پناه خداوند خواهد بود و روز قيامت در سايه رحمت عرش الهي مي باشد و از سختي ها صحراي محشر در امان است:

اوّل آن كه در كارگشايي و كمك به نيازمندان و درخواست كنندگان دريغ ننمايد.

دوّم آن كه قبل از هر نوع حركتي بينديشد كه كاري را كه مي خواهد انجام دهد يا هر سخني را كه       مي خواهد بگويد آيا رضايت و خوشنودي خداوند در آن است يا مورد غضب و سخط او مي باشد.

سوّم قبل از عيب جويي و بازگويي عيب ديگران، سعي كند عيب هاي خود را برطرف نمايد.

*****************************************

سه چيز موجب نجات انسان خواهد بود:

بازداشتن زبان از بدگويي و غيبت مردم، خود را مشغول به كارهايي كردن كه براي آخرت و دنياي انسان مفيد باشد و هميشه بر خطاها و اشتباهات خود ناراحت باشد.

*****************************************

هركس داراي چهار خصلت باشد، ايمانش كامل، گناهانش بخشوده خواهد بود، و در حالتي خداوند را ملاقات مي كند كه از او راضي و خوشنود است:

1 ـ خصلت خود نگهداري و تقواي الهي به طوري كه به تواند بدون توقّع و چشم داشتي، نسبت به مردم خدمت نمايد.

2 ـ راست گويي و صداقت نسبت به مردم در تمام موارد زندگي.

3 ـ حيا و پاكدامني نسبت به تمام زشتي هاي شرعي و عرفي.

4 ـ خوش اخلاقي و خوش برخوردي با نزديكان و خانواده خود.

 نظر دهید »

یا سید الساجدین... یا زین العابدین

05 تیر 1391 توسط غیب اللهی

 

از مهين بانوى ايران سر زد از خاك عرب


آفتابى كز جمالش شد عيان آيات ربّ


حجّت حقّ، رحمت مطلق ، علىّ بن الحسين


درّة التّاج شرف ، ماه عجم ، شاه عرب

ولادت:

چهارمین امام معصوم،حضرت علی بن الحسین علیه‌السلام، شخصیتی که جدّ بزرگوارش، حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام، او را بهترین فرد روی زمین بعد از پدرش معرفی نموده‌ است، در مدینه منوره در سال 38 هجری چشم به دنیا گشودند.
مادر امام شهربانو، دختر یزدگرد سوم ـ آخرین پادشاه سلسله ساسانی ـ بوده است.

امام چهارم حضرت علی بن الحسین علیه السلام القاب متعددی دارد:

زین العابدین، سید العابدین، زین الصالحین، وارث علم النبیین، وصی الوصیین، خازن وصایا المرسلین، امام المومنین، منار القانتین، الخاشع، اَلمتهجّد، الزاهد، العابد، العدل، البکّاء، السجّاد، ذوالثَفنات، امام الامّه، ابوالائمه، الزّکی، الامین.

دوران زندگی امام سجاد (ع) :

دوراني كه امام سجاد(ع) در آن زندگي مي كرد، همه ارزش هاي ديني دستخوش تحريف و تغيير امويان قرار گرفته بود و احكام اسلامي بازيچه دست افرادي چون ابن زياد، حجاج و عبدالملك بن مروان بود. حجاج عبدالملك را مهم تر و برتر از رسول خدا(ص) مي شمرد و برخلاف نصوص ديني ازمسلمانان جزيه مي گرفت و با اندك تهمت و افترايي مردم را به دست جلادان مي سپرد.
در سايه چنين حكومتي آشكار بود كه تربيت ديني مردم تا چه اندازه تنزل كرده و ارزش هاي جاهلي چگونه احيا شده است(1)؛ به طوري كه دو خطر بزرگ جامعه اسلامي را تهديد مي كرد:

فرهنگ هاي متنوع بيگانه
خطر تجمل پرستي

از اين رو لازم بود در زمينه علمي كاري انجام شود تامسلمانان به اصالت فكري و شخصيت قانون گذاري ويژه خود كه از كتاب و سنت در اسلام الهام مي گيرد، واقف گردند. در اينجا ضرورت يك حركت اجتهادي (اطلاع رساني قوي) به نظر مي رسيد تا در چهارچوب تعاليم اسلامي، افق فكري مسلمانان گسترش يابد و بذر اجتهاد و تلاش ازبراي يافتن راه حق در دل آن ها افشانده شود و اين كاري بود كه امام سجاد(ع) بدان دست يافت.
خطر دوم ناشي از پيشامد امواج رفاه و آسايش در جامعه اسلامي بود كه عشق سوزاني راكه از ارزش هاي اخلاقي و پيوندهاي روحي در مسلمانان پديد آمده بود را خاموش مي كرد.
امام علي بن الحسين(ع) اين خطر را احساس كرد و فهميد كه جامعه دچار انحراف شده و روحيه رفاه طلبي و فساد سياسي و اخلاقي و اجتماعي آن را در محاصره قرار داده و از نظر سياسي هيچ روزنه اي براي تنفس وجود ندارد، بنابراين امام سجاد(ع) توانست از دعا براي بيان بخشي از عقايد خود استفاده كند و بار ديگر تحركي در جامعه براي توجه به معرفت و عبادت و بندگي ايجاد كند. امام(ع) در اين سنگر قدرت بس شگرف تصويرهاي روشني ازجامعه اسلامي و وظيفه مسلمانان را در برابر كفرگويان معين مي كند و مبارزه آنان را با منكرات مطرح مي سازد.
دعاي او نشان دهنده اين مطالب است كه در هر حال ولو اين كه همه امكانات مبارزه از يك نفر گرفته شود و به فرض اين كه تنها هم باشد، باز هم مسئوليت تلاش و كوشش از او سلب نمي گردد و بايد از دعا به عنوان حربه مبارزه در راه حق استفاده شود.

دعا، منبعى براى معارف‏

شناخت «صحيفه سجاديه» را مى‏توان گامى در جهت آشنايى با «معارف اسلام» دانست و در زمينه «عقايد» و «اخلاق» و «شناخت‏هاى دينى» به آن مراجعه كرد. جهت شناخت دين، منابعى وجود دارد كه از اطمينان، اتقان و صحت خاصى برخوردار است، چرا كه ريشه در كلام الهى و علم لدنّى دارد. برخى از اين منابع عبارتند از:

- قرآن كريم؛

- احاديث پيامبر و ائمه ‏عليهم السلام؛

- دعاهاى معصومين‏عليهم السلام؛

- زيارتنامه‏هاى مأثوره.

بحث ما بر محور يكى از اين منابع است، يعنى دعاهايى كه از زبان امام سجاد عليه السلام بيان ‏شده و به ما رسيده و حاوى ظريف‏ترين و عميق‏ترين معارف است و بايد قدر اين مجموعه را دانست و با آن مأنوس بود و لحظات شب و روز خويش را با اين دعاها، پر معنويت ساخت. اهل‏بيت ‏عليهم السلام اهل دعا، تهجد و ذكر بودند. قرآن كريم هم سفارش اكيد به دعا دارد. پيروان ائمه نيز بايد اهل دعا، تضرع و نيايش باشند.
شايد فهم ما قاصر از آن باشد كه از خداى متعال چه بخواهيم و خواسته‏هاى ما چه باشد؛ ولى در اين زمينه هم اولياى دين، پيشواى ما هستند و با طرح خواسته‏هاى اساسى‏تر و متعالى‏تر كه به سعادت دنيوى و اخروى ما مربوط مى‏شود، سطح فهم و خواسته ما را بالا مى‏برند و ما با خواندن اين دعاها، همنوا با معصومين پاك و بندگان وارسته خدا و مقربان درگاه او مى‏شويم و خداوند را از زبان حجت خدا مى‏خوانيم و در «دعا» نيز شاگرد مكتب اهل‏بيت ‏عليهم السلام مى‏شويم.
در مبحث دعا، سر فصل‏هاى فراوانى وجود دارد كه توجه به آنها مناسب است:

- معنى دعا و اهميت آن؛

- ضرورت آن و نياز بشر به نيايش؛

- آثار روحى، فردى و اجتماعى دعا؛

- ادب و آداب دعا، شيوه صحيح نيايش؛

- شرايط اجابت و موانع اجابت دعا؛

- بحث دعا و اجابت و علل عدم استجابت برخى دعاها؛

- دعاهاى ائمه و اولياء الهى (ادعيه مأثوره)؛

- محتواى دعاها و خواسته‏ها؛

- سيره معصومين و حالات علما و عرفا در دعا و تهجد؛

- جايگاه خاص امام سجاد عليه السلام كه زين العابدين است؛

- دعا و عمل (همراهى دعا و اقدام)؛

- دعا و سرنوشت و مقدّرات، فايده دعا؛

- آنان كه دعايشان قبول نمى‏شود؛

- مستجاب الدّعوه‏ها؛

- دعا و نفرين (دعاى به سود و دعاى به زيان)؛

- دعا براى خود و دعا براى ديگران؛

- دعاهاى قرآنى .

اهميت صحيفه سجاديه‏

اهميت صحيفه سجاديه از آنجاست كه امام معصومى همچون حضرت سجاد عليه السلام با خداى خويش با اين دعاها راز و نياز و نيايش مى‏كرده است. صحيفه، كه از آن به «زبور آل محمد» نيز ياد مى‏كنند، هم از نظر گوينده و هم از نظر مخاطب (كه پروردگار است) از ويژگى خاصى برخوردار است. صحيفه سجاديه علاوه بر محتواى عميق و مضامين متعالى كه در اين دعاها نهفته است، از نظر سند نيز از استحكام خاصى برخوردار است.
كتب دعا بسيار است و دعاهاى رايج و منقول هم فراوان؛ ولى دعاهايى كه داراى سند محكم باشد و يقيناً از زبان معصوم تراويده باشد، سنديت بيشترى دارد و مضامين آن هم دلنشين‏تر خواهد بود. علماى شيعه در طول قرون، كتب متعددى تأليف كرده‏اند كه حاوى ادعيه گوناگون براى ساعات و ايام و مواقع مختلف است؛ از قبيل «اقبال» سيد بن طاووس، «البلد الامين» كفعمى، «جمال الاسبوع» سيد بن طاووس، «الدّعوات» قطب راوندى، «عُدّة الداعى» ابن فهد حلى، «المصباح» كفعمى، «مفتاح الفلاح» شيخ بهايى و «مفاتيح الجنان» محدّث قمى.
اما «صحيفه سجاديه» در اين ميان جايگاه خاصى دارد. فصاحت و بلاغت و عمق معانى آن درخور دقت است. سند آن بسيار معتبر مى‏باشد و اهل بيت عصمت، پيوسته مواظبت و مراقبت از اين كتاب را - كه ميراث ارزشمند امام زين العابدين ‏عليه السلام است - به ديگران توصيه مى‏كردند. در كتاب‏هاى مبسوط، درباره سلسله سند اين دعاها، بحث‏هاى كارشناسى و علمى دقيقى انجام گرفته كه در اين مختصر نمى‏گنجد.

نگاهى به محتواى صحيفه‏

دوره حيات امام سجاد عليه السلام، يكى از سخت‏ترين و خفقان بارترين دوره‏ها براى اهل‏بيت و ائمه‏ عليهم السلام بود و محدوديت‏هاى بسيارى از سوى امويان براى امامان شيعه اعمال مى‏شد. از اين رو براى امام سجاد عليه‌السلام زمينه داير كردن جلسات بحث و تفسير و فقه و علوم ديگر ميسر نبود.
آن حضرت، بسيارى از معارف ناب اسلامى را در قالب دعاهاى صحيفه بيان داشته است. از اين رو مى‏بينيم كه در دعاهاى اين كتاب، ظريف‏ترين مباحث خداشناسى، هستى‏شناسى، عالم غيب و فرشتگان، رسالت انبيا، جايگاه پيامبر و اهل‏بيت ‏عليهم السلام، فضايل و رذايل اخلاقى، حالات خاص انسان، شيوه‏هاى شيطان در گمراه ساختن مردم، گراميداشت اعياد و يوم الله‏هاى مختلف، مسائل اجتماعى و اقتصادى، اشارات تاريخى و سيره، توجه دادن به مظاهر قدرت پروردگار، يادآورى نعمت‏هاى مختلف خداوند و وظيفه شكر و سپاس، آيات آفاقى و انفسى پروردگار، ادب و آداب دعا، تلاوت، ذكر، نماز و عبادت و… ده‌ها موضوع مهم ديگر مطرح است. قالب، قالب دعا و نيايش است ولى مضمون، تبيين دين و ارزش‏هاى اخلاقى و معارف قرآنى و وظايف عبادى و آداب بندگى است.
صحيفه سجاديه، حاوى 54 دعاست. برخى از دعاها بلند و مفصل است و برخى ديگر نسبتاً كوتاه‏تر.
مناسبت‏ها و جايگاه‏ها و مواقع خواندن اين دعاها، در فهرست صحيفه سجاديه آمده است و مى‏توان به آن مراجعه نمود. برخى از عناوين اين دعاها از اين قرار است:

دعا در ستايش خداوند، حاملان عرش و فرشتگان، دعا براى خود و خويشاوندان، دعا در سختى‏ها و رنج‏ها، براى پناه بردن به خدا، آمرزش خواهى، اقرار به گناهان، طلب حاجت، هنگام بيمارى، پناه بردن به خدا از شيطان، مكارم اخلاق، براى تندرستى، براى پدر و مادر و فرزندان، براى همسايگان و دوستان، دعا براى مرزداران، براى توبه، هنگام تنگى رزق، هنگام شنيدن صداى رعد، هنگام ديدن ماه نو، هنگام فرا رسيدن يا سپرى شدن ماه رمضان، روز عيد فطر و عرفه، دعاى ختم قرآن و…
اين گونه بهره‏گيرى از مناسبت‏ها، سراسر زمان و فرصت‏هاى يك مسلمان نيايشگر و اهل انس با خدا را مى‏پوشاند؛ زيرا براى هر لحظه و موقعيتى، دستورالعملى براى نيايش به درگاه خداوند وجود دارد.

هدايت و استراتژي امام در ارتباطات :

تبليغ و رساندن پيام وحي به ژرفاي جان انسان ها و استراتژي در ارتباطات از آشكارترين وظايف هر امام وپيشواي الهي است. امام سجاد(ع) همان مسئوليتي را دارا بود كه اميرالمؤمنين(ع) برعهده داشت. رسالت ها و وظايف امامان در اصل و بنيان با هم برابر است ولي شرايط و مقتضيات زمان و نيازهاي مردم هر عصر متفاوت است. تفاوت شرايط و مقتضيات نمي تواند اصول را جابجا كند و آن ها را از ارزش و اعتبار ساقط نمايد، ولي مي بايد شيوه ها و روش ها را تغيير داد. به عنوان مثال علي بن ابي طالب(ع) وظيفه داشتند تا با ظلم و انحراف مبارزه كند و خلافت به حق خويش را به مردم بشناساند و رهبري امت اسلامي را به سوي نظام عقيدتي، سياسي واخلاقي اسلام ناب برعهده گيرد و همين رسالت ها را حسن بن علي(ع) و حسين بن علي(ع) نيز برعهده داشتند در حالي كه واقعيت اسناد و مدارك تاريخ نشان مي دهد كه هر يك ازاين امامان روش ويژه اي را در ايفاي رسالت و مسئوليت يگانه خود اتخاذ كردند. اين در حالي است كه عقيده و پيام وهدف آن ها كم ترين تمايزي با يكديگر نداشته است.
تاريخ نشان مي دهد كه شيعيان در عصر امامت امام سجاد(ع) با جراحت هاي سنگيني كه از روزگار غصب خلافت وجنگ صفين و نهروان و جمل و روزگار حاكميت معاويه و يزيد و نيز شهادت حسين بن علي(ع) و يارانش بر روح خويش احساس مي كردند، مجالي براي نبردي دوباره با دستگاه اموي نداشتند.فشارهاي روزافزون دستگاه خلافت و نافرجامي قيام هاي توابين بذر يأس و نااميدي را در روح ها پراكنده بود. در چنين شرايطي امام سجاد(ع) اجازه نداشت كه به طور رسمي و علني مانند امام باقر(ع) و امام صادق(ع) به تعليم و آموزش پيروان خود بپردازد و نه امكان آن را داشت تا مانند علي ابن ابي طالب(ع) قوايي را عليه دستگاه اموي گردآورد. اين دو مشكل در ميدان فرهنگ و سياست و جامعه مي توانست براي مدتي طولاني انديشه و معارف شيعي را مورد غفلت قرار دهد تا آن را به بن بست رسيده، معرفي كند هنر رهبري در هدايت و تبليغ جامعه اقتضا مي كرد كه استراتژي امام سجاد(ع) در ارتباطات بايد عالي ترين نوع باشد(6) بنابراين روش مبارزه صحيح را انتخاب كرد و آن تشكيل و احداث مركز اطلاع رساني جهاني الهي بود كه بتواند از كانال آن چهره انقلاب كربلا وپيام اسلام الهي را به تصوير بكشد و گفتار امام(ع) در آن فريادي است به همه تاريخ كه در هر شرايط و باه هر شكل و هر امكاني كه در اختيار هست، حرف حق را بايد زد و نهضت و انقلاب را بايد پاسداري كرد ودر هيچ شرايطي اين مسئوليت سلب نخواهد شد.

رسالتها در عصر امام سجاد عليه السلام:

مردم مسلمان عصر امام عليه السلام به علت تبليغات و فعاليتهاي سياسي و فرهنگي حكومتهاي نامشروع در برابر حقايق سياسي و مذهبي در نهايت جهالت و بي ديني به سر مي بردند. بدعتها و عقايد گمراه كننده و باطل به عنوان احكام و عقايد مذهبي، مورد اعتقاد و عمل مسلمانان قرار گرفته بود. در چنين شرايطي، بزرگترين و مهمترين مسئوليت امام سجاد عليه السلام، احياي مجدد اسلام ناب محمدي (ص)، تبيين جايگاه امامت و رهبري اهل بيت عليه السلام، مبارزه با جهالت سياسي و مذهبي مردم و تربيت مجاهدان واقعي بود. امام عليه السلام مي بايد در برابر حقايق سياسي اسلام روشنگري مي كردند بويژه كه درباره امامت و رهبري و افشاگري عليه حكومتهاي غاصب و ظالم و ترويج فرهنگ جهاد و شهادت لازم بود كه شيعيان و مسلمانان را براي مبارزه و جهاد عليه ظلم، بدعت و گمراهي آماده مي ساختند. آن حضرت موفق شدند كه در سخت ترين شرايط و با استفاده از ظريفترين شيوه هاي تبليغاتي و مبارزاتي، در اهداف خويش موفق و پيروز شوند.

نقش امام سجاد در تربيت موالي:

“موالي” يعني: عده اي از ايرانيان كه به عراق آمده و در آنجا با تشيع آشنا شده. همچنين از جمله موضوع شايع در قرن اول و دوم هجري تربيت موالي بود. اين افراد عمدتاً به علت داشتن استعداد مناسب و نيز آمادگي كسب علم و نيز با احساس ضعفي كه ايشان در برابر عرب ها داشتند و درصدد بودند كه آن را جبران كنند، به خوبي در زمينه حديث كار كردند و در نتيجه توانستند در مدت زماني كوتاه از فقها و محدثين مراكز عمده اسلامي شوند. اين افراد در خانواده هاي مختلف عرب، تربيت شده بودند كه طبعاً انگيزه هاي سياسي و مذهبي جاري و مرسوم در آن قبايل و عشيره ها، به اينان نيز سرايت كرده بود، به ويژه كوفه، بيشتر گرايش شيعي داشت و “موالي” آن نيز چنين بودند، از اين رو اهل بيت عليهم السلام نيز از اين ويژگي براي تربيت موالي استفاده كردند. در اين ميان، سياست علي بن الحسين عليه السلام شايان توجه بسيار است. امام مي كوشيد تا در مدينه، با تربيت طبقه “موالي"، راه را براي آينده باز كند. و اسلام صحيح و سليم را به آنان (كه زمينه كافي داشتند) انتقال دهد، پس با شخصيتي كه امام داشت به شايستگي مي توانست در روحيه موالي اثر بگذارد و احساسات شيعي را به آنان انتقال دهد.

شهادت امام سجاد (ع) :

شيخ مفيد و كليني شهادت حضرت را سال 95 هجري نوشته اند.(اصول كافي،ج2، ص368). لكن برخي ديگر از محدثان و سيره نويسان سال 94 را ذكر كرده اند.(اربلي، كشف الغــــمه، ج2، ص101). در روز شهادت حضرت نيز اتفاق وجود ندارد. برخي آن را دوازدهم محرم و برخي بيست و دوم همين ماه ذكر كرده اند. كفعمي در مصباح مي نويسد: حضرت روزشنبه بيست و دوم محرم سال 95 هجري با زهري كه به دستور هشام بن عبدالملك بدو خوراندند مسموم شد. مشهور بين اصحاب اين است كه وليد بن عبدالملك به تحريك برادرش هشام بن عبدالملك(لعنت الله عليهم) امام را مسموم كرد. امام صادق(ع) فرمود:علي بن الحسين در 57 سالگي در سال95هجري وفات يافت و بعداز امام حسين 35 سال زندگي كرد.(اصول كافي،ج2، ص372).حضرت هنگام مرگ لختي از هوش رفت و چون به هوش آمد سوره واقعه و فتح را خواند و سپس فرمود:الحمدلله الذي صدقنا وعده و اورثنا الارض نتبوا من الجنه حيث نشاء فنعم اجر العالمين(سپاس خدايي را كه وعده خويش را درباره ما راست فرمود و بهشت را ميراث ما كرد تا هر جا كه خواهيم جاي گيريم، پس نيكوست پاداش عمل كنندگان(.زمر /74) و ديده برگذاشت و به سراي باقي شتافت.ابن سعد به سند خود از امام باقر آورده است كه: امامسجاد وصيت كرد كه او را در كفني از جنس پنبه بپيچند و در حنوط او مشك نياميزند.(ابن سعد،طبقات،ج5، ص163).به هنگام تشيع ودفن آن بزرگوار انبوهي از مردم فراهم آمد كه مدينه مانند آن را كمتر ديده بود. مدفن آن حضرت قبرستان بقيع در كنار عموي بزرگوارش امام حسن مجتبي و فرزندانش امام باقر و امام صادق(عليهما السلام) است.

http://www.iricap.com

 1 نظر

به بهـانه روز جانبــاز ...

04 تیر 1391 توسط غیب اللهی


جانبازی در قرآن

در لیلة المبیت پس از این که امیرالمؤمنین علیه السلام در بستر پیامبر خوابید و بزرگ ترین خطر را به جان خرید تا پیامبراسلام صلی الله علیه و آله وسلم ، با سلامت کامل بتواند به مدینه هجرت کند و حکومت مقتدر اسلامی را در آن جا ایجاد نماید، درباره این فداکاری و جانبازی علی علیه السلام این آیه شریفه نازل شد: «و از گروه مردم کسی هست که از جان خویش در راه تحصیل رضایت خداوند می گذرد و خداوند بر بندگان خود مهربان است».

جانبازان در کلام روح خدا

حضرت امام خمینی رحمه الله بارها با کلام الهی خود جانبازان و ایثارگران را مورد تفقّد قرار داده، آنها را مایه سرافرازی ملت ایران خوانده اند. ایشان، با آن مقام والای الهی خود را در برابر جانبازان کوچک شمرده، می فرماید: «وقتی امثال شما قدرتمندان روحی را می بینم با این روحیه بزرگ و با این عظمت روح، خجالت می کشم که خودم را یک انسان متعهد بدانم. زبان و پیام ما عاجز از ترسیم مقام بلندپایه عزیزانی است که برای اعتلای کلمه حق و دفاع از اسلام و کشور اسلامی جانبازی نموده اند». و در جای دیگر می فرماید: «به اسلام بزرگ برای داشتن این جانبازان در راهِ حق، که برای اسلام و میهن اسلامی خود از همه چیز خویش می گذرند تبریک تقدیم می کنم».

روح جانبازی بزرگ ترین سدّ راه دشمنان

یکی از دلایل بارزی که برای مقابله خصمانه جهان استکبار با اصول اسلام می توان برشمرد، پی بردن آنها به نقش و جایگاه ویژه این اصول در ایجاد روح ایثار و جانبازی است؛ چرا که اگر روح حاکم بر جامعه روح ایثار و جانبازی باشد هیچ روزنه نفوذی برای سلطه و منفعت جویی آنان باقی نخواهد ماند. جهان استکبار که این حقیقت را به روشنی دریافته است، تنها راه رسیدن به اهداف خود را در از بین بردن این روح و فرهنگ می بیند و اگر در سَمت و سوی حملات مختلف دشمن دقّت شود به خوبی پیداست که آنها حملات خود را متوجّه این هدف نموده اند.

امام جانبازان

هر ورق از دفتر زندگی امیرالمؤمنین علیه السلام جلوه ای از امامت و ولایت است. علی علیه السلام در عرصه ایمان امام مؤمنان، در جبهه های نبرد امام مجاهدان، در عبادت امام عابدان، در زهد و تقوا امام متّقیان، در عشق به محبوب سیّدالعشاق، و در همه ابعاد دینی و اجتماعی پیشوای اهل ایمان است.

او امام جانبازان نیز هست. هرگز از مرگ نهراسید و همواره مشتاق شهادت بود و بلاهای کوچک و بزرگ را به جان می خرید. «لَیلَة المَبیت» یکی از صحنه های درخشان جانبازی اوست. امیرالمؤمنین علیه السلام بارها جان رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم را از خطر تهدید بت پرستان نجات داد و اسلام را حیات دوباره بخشید. این گوشه ای از جانبازی های علی علیه السلام در راه اسلام و یاری پیامبر بود.

وظیفه جامعه در قبال جانبازان

جانبازان و ایثارگران دین بزرگی بر گردن جامعه ما دارند. آنان از مال و جان خویش گذشتند و تمام هستی خویش را در طبق اخلاص نهادند. حال مهم ترین وظیفه جامعه در قبال جانبازان احترام و گرامی داشتن دستاوردهای ایثار ایشان است. جمهوری اسلامی، نظام ولایت فقیه، استقلال، آزادی و حاکمیت دین دستاوردهای ایثار آنان است و جامعه باید این محورهای اصلی و اساسی را حفظ کند و استمرار بخشد. وظیفه دیگر جامعه توجّه به شخصیّت سراسر ایثار ایشان است و این توجّه در واقع اعتنا و احترام به پشتوانه های آزادگی و استقلال خویش است.

جانبازان در کلام سید شهیدان اهل قلم

عشق منشأ قدرت آنانی است که از مرگ نمی ترسند و از نیستیِ مادّیِ وجود خود هرگز بیمی به دل راه نمی دهند. در این میان آنان که جان در راه عشق به خدا باخته اند، از همه قدرتمندترند. سرّ این که حضرت امام رحمه الله جانبازان را با صفت قدرتمند توصیف کرده اند، در همین جاست؛ در وجود جانبازان، عشق، بر ترس غلبه یافته است و این از بالاترین قدرت هاست؛ چون جانبازی، خود، شرط عشق است و برای سوختن باید مصداق پروانه بود، شهدا و جانبازان در همه راه باهم شریکند.

هردو را عشق و نور، پروانه سان از خود بی خود می کند تا آن جا که دل از جان شیرین برمی کنند و آماده قربانی شدن در راه خدا می شوند و همین آمادگی برای مرگ در راه خدا، که ملازم است با قطع همه تعلّقات دنیوی، بالاترین مرتبه ای است که روح انسان به آن دست می یابد.

*********************************************************

منبع : پایگاه اطلاع رسانی حوزه

http://www.hawzah.net

 2 نظر

میلاد علمدار وفا... مبارک

03 تیر 1391 توسط غیب اللهی

امشب شب میلاد علمدار حسین است

میلاد علمدار وفادار حسین است

گر بود علی، محرم اسرار محمد(ص)

عباس علی، محرم اسرار حسین است!

 

میلاد حضرت اباالفضل العباس(ع) مبارک باد . . .

 2 نظر

اعیاد شعبانیه، بر تمامی شیعیان مبارک...!

03 تیر 1391 توسط غیب اللهی

 

السلام علی الحسین و علی

علی بن الحسین و علی

اولاد الحسین و علی

اصحاب الحسین (ع)

****************************************************

حسین سلطان عشق، عباس ساقی عشق

زینب شاهد عشق و سجاد راوی عشق…

کاروان عشق در راه است و خود “عشق”نیمه شعبان خواهد آمد…

 

به روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت (1) دومین فرزند برومند حضرت على و فاطمه، كه درود خدا بر ایشان باد، در خانه‏ ى وحى و ولایت، چشم به جهان گشود.

چون خبر ولادتش به پیامبر گرامى اسلام (ص) رسید، به خانه‏ ى حضرت على و فاطمه (ع) آمد و اسماء (2) را فرمود تا كودكش را بیاورد.اسماء او را در پارچه‏ اى سپید پیچید و خدمت رسول اكرم (ص) برد،آن گرامى به گوش راست او اذان و به گوش چپ او اقامه گفت (3) .

به روزهاى اول یا هفتمین روز ولادت با سعادتش، امین وحى الهى، جبرئیل، فرود آمد و گفت:

سلام خداوند بر تو باد اى رسول خدا، این نوزاد را به نام ‏پسر كوچك هارون‏ «شبیر» (4) كه به عربى‏«حسین‏» خوانده مى‏شود، نام بگذار. (5) چون على (ع) براى تو بسان هارون براى موسى بن عمران است جز آنكه تو خاتم پیغمبران هستى.

و به این ترتیب نام پر عظمت ‏«حسین‏» از جانب پروردگار، براى دومین فرزند فاطمه انتخاب شد.

به روز هفتم ولادتش، فاطمه‏ زهرا كه سلام خداوند بر او باد، گوسفندى را براى فرزندش به عنوان عقیقه (6) كشت، و سر آن حضرت را تراشید و هم وزن موى سر او نقره صدقه داد. (7)

حسین و پیامبر (ص)

از ولادت حسین بن على (ع) كه در سال چهارم هجرت بود تا رحلت رسول الله (ص) كه شش سال و چند ماه بعد اتفاق افتاد، مردم از اظهار محبت و لطفى كه پیامبر راستین اسلام (ص) درباره حسین (ع) ابراز مى‏ داشت، به بزرگوارى و مقام شامخ پیشواى سوم آگاه شدند.

*****

الا ای پاسدار انقلاب کشور عشق

نام نیکویت همیشه ثبت، اندر دفتر عشق

تو کردی اقتدا در عزت و ایثار به آن کس

که هستی اش فدا بنمود و گردید مظهر عشق

*****

سلمان فارسى مى ‏گوید: دیدم كه رسول خدا (ص) حسین (ع) را بر زانوى خویش نهاده او را مى ‏بوسید و مى‏ فرمود: تو بزرگوار و پسر بزرگوار و پدر بزرگوارانى، تو امام و پسر امام و پدر امامان هستى، تو حجت‏ خدا و پسر حجت‏خدا و پدر حجت‏هاى خدایى كه نه نفرند و خاتم ایشان، قائم ایشان (امام زمان عج) مى ‏باشد. (8)

انس بن مالك روایت مى ‏كند:

وقتى از پیامبر پرسیدند كدام یك از اهل بیت‏ خود را بیشتر دوست مى ‏دارى، فرمود:حسن و حسین را، (9) بارها رسول گرامى حسن و حسین را به سینه مى ‏فشرد و آنان را مى‏ بویید و مى‏ بوسید. (10)

ابو هریره كه از مزدوران معاویه و از دشمنان خاندان امامت است در عین حال اعتراف مى ‏كند كه: رسول اكرم (ص) را دیدم كه حسن و حسین (ع) را بر شانه‏ هاى خویش نشانده بود و به سوى ما مى‏ آمد، وقتى به ما رسید فرمود: هر كس این دو فرزندم را دوست‏ بدارد مرا دوست داشته و هر كه با آنان دشمنى ورزد با من دشمنى نموده است. (11)

عالى ‏ترین، صمیمى‏ ترین و گویاترین رابطه‏ ى معنوى و ملكوتى بین پیامبر و حسین را مى‏ توان در این جمله‏ ى رسول گرامى اسلام (ص) خواند كه فرمود:   حسین از من و من از حسینم. (12)

 

پى‏ نوشت ها

1- در سال و ماه و روز ولادت امام حسین (ع) اقوال دیگرى هم گفته شده است،ولى ما قول مشهور بین شیعه را نقل كردیم. ر. به. ك. اعلام الورى طبرسى ، ص 213.

2- احتمال دارد منظور از اسماء، دختر یزید بن سكن انصارى باشد. ر. به. ك. اعیان الشیعه ، جزء 11 ، ص 167.

3- امالى شیخ طوسى ، ج 1، ص 377

4- شبر بر وزن حسن و شبیر بر وزن حسین و مشبر بر وزن محسن نام پسران هارون بوده است و پیغمبر اسلام (ص) فرزندان خود حسن و حسین و محسن را به این سه نام نامیده است- تاج العروس ج 3 ص 389، این سه كلمه در زبان عبرى همان معنى را دارد كه حسن و حسین و محسن در زبان عربى دارد- لسان العرب ، ج 6 ، ص 60.

5- معانى الاخبار ، ص 57.

6- در منابع اسلامى درباره عقیقه سفارش فراوان شده و براى سلامتى فرزند بسیار مؤثر دانسته شده است، ر.به.ك. وسائل الشیعه ، ج 15 ، ص 143 به بعد.

7- كافى ، ج 6 ، ص 33.

8- مقتل خوارزمى ، ج 1 ، ص 146- كمال الدین ، صدوق ، ص 152.

9- سنن ترمذى ، ج 5 ، ص 323.

10- ذخائر العقبى ، ص 122.

11- الاصابه ، ج 11 ، ص 330.

12- سنن ترمذى ، ج 5 ، ص 324- در این قسمت روایاتى كه در كتاب هاى اهل تسنن آمده است نقل شد تا براى آنها هم سندیت داشته باشد.

كتاب: پیشواى سوم - حضرت امام حسین (علیه السلام)

نویسنده: هیئت تحریریه مؤسسه در راه حق

******************************************************

منبع : سایت تبیان

http://www.tebyan.net/Religion_Thoughts/Articles/TheInfallibles/ImamHossein/2005/9/8/13063.html


 1 نظر

درنگی در مناجات شعبانیه‌

03 تیر 1391 توسط غیب اللهی



در دعاهای اسلامی، دریایی از حقایق ناب عرفانی موج می‏زند. یکی از نغزترین، معروف‏ترین و زیباترین ادعیه، «مناجات شعبانیه‏» است که به روایت «ابن‏ خالویه‏»، این مناجات را حضرت امیر(ع) و امامان دیگر در «ماه شعبان‏» می‏خواندند. در «مفاتیح ‏الجنان‏» نیز در اعمال مشترکه ماه شعبان، به عنوان «عمل هشتم‏» آمده است.

بجاست که از عارف کامل، امام راحل، خمینی عزیز(قدس ‏سره) یاد کنیم که با یادکرد پیوسته از این دعا و مضامین بلندش، آن هم با زبان و لحنی خاص و شوق ‏انگیز، توجه امت ما را به این گنجینه عرفانی بیشتر معطوف ساخت. به این چند نمونه دقت کنید:

«مناجات شعبانیه از مناجاتهایی است که اگر یک نفر انسان دلسوخته، یک عارف دلسوخته - نه از این عارفهای لفظی - بخواهد آن را شرح کند، و شرح کند از برای دیگران، بسیار ارزشمند است و محتاج به شرح است …» (1)

«چه بسا مسائل عرفانی که در قرآن و این مناجاتهای ائمه اطهار(ع) و همین «مناجات شعبانیه‏» مسائل عرفانی هست که اشخاص، فلاسفه، عرفا، تا حدودی ممکن است ادراک کنند، بفهمند عناوین را، لکن آن ذوق عرفانی چون حاصل نشده است، نمی‏توانند وجدان کنند.» (2)

و می‏فرماید:

«مناجات «شعبانیه‏» را خواندید؟ بخوانید آقا! مناجات شعبانیه از مناجاتهایی هست که اگر انسان دنبالش برود و فکر در او بکند، انسان را به یک جایی می‏رساند … همه ائمه هم به حسب روایت می‏خواندند.» (3)

با وصفی که یاد شد، برای چشیدن قطره ‏ای از معارف زلال این دعای بلند، بر ساحل این دریا می‏ نشینیم.

متن این دعا به همراه ترجمه شیوای استاد کریم زمانی شارح مثنوی معنوی مولوی؛ از این دعای شریف است که در کتاب <زبده مفاتیح الجنان> چاپ انتشارات اطلا‌عات آمده است.



«بسم الله الرحمن الرحیم»

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اسْمَعْ دُعَائِي إِذَا دَعَوْتُكَ وَ اسْمَعْ نِدَائِي إِذَا نَادَيْتُكَ وَ أَقْبِلْ عَلَيَّ إِذَا نَاجَيْتُكَ فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَيْكَ وَ وَقَفْتُ بَيْنَ يَدَيْكَ مُسْتَكِينا لَكَ مُتَضَرِّعا إِلَيْكَ رَاجِيا لِمَا لَدَيْكَ ثَوَابِي

خداوندا، برمحمد و خاندان محمد درود فرست و آن دم که تو را خوانم، دعایم بشنو؛ و چون تو را ندا دهم ندایم بشنو؛ و آنگاه که با تو راز گویم، به من رخ بنمای که [از همه جهان و جهانیان] به سوی تو گریخته‌ام و در پیشگاهت ایستاده‌ام، نالان و زاران و بی‌برگ و نوا، و به پاداشی که نزد توست امیدوارم.

وَ تَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِي وَ تَخْبُرُ حَاجَتِي وَ تَعْرِفُ ضَمِيرِي وَ لا يَخْفَى عَلَيْكَ أَمْرُ مُنْقَلَبِي وَ مَثْوَايَ وَ مَا أُرِيدُ أَنْ أُبْدِئَ بِهِ مِنْ مَنْطِقِي وَ أَتَفَوَّهَ بِهِ مِنْ طَلِبَتِي وَ أَرْجُوهُ لِعَاقِبَتِي

و تودانی که در دل چه دارم و از نیازم آگهی و نهادم می‌شناسی؛ و کار این سرای و آن سرایم برتو پوشیده نیست. [و تودانی] آنچه خواهم که به زبانم رانم و بنمایم و خواسته‌ام گویم و آنچه برای سرانجام خویش بدان امیدوارم.

وَ قَدْ جَرَتْ مَقَادِيرُكَ عَلَيَّ يَا سَيِّدِي فِيمَا يَكُونُ مِنِّي إِلَى آخِرِ عُمْرِي مِنْ سَرِيرَتِي وَ عَلانِيَتِي وَ بِيَدِكَ لا بِيَدِ غَيْرِكَ زِيَادَتِي وَ نَقْصِي وَ نَفْعِي وَ ضَرِّي

سرورا، سرنوشتم به دست توست و هر آنچه تا واپسین دم حیاتم، نهان و عیان از من سرزند، تو دانی. و کاستی و فزود و سود و زیانم تنها به دست توست نه دگری.

إِلَهِي إِنْ حَرَمْتَنِي فَمَنْ ذَا الَّذِي يَرْزُقُنِي وَ إِنْ خَذَلْتَنِي فَمَنْ ذَا الَّذِي يَنْصُرُنِي

معبودا، اگر مرا از رزقت ناکام گردانی، کیست که روزی‌ام دهد؟ و اگر به خواری‌ام کشانی، کیست که یاری‌ام دهد؟

إِلَهِي أَعُوذُ بِكَ مِنْ غَضَبِكَ وَ حُلُولِ سَخَطِكَ

معبودا، از خشم تو و فرود آمدن کیفرت به تو پناه برم.

إِلَهِي إِنْ كُنْتُ غَيْرَ مُسْتَأْهِلٍ لِرَحْمَتِكَ فَأَنْتَ أَهْلٌ أَنْ تَجُودَ عَلَيَّ بِفَضْلِ سَعَتِكَ

معبودا، اگر من سزاوار رحمت تو نیستم، تو خود سزاواری که مرا از مهر و بخشش بی‌شمارت برخوردار کنی.

إِلَهِي كَأَنِّي بِنَفْسِي وَاقِفَةٌ بَيْنَ يَدَيْكَ وَ قَدْ أَظَلَّهَا حُسْنُ تَوَكُّلِي عَلَيْكَ فَقُلْتَ [فَفَعَلْتَ‏] مَا أَنْتَ أَهْلُهُ وَ تَغَمَّدْتَنِي بِعَفْوِكَ

معبودا، آن سان به رحمت تو امیدوارم که گویی در پیشگاهت ایستاده‌ام و توکل بسزایم به تو برسرم سایه گسترده است، پس تو فرمانی را که سزاوار آنی، رانده‌ای و مرا در عفو و گذشتت پوشانده‌ای!

إِلَهِي إِنْ عَفَوْتَ فَمَنْ أَوْلَى مِنْكَ بِذَلِكَ وَ إِنْ كَانَ قَدْ دَنَا أَجَلِي وَ لَمْ يُدْنِنِي [يَدْنُ‏] مِنْكَ عَمَلِي فَقَدْ جَعَلْتُ الْإِقْرَارَ بِالذَّنْبِ إِلَيْكَ وَسِيلَتِي

معبودا، اگر بر من بخشش آری، کیست که در بخشودن، سزاوارتر از تو باشد؟ و اگر مرگم در رسد در حالی که کردارم مرا به تو نزدیک نکرده [به یکایک گناهانم اعتراف می‌کنم] و اقرار به گناهانم را وسیله‌ای برای وصال به تو قرار می‌دهم.

إِلَهِي قَدْ جُرْتُ عَلَى نَفْسِي فِي النَّظَرِ لَهَا فَلَهَا الْوَيْلُ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَهَا

معبودا، با گرایشم به خواهش نفس، برخود ستم کردم. پس وای بر من اگر بر آن آمرزش نیاوری!

إِلَهِي لَمْ يَزَلْ بِرُّكَ عَلَيَّ أَيَّامَ حَيَاتِي فَلا تَقْطَعْ بِرَّكَ عَنِّي فِي مَمَاتِي

معبودا، هماره نیکی تو در طول زندگانی‌ام به من رسیده، و اینک نیکی و احساس خود را به گاه مرگم نیز بر من ارزانی دار.

إِلَهِي كَيْفَ آيَسُ مِنْ حُسْنِ نَظَرِكَ لِي بَعْدَ مَمَاتِي وَ أَنْتَ لَمْ تُوَلِّنِي [تُولِنِي‏] إِلا الْجَمِيلَ فِي حَيَاتِي

معبودا، چگونه پس از مرگم از الطافت نومید شوم در حالی که در سراسر زندگانی‌ام چیزی جز نیکی برمن روا نداشته‌ای؟

إِلَهِي تَوَلَّ مِنْ أَمْرِي مَا أَنْتَ أَهْلُهُ وَ عُدْ عَلَيَّ بِفَضْلِكَ عَلَى مُذْنِبٍ قَدْ غَمَرَهُ جَهْلُهُ

معبودا، کارم را آن سان برعهده گیر که تو خود سزاوار آنی، و از فضلت بر بنده‌ گنهکاری چون من بخش که نادانی‌اش او را در گرداب خود فرو برده است.

إِلَهِي قَدْ سَتَرْتَ عَلَيَّ ذُنُوبا فِي الدُّنْيَا وَ أَنَا أَحْوَجُ إِلَى سَتْرِهَا عَلَيَّ مِنْكَ فِي الْأُخْرَى [إِلَهِي قَدْ أَحْسَنْتَ إِلَيَ‏] إِذْ لَمْ تُظْهِرْهَا لِأَحَدٍ مِنْ عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ فَلا تَفْضَحْنِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَى رُءُوسِ الْأَشْهَادِ

معبودا، تو گناهانی از من در دنیا پوشاندی که من به پوشاندن آنها در آخرت نیازمندترم. اینک اگر این گناهان را بر احدی از بندگان شایسته‌‌ات نمایان نکرده‌ای، مرا در روز رستاخیز نیز در حضور مردم رسوا مفرما!

إِلَهِي جُودُكَ بَسَطَ أَمَلِي وَ عَفْوُكَ أَفْضَلُ مِنْ عَمَلِي

معبودا، بخشایندگی‌ات بساط امید و آرزویم گسترد و گذشت تو از کردارم برتر آمد.

إِلَهِي فَسُرَّنِي بِلِقَائِكَ يَوْمَ تَقْضِي فِيهِ بَيْنَ عِبَادِكَ

معبودا، روزی که در میان مردم داوری کنی، مرا به دیدارت شاد گردان.

إِلَهِي اعْتِذَارِي إِلَيْكَ اعْتِذَارُ مَنْ لَمْ يَسْتَغْنِ عَنْ قَبُولِ عُذْرِهِ فَاقْبَلْ عُذْرِي يَا أَكْرَمَ مَنِ اعْتَذَرَ إِلَيْهِ الْمُسِيئُونَ

معبودا، عذرخواهی‌ام به درگاه تو مانند عذرخواهی کسی است که به پذیرش عذرش سخت نیازمند است. از این رو پوزشم پذیر، ای بزرگوارترین کسی که بدکاران از او پوزش خواهند.

إِلَهِي لا تَرُدَّ حَاجَتِي وَ لا تُخَيِّبْ طَمَعِي وَ لا تَقْطَعْ مِنْكَ رَجَائِي وَ أَمَلِي

معبودا، [دست] نیازم[خالی] باز مگردان و چشم امیدم نومید مساز، و [رشته‌] امید و آمالم مگسل.

إِلَهِي إِنْ كَانَ صَغُرَ فِي جَنْبِ طَاعَتِكَ عَمَلِي فَقَدْ كَبُرَ فِي جَنْبِ رَجَائِكَ أَمَلِي

معبودا، حاجتم را باز مگردان و طمعم را به نوميدى مكشان و اميد و آرزويم را از درگاهت قطع مفرما.

إِلَهِي لَوْ أَرَدْتَ هَوَانِي لَمْ تَهْدِنِي وَ لَوْ أَرَدْتَ فَضِيحَتِي لَمْ تُعَافِنِي

معبودا، اگر خواری‌ام می‌خواستی، هدایتم نمی‌کردی و اگر رسوایی‌ام می‌خواستی، عافیتم نمی‌بخشیدی.

إِلَهِي مَا أَظُنُّكَ تَرُدُّنِي فِي حَاجَةٍ قَدْ أَفْنَيْتُ عُمُرِي فِي طَلَبِهَا مِنْكَ

معبودا، چنین گمان ندارم که تو، بنده نیازمندی همچون مرا که برای رفع نیازم عمری در پیشگاهت سپری کرده‌ام، از خود برانی.

إِلَهِي فَلَكَ الْحَمْدُ أَبَدا أَبَدا دَائِما سَرْمَدا يَزِيدُ وَ لا يَبِيدُ كَمَا تُحِبُّ وَ تَرْضَى

معبودا، ستایش جاودان و پایدار و همیشگی از آن توست؛ ستایشی که فزونی گیرد و به نیستی نرود و آن سان باشد که تو دوست داری و پسندی.

إِلَهِي إِنْ أَخَذْتَنِي بِجُرْمِي أَخَذْتُكَ بِعَفْوِكَ وَ إِنْ أَخَذْتَنِي بِذُنُوبِي أَخَذْتُكَ بِمَغْفِرَتِكَ وَ إِنْ أَدْخَلْتَنِي النَّارَ أَعْلَمْتُ أَهْلَهَا أَنِّي أُحِبُّكَ

معبودا، اگر مرا به جرم و جریرتم گیری، تو را به عفو و گذشتت گیرم؛ و اگر مرا به گناهم‌گیری، تو را به آمرزشت گیرم؛ و اگر مرا به آتشم اندرسازی، به دوزخیان گویم که: <منم دوستدار تو!>‌

اِلهى اِنْ كانَ صَغُرَ فى جَنْبِ طاعَتِكَ عَمَلى فَقَدْ كَبُرَ فى جَنْبِ رَجاَّئِكَ اَمَلى

معبودا، اگر در برابر طاعتِ تو کردارم خوار و بی‌مقدار آید، ولی در برابر امید [به بزرگواری‌ات] آرزویم بسی بزرگ است.

إِلَهِي كَيْفَ أَنْقَلِبُ مِنْ عِنْدِكَ بِالْخَيْبَةِ مَحْرُوما وَ قَدْ كَانَ حُسْنُ ظَنِّي بِجُودِكَ أَنْ تَقْلِبَنِي بِالنَّجَاةِ مَرْحُوما

معبودا، چه سان از درگاهت ناکام بازگردم که به تو بس خوش‌گمانم که مرا کامروا و برخوردار از مِهرت بازگردانی؟

إِلَهِي وَ قَدْ أَفْنَيْتُ عُمُرِي فِي شِرَّةِ السَّهْوِ عَنْكَ وَ أَبْلَيْتُ شَبَابِي فِي سَكْرَةِ التَّبَاعُدِ مِنْكَ

معبودا، عمرم را در بی‌خبری از تو سپری کردم و جوانی‌ام را در سرمستیِ دوری از تو فرسودم!

إِلَهِي فَلَمْ أَسْتَيْقِظْ أَيَّامَ اغْتِرَارِي بِكَ وَ رُكُونِي إِلَى سَبِيلِ سَخَطِكَ

معبودا، در روزگارانِ غرور به تو بیدار نشدم و هماره رهِ خشم تو پوییدم.

إِلَهِي وَ أَنَا عَبْدُكَ وَ ابْنُ عَبْدِكَ قَائِمٌ بَيْنَ يَدَيْكَ مُتَوَسِّلٌ بِكَرَمِكَ إِلَيْكَ

معبودا، اینک منم بنده تو و زاده بنده تو. در پیشگاهت ایستاده‌ام و به بزرگواری و بخشندگی‌ات توسل جسته‌ام.

إِلَهِي أَنَا عَبْدٌ أَتَنَصَّلُ إِلَيْكَ مِمَّا كُنْتُ أُوَاجِهُكَ بِهِ مِنْ قِلَّةِ اسْتِحْيَائِي مِنْ نَظَرِكَ وَ أَطْلُبُ الْعَفْوَ مِنْكَ إِذِ الْعَفْوُ نَعْتٌ لِكَرَمِكَ

معبودا، منم بنده‌ای که از سرِ شوخ‌چشمی در پیشگاه تو گنه کردم، و اینک از تو عفو خواهم؛ زیرا که عفو، صفتِ بزرگواری و بخشندگی توست.

إِلَهِي لَمْ يَكُنْ لِي حَوْلٌ فَأَنْتَقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصِيَتِكَ إِلا فِي وَقْتٍ أَيْقَظْتَنِي لِمَحَبَّتِكَ وَ كَمَا أَرَدْتَ أَنْ أَكُونَ كُنْتُ فَشَكَرْتُكَ بِإِدْخَالِي فِي كَرَمِكَ وَ لِتَطْهِيرِ قَلْبِي مِنْ أَوْسَاخِ الْغَفْلَةِ عَنْكَ

معبودا، مرا توانی نیست که بدان از چنگ گناهانم گریزم، مگر وقتی که تو با دوستی‌ات بیدارم کنی و آن سان شوم که تو خواهی؛ پس سپاست گویم از آن رو که مرا به [دریایِ] کرمت درآوردی و دلم از پلیدی غفلت از حضرت تو زدودی.

إِلَهِي انْظُرْ إِلَيَّ نَظَرَ مَنْ نَادَيْتَهُ فَأَجَابَكَ وَ اسْتَعْمَلْتَهُ بِمَعُونَتِكَ فَأَطَاعَكَ يَا قَرِيبا لا يَبْعُدُ عَنِ الْمُغْتَرِّ بِهِ وَ يَا جَوَادا لا يَبْخَلُ عَمَّنْ رَجَا ثَوَابَهُ

معبودا، مرا به چشم آن بنده‌ای نگر که او را خواندی و پاسخت داد [و به سویت شتافت] و او را بر طاعتت گماردی و از تو فرمان بُرد. ای نزدیکی که [از هیچ بنده‌ای] دور نشوی [و حتی] از بندگان مغرورت نیز دوری نمی‌گزینی. و ای بخشنده‌ای که به امیدواران پاداشت، تنگ‌چشمی نمی‌کنی!‌

إِلَهِي هَبْ لِي قَلْبا يُدْنِيهِ مِنْكَ شَوْقُهُ وَ لِسَانا يُرْفَعُ إِلَيْكَ صِدْقُهُ وَ نَظَرا يُقَرِّبُهُ مِنْكَ حَقُّهُ

معبودا، به من دلی بخش که مشتاق مقام قرب تو شود، و زبانی که صدقش به سوی درگاهت بالا رود، و دیده‌ای حقیقت‌بین که به تو تقرب جوید.

إِلَهِي إِنَّ مَنْ تَعَرَّفَ بِكَ غَيْرُ مَجْهُولٍ وَ مَنْ لاذَ بِكَ غَيْرُ مَخْذُولٍ وَ مَنْ أَقْبَلْتَ عَلَيْهِ غَيْرُ مَمْلُوكٍ [مَمْلُولٍ‏]

معبودا، هر که به تو شناخته شود، گمنام نگردد [یا: هر که تو را شناسد، جهل و نادانی به او روی نکند.] و هر که به تو پناه جوید، خوار نشود. و هر که تو به او رخ بنمایی، بنده‌ دگری نشود.

إِلَهِي إِنَّ مَنِ انْتَهَجَ بِكَ لَمُسْتَنِيرٌ وَ إِنَّ مَنِ اعْتَصَمَ بِكَ لَمُسْتَجِيرٌ وَ قَدْ لُذْتُ بِكَ

معبودا، هر که به نور تو راه پوید، هماره روشن ضمیر باشد و هر که آستانِ تو جوید، هماره در پناهت سر کند.

يَا إِلَهِي فَلا تُخَيِّبْ ظَنِّي مِنْ رَحْمَتِكَ وَ لا تَحْجُبْنِي عَنْ رَأْفَتِكَ

معبودا، به تو پناه جستم؛ مباد که برخلاف آنچه به تو گمان دارم، با من رفتار کنی و از رحمتت دورم سازی!

إِلَهِي أَقِمْنِي فِي أَهْلِ وَلايَتِكَ مُقَامَ مَنْ رَجَا الزِّيَادَةَ مِنْ مَحَبَّتِكَ

معبودا، مرا در شمار دوستانت قرار ده، همانها که به فزونیِ دوستی‌ات امید بسته‌اند.

إِلَهِي وَ أَلْهِمْنِي وَلَها بِذِكْرِكَ إِلَى ذِكْرِكَ وَ هِمَّتِي فِي رَوْحِ نَجَاحِ أَسْمَائِكَ وَ مَحَلِّ قُدْسِكَ

معبودا، هماره مرا شیفته یادت گردان؛ آن‌سان شیفتگی که جلوه نامهایت وجودم را فرا گیرد و مرا به مقام قدس تو رساند.

إِلَهِي بِكَ عَلَيْكَ إِلا أَلْحَقْتَنِي بِمَحَلِّ أَهْلِ طَاعَتِكَ وَ الْمَثْوَى الصَّالِحِ مِنْ مَرْضَاتِكَ فَإِنِّي لا أَقْدِرُ لِنَفْسِي دَفْعا وَ لا أَمْلِكُ لَهَا نَفْعا

معبودا، به ذات تو بر تو سوگند که مرا به جایگاه بندگان فرمانبردار و شایسته‌ات رسانی، که مرا توانی نیست که از خود زیانی رانم و برای خود سودی به دست آرَم.

إِلَهِي أَنَا عَبْدُكَ الضَّعِيفُ الْمُذْنِبُ وَ مَمْلُوكُكَ الْمُنِيبُ [الْمَعِيبُ‏] فَلا تَجْعَلْنِي مِمَّنْ صَرَفْتَ عَنْهُ وَجْهَكَ وَ حَجَبَهُ سَهْوُهُ عَنْ عَفْوِكَ

معبودا، منم بنده ناتوان گنهکار و برده‌ توبه‌کننده‌ات. مرا در شمار کسانی قرار مده که از آنان رخ برتافته‌ای و از فریطِ غفلت، هرگز مشمول گذشت تو نگردند!

إِلَهِي هَبْ لِي كَمَالَ الانْقِطَاعِ إِلَيْكَ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِيَاءِ نَظَرِهَا إِلَيْكَ حَتَّى تَخْرِقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصِيرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِكَ

معبودا، مرا به کمالِ گسستن [از خلق] و پیوستن به خودت رسان و دیده‌ قلبمان را با فروغی که بدان تو را مشاهده کنند، روشن فرما تا دیده دل ما حجابهای نورانی را بر درَد و به کانِ عظمت و جلال رسد و جانهای ما به مقام والای قدس تو بپیوندد.‌

إِلَهِي وَ اجْعَلْنِي مِمَّنْ نَادَيْتَهُ فَأَجَابَكَ وَ لاحَظْتَهُ فَصَعِقَ لِجَلالِكَ فَنَاجَيْتَهُ سِرّا وَ عَمِلَ لَكَ جَهْرا

معبودا، مرا در شمار کسانی قرار ده که چون آنان را خواندی، پاسخت دادند و چون بدانان نگریستی، بر اثر تجلّی شکوه و جلالت، مدهوش شدند. پس تو با آنها به نهان، راز گفتی و آنان به عیان، به طاعت تو پرداختند.

إِلَهِي لَمْ أُسَلِّطْ عَلَى حُسْنِ ظَنِّي قُنُوطَ الْإِيَاسِ وَ لا انْقَطَعَ رَجَائِي مِنْ جَمِيلِ كَرَمِكَ

معبودا، بر نیک گمانی‌ام [به تو] زنگار نومیدی ننشانم که هرگز امیدم به بزرگواری زیبای تو گسسته نشود.

إِلَهِي إِنْ كَانَتِ الْخَطَايَا قَدْ أَسْقَطَتْنِي لَدَيْكَ فَاصْفَحْ عَنِّي بِحُسْنِ تَوَكُّلِي عَلَيْكَ

معبودا، اگر خطاها مرا از نظر تو انداخته، به خاطر توکل و اعتماد شایسته‌ام به تو، از من درگذر!

إِلَهِي إِنْ حَطَّتْنِي الذُّنُوبُ مِنْ مَكَارِمِ لُطْفِكَ فَقَدْ نَبَّهَنِي الْيَقِينُ إِلَى كَرَمِ عَطْفِكَ

معبودا، اگر گناهان، مرا از بلندای الطاف شایانت به نشیبِ [حرمان] فرو کشد، ولی یقینم به کرمت همچنان بیدار و آگاهم نگه داشته است.‌

إِلَهِي إِنْ أَنَامَتْنِي الْغَفْلَةُ عَنِ الاسْتِعْدَادِ لِلِقَائِكَ فَقَدْ نَبَّهَتْنِي الْمَعْرِفَةُ بِكَرَمِ آلائِكَ

معبودا، اگرچه خواب غفلت مرا درربود و نگذاشت که آماده دیدارت شوم، ولی شناختی که به نعمت‌هایم دارم، مرا بیدار داشته است.‌

إِلَهِي إِنْ دَعَانِي إِلَى النَّارِ عَظِيمُ عِقَابِكَ فَقَدْ دَعَانِي إِلَى الْجَنَّةِ جَزِيلُ ثَوَابِكَ

معبودا، اگر کیفر بزرگت مرا به سوی آتش رانَد، ولی لطف فراوانت مرا به سوی بهشت خوانَد.‌

إِلَهِي فَلَكَ أَسْأَلُ وَ إِلَيْكَ أَبْتَهِلُ وَ أَرْغَبُ وَ أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَجْعَلَنِي مِمَّنْ يُدِيمُ ذِكْرَكَ وَ لا يَنْقُضُ عَهْدَكَ وَ لا يَغْفُلُ عَنْ شُكْرِكَ وَ لا يَسْتَخِفُّ بِأَمْرِكَ

معبودا، از تو خواهم و به درگاه تو نالم و به تو گرایم. و از تو خواهم که بر محمد و خاندان محمد درود فرستی و مرا در شمار کسانی قرار دهی که هماره یاد تو کنند و پیمانت نگه دارند و از سپاست غفلت نورزند و فرمانت خوار نشمرند.‌

إِلَهِي وَ أَلْحِقْنِي بِنُورِ عِزِّكَ الْأَبْهَجِ فَأَكُونَ لَكَ عَارِفا وَ عَنْ سِوَاكَ مُنْحَرِفا وَ مِنْكَ خَائِفا مُرَاقِبا يَا ذَا الْجَلالِ وَ الْإِكْرَامِ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ رَسُولِهِ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ وَ سَلَّمَ تَسْلِيما كَثِيرا.

معبودا، مرا به نور گرانقدر خویش رسان تا تو را شناسم و از جز تو رخ برتابم و از تو ترسم و فرمانت برم؛ ای دارنده‌ شکوه و بزرگواری و درود و سلام فراوان خدا بر محمد فرستاده‌اش و خاندان پاکش باد.‌


پی ‏نوشتها:

1- صحیفه نور، ج 20، ص‏189.
2- همان، ج‏17، ص 265.
3- همان، ج‏19، ص 158.

*******************************************************

منبع: سایت جامع فرهنگی مذهبی شهید آوینی

http://www.aviny.com/Occasion/Islamic/Shaban/87/Monajat.aspx


 نظر دهید »

درسهای مناجات شعبانیه

03 تیر 1391 توسط غیب اللهی

ماه شعبان، شمیم رحمت خداست که نوید برپایی میهمانی بزرگ الهی را با خود آورده است. ماه شعبان را پیامبر اعظم ماه خود دانسته و مردم را به پاسداشت این ماه فرا خوانده است.

این ماه بزرگ، افزون بر اینکه روزهای بزرگی را چون روز ولادت سید الشهداء ، امام سجاد، ابوالفضل العباس و روز عظیم نیمه شعبان روز ولادت امام زمان در بردارد، در واقع ماه آمادگی، مناجات و راز و نیاز است.


مناجات شعبانیه و فرازهای استثنایی آن همین ویژگی را تایید می کند. مناجاتی بی نظیر که بزرگان دین و اخلاق ما توصیفهای منحصر به فردی از آن دارند.


میرزا جواد ملکی تبریزی، از بزرگان اهل عرفان و عمل چنین می گوید:

این مناجات، مناجات معروفى است و اهلش بخاطر آن با ماه شعبان مأنوس شده و بهمین جهت منتظر و مشتاق این ماه هستند. این مناجات شامل مطالب اساسى در مورد چگونگى معامله بندگان با خداى بزرگ بوده و آداب خواستن، دعا و طلب آمرزش از او را، آنگونه که شایسته است، بیان مى‏کند و استدلال‏هاى جالب توجهى جهت امیدوار شدن به درگاه خدا که با مناجات با او مناسب است، در بردارد و بروشنى، ملاقات، نزدیکى و دیدن خدا را معنى مى‏کند.این مناجات بزرگى است و یکى از ارمغانهاى آل محمد (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) است که بزرگى آن را کسى که قلب سالم و گوش شنوایى داشته باشد، درک مى‏کند و اهل غفلت از درک فواید و نورهاى آن بى‏ بهره ‏اند.

در مناجات شعبانیه درسهای فراوانی برای اهل تامل وجود دارد و این حقیقت دارد که امامان معصوم ما در قالب اینچنین دعاهایی والاترین معارف دینی را به شیعیانشان تعلیم می داده اند.

مناجات شعبانیه از این قبیل دعاها ست و درسهای فراوانی می توان از آن گرفت.  یکی از درسهای این مناجات درس خوف و رجا ست.  امید و ترس توام از بزرگترین آموزه های دینی ماست که در سراسر زندگی انسان تاثیرات بسزایی دارد.

در مناجات شعبانیه، آموزه خوف و رجا چندین بار مورد تاکید قرار گرفته است. مناجات شعبانیه را بخوانیم و به درسهایش فکر کنیم.


اِلهى اِنْ اَخَذْتَنى بجُرْمى اَخَذْتُكَ بعَفْوِكَ وَ اِنْ اَخَذْتَنى ِذُنُوبى اَخَذْتُكَ بمَغْفِرَتِكَ
خدايا اگر مرا به جنايتم مأخوذ دارى من هم تو را به عفوت بگيرم و اگر به گناهم بگيرى من هم تو را به آمرزشت بگيرم. 

اِلهى اِنْ كانَ صَغُرَ فى جَنْبِ طاعَتِكَ عَمَلى فَقَدْ كَبُرَ فى جَنْبِ رَجاَّئِكَ اَمَلى

خدايا اگر عمل من در جنب اطاعت تو كوچك است ولى آرزويم در كنار اميد تو بزرگ است. 

اِلهى اِنْ حَطَّتْنِى الذُّنُوبُ مِنْ مَكارِمِ لُطْفِكَ فَقَدْ نَبَّهَنِى الْيَقينُ اِلى كَرَمِ عَطْفِكَ

خدايا اگر گناهانم بواسطه بزرگواريهاى لطفت مرا بى مقدار ساخته ولى در عوض يقين به بزرگ توجه تو مرا هشيار كرده .

***************************************************

منبع: سایت جامع فرهنگی مذهبی شهید آوینی

http://www.aviny.com/Occasion/Islamic/Shaban/88/DarshaieMonajatShabanie.aspx

 نظر دهید »

اسباب آمادگى براى میهمانى خدا

03 تیر 1391 توسط غیب اللهی

 

توبه، پیش از فرا رسیدن ماه رمضان


عیون أخبار الرضا علیه‏السلام عن عبدالسلام بن صالح الهرویّ: دَخَلتُ عَلى أبِی الحَسَنِ عَلِیِ بنِ موسَى الرِّضا علیه‏السلام فی آخِرِ جُمُعَةٍ مِن شَعبانَ، فَقالَ لی: «یا أبَا الصَّلتِ، إنَّ شَعبانَ قَد مَضى أكثَرُهُ، و هذا آخِرُ جُمُعَةٍ مِنهُ، فَتَدارَك فیما بَقِیَ مِنهُ تَقصیرَكَ فیما مَضى مِنهُ، و عَلَیكَ بِالإِقبالِ عَلى ما یَعنیكَ و تَركِ ما لا یَعنیكَ، و أكثِر مِنَ الدُّعاءِ وَالاِستِغفارِ و تِلاوَةِ القُرآنِ، و تُب إلَى الله‏ِ مِن ذُنوبِكَ … . (1)

عیون أخبار الرضا علیه‏السلام به نقل از عبد السلام بن صالح هروى ـ نقل می‌كند در آخرین جمعه ماه شعبان، خدمت امام رضا علیه‏السلام رسیدم. به من فرمود:  

«اى ابوصَلْت! بیشترِ شعبان گذشته است و این، آخرین جمعه از آن است. پس در آنچه از آن مانده، كوتاهى‏هایت را در آنچه گذشته است، جبران كن. به كارى روى آور كه برایت مفید باشد و آنچه را بیهوده است و به تو مربوط نیست، وا گذار .  

زیاد دعا و استغفار و تلاوت قرآن داشته باش و از گناهانت به درگاه خدا توبه كن، تا در حالى ماه خدا سوى تو آید كه براى خدا خالص شده باشى . هیچ امانتى را بر عهده خویش باقى نگذار، مگر آن كه ادا كرده باشى، و هیچ كینه‏اى را در دلت نسبت به مؤمنى نگاه مدار، مگر آن كه از دل به در آورده باشى، و هیچ گناهى را كه مرتكب مى‏شدى، رها مكن، مگر این كه از آن، دست برداشته باشى .  

از خدا پروا كن و در نهان و آشكار كارت، بر او توكّل كن؛ «و هر كس بر خدا توكّل كند، او برایش بس است . خداوند، فرمان خویش را پیش خواهد برد. به یقین، خداوند براى هر چیزى اندازه‏اى قرار داده است.»  

و در باقى‏مانده این ماه، زیاد بگو:

“خدایا! اگر ما را در آنچه از شعبان گذشته است، نیامرزیده‏اى، پس ما را در باقیمانده آن ببخشاى!"  

همانا خداوند متعال، در این ماه به احترام ماه رمضان، بسیارى را [از آتش] آزاد مى‏كند.»


سه روز روزه در آخر شعبان


السنن الكبرى عن أنس: قیلَ: یا رَسولَ الله‏ِ، أیُ الصَّومِ أفضَلُ؟ قالَ: «صَومُ شَعبانَ تَعظیما لِرَمَضانَ»(2)؛ السنن الكبرى ـ به نقل از انس ـ به پیامبر خدا گفتند: كدام روزه برتر است؟ فرمود: «روزه شعبان در بزرگداشتِ رمضان.»   

الإمام الصادق علیه‏السلام: مَن صامَ ثَلاثَةَ أیّامٍ مِن آخِرِ شَعبانَ و وَصَلَها بِشَهرِ رَمَضانَ، كَتَبَ الله‏ُ لَهُ صَومَ شَهرَینِ مُتَتابِعَینِ

(3) ؛ امام صادق علیه‏السلام: هر كس سه روزِ آخر شعبان را روزه بدارد و آنها را به ماه رمضان متّصل كند، خداوند براى او پاداش روزه دو ماه پیاپى را مى‏نویسد.


اصلاح غذا


خوردن و نوشیدن به هنگام افطار و سحر، جان‏مایه روزه‏دارى است. از این رو، در نظر اسلام، حلال یا حرام بودن خوردنى‏ها و نوشیدنى‏ها، اندازه و نوع آنها و همچنین انگیزه روزه‏داران از خوردن و آشامیدن، در میزان بهره‏ورى از روزه نقشى اساسى دارند و در دستاوردهاى روزه‏دار از بركات این میهمانى، بسیار مؤثّرند.  

نخستین شرط بهره‏ورى از روزه، آن است كه نیروى تأمین‏كننده و پشتوانه انسان براى روزه گرفتن، حلال باشد. غذاى حرام، نه تنها در بهره‏مندى انسان از آثار و بركات روزه، نقش تخریبى دارد، بلكه آفتى است كه همه عبادت‏ها را تهدید مى‏كند، از این رو، از پیامبر خدا روایت شده است:   

العِبادَةُ مَعَ أكلِ الحَرامِ كَالبِناءِ عَلَى الرَّملِ(4)؛ عبادت همراه با حرامخوارى، مثل بنا ساختن بر شنزار است .    

بر این اساس، براى روزه‏دار، شناخت غذاهاى حرام، اهمّیتى ویژه دارد. لذا در اینجا روایاتی را جهت توجه بیشتر به این امر متذكر می‌شویم.  

- قال رسول الله‏ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله: كُلُوا الحَلالَ یَتِمَّ لَكُم صَومُكُم(5) ؛ غذاى حلال بخورید تا روزه براى شما كامل گردد .

- قال رسول الله‏ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله: «إنَّ قَوما یَجیؤونَ یَومَ القِیامَةِ و لَهُم مِنَ الحَسَناتِ أمثالُ الجِبالِ، فَیَجعَلُهَا الله‏ُ هَباءً مَنثورا، ثُمَّ یُؤمَرُ بِهِم إلَى النّار.ِ» فَقالَ سَلمانُ: صِفهُم لَنا یا رَسولَ الله‏ِ .  

فَقالَ: «أما إنَّهُم قَد كانوا یَصومونَ و یُصَلّونَ، و یَأخُذونَ اُهبَةً مِنَ اللَّیلِ، ولكِنَّهُم كانوا إذا عَرَضَ لَهُم شَیءٌ مِنَ الحَرامِ وَثَبوا عَلَیهِ.» (6)  

امام باقر علیه السلام فرمود: به خدا سوگند اى ابو حمزه! آنان كسانى هستند كه نماز مى‏خواندند و روزه مى‏گرفتند؛ لیكن هر گاه چیزى از حرام به آنان عرضه مى‏شد، مى‏گرفتند و هر گاه چیزى از عطاى امیر مؤمنان علیه‏السلام به آنان داده مى‏شد، رد مى‏كردند. 

پیامبر خدا فرمود: «روز قیامت، گروهى مى‏آیند، در حالى كه حسناتشان همچون كوه‏هاست. خداوند، همه آنها را نابود و پراكنده مى‏سازد. سپس فرمان مى‏رسد كه آنان را به آتش بیفكنید.»  

سلمان گفت: اى پیامبر خدا! آنان را براى ما توصیف كن .  

فرمود: «آنان، كسانى هستند كه روزه گرفته، نماز خوانده و شب‏زنده‏دارى كرده‏اند؛ لیكن هر گاه حرامى بر آنان عرضه مى‏شده، بر آن مى‏شتافتند.»

- عَن ضَمرَةَ بنِ حَبیبٍ عَن اُمِّ عَبدِ الله‏ِ اُختِ شَدّادِ بنِ أوسٍ أنَّها بَعَثَت إلى رَسولِ الله‏ِ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله بِقَدَحِ لَبَنٍ عِندَ فِطرِهِ و هُوَ صائِمٌ، و ذلِكَ فی طولِ النَّهارِ و شِدَّةِ الحَرِّ، فَرَدَّ إلَیها رَسولُ الله‏ِ  صلى‏الله‏علیه‏و‏آله: «أنّى كانَ لَكِ هذَا اللَّبَنُ؟» قالَت: مِن شاةٍ لی … . (7)  

به نقل از حمزة بن حبیب، درباره اُمّ عبدالله‏ (خواهر شدّاد بن اَوس) وى هنگام افطار ، ظرف شیرى براى پیامبر خدا كه روزه بود، فرستاد و این، در روزى بلند با هواى گرم بود.

پیامبر خدا آن را نزد زن برگرداند كه: «این شیر را از كجا آورده‏اى؟»

گفت: از گوسفندم (دوشیده‏ام) .  

پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله، فرستاده آن زن را (دوباره) نزد او برگرداند كه: «این گوسفند را از كجا آورده‏اى؟»   

گفت: از مال خودم خریده‏ام .  

پس پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله آن را از او گرفت .  

چون فردا شد، اُمّ عبدالله‏ نزد پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله رفت و گفت: اى پیامبر خدا! شیر را از روى دلسوزى (به خاطر بلندى روز و شدّت گرما) برایتان فرستادم. آنگاه فرستاده مرا برگرداندى!  

به او فرمود: «پیامبران، چنین مأمورند. [مأموریم] كه جز پاكیزه نخوریم و جز شایسته انجام ندهیم.» 

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمود: «آنان، كسانى هستند كه روزه گرفته، نماز خوانده و شب‏زنده‏دارى كرده‏اند؛ لیكن هر گاه حرامى بر آنان عرضه مى‏شده، بر آن مى‏شتافتند.»

- قال الإمام الباقر علیه‏السلام ـ لِأَبی حَمزَةَ الثُّمالِیِّ ـ  «یَبعَثُ الله‏ُ یَومَ القِیامَةِ قَوما بَینَ أیدیهِم نورٌ كَالقَباطِیِّ، ثُمَّ یُقالُ لَهُ: كُن هَباءً مَنثورا.»  

ثُمَّ قالَ: «أما وَالله‏ِ یا أبا حَمزَةَ، إنَّهُم كانوا لَیَصومونَ و یُصَلّونَ ولكِن كانوا إذا عَرَضَ لَهُم شَیءٌ مِنَ الحَرامِ أخَذوهُ، و إذا عَرَضَ لَهُم شَیءٌ مِن فَضلِ أمیرِالمُؤمِنینَ علیه‏السلام أنكَروهُ.»(8) 

امام باقر علیه‏السلام خطاب به ابو حمزه ثمالى فرمود: روز قیامت، خداوند، گروهى را برمى‏انگیزد كه پیشاپیش آنان نورى مثل قَباطى (نوعى جامه مصرى است كه سفید و نازك است. گویا به «قبط (مصریان)» منسوب است) است. سپس به آن نور گفته مى‏شود: «نابود و پراكنده شو.»  

سپس فرمود: به خدا سوگند اى ابو حمزه! آنان كسانى هستند كه نماز مى‏خواندند و روزه مى‏گرفتند؛ لیكن هر گاه چیزى از حرام به آنان عرضه مى‏شد، مى‏گرفتند و هر گاه چیزى از عطاى امیر مؤمنان علیه‏السلام به آنان داده مى‏شد، رد مى‏كردند.


پی‌نوشت‌ها:

1- عیون أخبار الرضا علیه‏السلام: 2/51/198، الإقبال: 1/42، بحارالأنوار: 97/73/17. 
2- السنن الكبرى: 4/503/8517، شُعب الإیمان: 3/377/3819، كنز العمّال: 8/591/24292؛ ثواب الأعمال: 86/14، بحار الأنوار: 97/77/35 .
3- كتاب من لا یحضره الفقیه: 2/94/1829، الخصال: 582/6، فضائل الأشهر الثلاثة: 53/31، الأمالی للصدوق: 768/1038، الإقبال: 1/43، بحار الأنوار: 97/72 .
4- عدّة الداعى: 141، بحار الأنوار: 103/16/73 .   
5- كنز العمّال: 15/844/43356 .
6- إرشاد القلوب: 191 .
7- المعجم الكبیر: 25/174 /428، المستدرك على الصحیحین: 4/140/7159، مسند الشامیّین: 2/356 /1488، اُسد الغابة: 7/348/7515 .
8- تفسیر القمّی: 2/112، بحار الأنوار: 7/176/9 و ج 70 / 293 / 35.
منبع:
كتاب ماه خدا، محمدی ری شهری، ج 1، ص 186، با تصرف .

****************************************************

منبع: سایت جامع فرهنگی مذهبی شهید آوینی  http://www.aviny.com/Occasion/Islamic/Shaban/88/Amadegi.aspx

 نظر دهید »

فضيلت ماه مبارک شعبان در سیره وکلام گهربار معصومين عليهم السلام

03 تیر 1391 توسط غیب اللهی

 

نويسنده: محدث قمی

ماه مبارک شعبان، ماه بسيار شريفى است و منسوب است به حضرت سيد انبياء (صلى الله عليه وآله)؛ آن حضرت اين ماه را روزه مى داشت و وصل مى كرد به ماه رمضان و مى فرمود: شعبان ماه من است؛ هر كه يك روز از ماه مرا روزه بدارد بهشت او را واجب شود و از حضرت صادق عليه السلام روايت است كه چون ماه شعبان داخل مى شد حضرت امام زين العابدين عليه السلام اصحاب خود را جمع مى نمود و مى فرمود: اى گروه اصحاب من مى دانيد اين چه ماهى است؟ اين ماه شعبان است، و حضرت رسول صلى الله عليه وآله مى فرمود شعبان ماه من است؛ پس روزه بداريد در اين ماه براى محبّت پيغمبر خود، و براى تقرّب به سوى پروردگار خود.

بحقّ آن خدايى كه جان علىّ بن الحسين به دست قدرت اوست سوگند ياد مى كنم كه از پدرم حسين بن على عليهما السلام شنيدم كه فرمود: شنيدم از اميرالمؤمنين عليه السلام كه هر كه روزه دارد شعبان را براى محبّت پيغمبر خدا و تقرّب بسوى خدا، دوست دارد خدا او را و نزديك گرداند او را به كرامت خود در روز قيامت، و بهشت را براى او واجب گرداند.

و شيخ روايت كرده از صفوان جمال كه گفت فرمود به من حضرت صادق عليه السلام كه وادار كن كسانى را كه در ناحيه و اطراف تو هستند بر روزه شعبان گفتم فدايت شوم مگر مى بينى در فضيلت آن چيزى فرمود بلى بدرستى كه رسول خداصلى الله عليه وآله هرگاه مى ديد هلال شعبان را امر مى فرمود مُنادى را كه ندا مى كرد در مدينه اى اهل مدينه من رسولم از جانب رسول خدا به سوى شما مى فرمايد آگاه باشيد بدرستى كه شعبان ماه من است پس خدا رحمت كند كسى را كه يارى كند مرا بر ماه من يعنى روزه بدارد آن را پس گفت حضرت صادق عليه السلام كه اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمود كه فوت نشد از من روزه شعبان از زمانى كه شنيدم منادى رسول خداصلى الله عليه وآله ندا كرد در شعبان و فوت نخواهد شد از من تا مدتى كه حيات دارم انشاءالله تعالى پس مى فرمودكه روزه دو ماه شعبان و رمضان توبه و مغفرتست ازخدا وند متعال.
رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله : أَلَا إِنَّ رَجَباً شَهْرُ اللَّهِ الْأَصَمُّ وَ هُوَ شَهْرٌ عَظِيمٌ وَ إِنَّمَا سُمِّيَ الْأَصَمَّ لِأَنَّهُ لَا يُقَارِبُهُ شَيْ ءٌ مِنَ الشُّهُورِ حُرْمَةً وَ فَضْلًا عِنْدَ اللَّهِ وَ كَانَ أَهْلُ الْجَاهِلِيَّةِ يُعَظِّمُونَهُ فِي جَاهِلِيَّتِهِمْ فَلَمَّا جَاءَ الْإِسْلَامُ لَمْ يَزْدَدْ إِلَّا تَعْظِيماً وَ فَضْلًا أَلَا إِنَّ رَجَباً شَهْرُ اللَّهِ وَ شَعْبَانَ شَهْرِي وَ رَمَضَانَ شَهْرُ أُمَّتِي
پيامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مى فرمايند: رجب، «شهرالله الأصم» است و بدان سبب آن را «اصم» ناميدند که هيچ ماهى به عظمت آن نمى رسد، مردم زمان جاهليت به رجب حرمت مى نهادند و آنگاه که اسلام درخشيدن گرفت، بر حرمت آن افزود. بدانيد که رجب ماه خدا، شعبان ماه من و رمضان ماه امت من است،

وسائل الشيعة: ج 10 ص 475

رسولُ اللّه صلى الله عليه و آله : مَن أحيا لَيلةَ العِيدِ ولَيلةَ النِّصفِ مِن شَعبانَ ، لَم يَمُتْ قَلبُهُ يَومَ تَموتُ القُلوبُ .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : هركه شب عيد (فطر و قربان) و شب نيمه شعبان را احيا كند ، در آن روزى كه دلها مى ميرند ، دل او نميرد .

ثواب الأعمال : ١/١٠٢/٢

الإمامُ الرِّضا عليه السلام : كانَ أميرُ المؤمنينَ عليه السلام لايَنامُ ثلاثَ ليالٍ : لَيلةَ ثلاثٍ وعِشرِينَ مِن شَهرِ رَمَضانَ ، ولَيلةَ الفِطرِ ، ولَيلةَ النِّصفِ مِن شَعبانَ ، وفيها تُقسَمُ الأرزاقُ والآجالُ وما يَكونُ في السَّنَةِ .
امام رضا عليه السلام : امير المؤمنين عليه السلام سه شب را نمى خوابيد : شب بيست و سوم ماه رمضان ، شب عيد فطر و شب نيمه ماه شعبان ؛ در اين شبها ، روزيها تقسيم و مدّت عمر و هر آنچه در آن سال رخ خواهد داد ، تعيين مى شود .

البحار :٩٧ / ٨٨ / ١٥

الإمامُ عليٌّ عليه السلام : صَومُ ثلاثةِ أيّامٍ مِن كُلِّ شَهرٍ أربَعاءُ بَينَ خَميسَينِ وصَومُ شَعبانَ يَذهَبُ بوَسواسِ الصَّدرِ ، وبَلابِلِ القَلبِ .
امام على عليه السلام : روزه گرفتن در سه روز از هر ماه ـ پنجشنبه اوّل و آخر ماه و چهار شنبه وسط آن و روزه ماه شعبان ـ وسواس سينه و پريشانى هاى دل را از بين مى برد .

الخصال : ٦١٢ / ١٠

وسائل الشيعة: ج 8 ص 104


عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عليه السلام : قَالَ صِيَامُ شَعْبَانَ ذُخْرٌ لِلْعَبْدِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ مَا مِنْ عَبْدٍ يُكْثِرُ الصَّوْمَ فِي شَعْبَانَ إِلَّا أَصْلَحَ اللَّهُ لَهُ أَمْرَ مَعِيشَتِهِ وَ كَفَاهُ شَرَّ عَدُوِّهِ وَ إِنَّ أَدْنَى مَا يَكُونُ لِمَنْ يَصُومُ يَوْماً مِنْ شَعْبَانَ أَنْ تَجِبَ لَهُ الْجَنَّةُ
امام صادق (علیه السلام) فرمودند : روزه شعبان ذخيره روز قيامت بنده است و هر بنده اى که در ماه شعبان زياده روز بگيرد خداوند امر معيشت او را سامان بخشد و شرّ دشمن را از او دفع کند .

وسائل الشيعه ج : 10ص 505


هنگامي که ماه شعبان فرا مي رسيد امام سجاد عليه السلام اصحاب خود را فرا مي‌خواند و درباره فضيلت ين ماه سخن گفت. آنگاه مي‌فرمود:«هر کس بري محبت پيامبر و تقرب به خداوند، ماه شعبان را روزه بدارد، خداوند او را در روز قيامت مشمول کرامت خود مي‌گرداند و بهشت را بري او لازم مي شمارد».
از امام صادق(علیه السلام) روايت شده است: چون ماه شعبان مي‌رسيد حضرت زين‌العابدين(علیه السلام) اصحاب خود را جمع مي‌كرد و مي‌فرمود: اي اصحاب من، مي‌دانيد اين چه ماهي است؟ اين ماه شعبان است، و حضرت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم) مي‌فرمايند: شعبان ماه من است، پس در اين ماه براي جلب محبّت پيغمبر خود، و براي تقرّب به سوي پروردگار خويش،‌ روزه بداريد،‌ به خدايي كه جان علي‌بن الحسين(علیه السلام) به دست قدرت اوست، سوگند ياد مي‌كنم از پدرم حسين‌بن علي(علیه السلام) شنيدم كه فرمود: از اميرالمؤمنين(علیه السلام) شنيدم: هر كه شعبان را براي جلب محبّت پيامبر، و تقرّب جستن به سوي خداوند روزه بدارد خداوند او را دوست بدارد، و در روز قيامت به كرامتش نزديك نمايد، و بهشت را بر او واجب گرداند.
پيغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود :هر که شب عيد و شب نيمه شعبان را بعبادت زنده بدارد دلش نميرد در روزى که دلها بميرند.
شيخ از صفوان جمّال روايت كرده است كه امام صادق(علیه السلام) به من فرمود: كساني را كه پيرامون و اطراف تو هستند به روزه شعبان وادار كن. گفتم: فدايت شوم، مگر در فضيلت آن چيزي مي‌بيني؟ فرمود: آري رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) هرگاه هلال شعبان را مي‌ديد، به منادي دستور مي‌داد تا در مدينه ندا كنند: اي اهل مدينه، من از جانب رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)‌ به سوي شما ارسال شده‌ام، آن حضرت مي‌فرمايد: آگاه باشيد، به درستي كه شعبان ماه من است، خدا رحمت كند كسي را، كه مرا در ماه من ياري كند،‌ يعني روزه بدارد آن را،‌ سپس امام صادق(علیه السلام) چنين گفت: اميرالمؤمنين(علیه السلام) مي‌فرمود: از هنگامي كه شنيدم منادي رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) در شعبان ندا داد، روزه شعبان از من فوت نشد، و تا زماني كه زنده هستم به خواست خداوند از من فوت نخواهد شد.
پس مي‌فرمود: روزه دو ماه شعبان و رمضان مايه توبه و آمرزش خداست. اسماعيل‌بن عبدالخالق روايت كرده است: نزد امام صادق(علیه السلام) بودم، ذكر روزه شعبان به ميان آمد، حضرت فرمود: در فضيلت روزه شعبان چنين و چنان است، تا جايي كه انسان مرتكب قتل حرام مي‌شود، پس چنانچه شعبان را روزه بدارد، اين روزه به او سود مي‌رساند،‌ و به خواست خداوند آمرزيده مي‌شود!
از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است كه از وجود مبارك ايشان دربارة فضيلت روزة رجب سؤال كردند؟ فرمود: چرا از روزه شعبان غافل هستيد؟ راوي عرض كرد: يَابنَ رسول‌الله كسي كه يك روز از شعبان را روزه بدارد، چه ثوابي دارد؟ فرمود: به خدا سوگند بهشت پاداش آن است، عرض كرد يَابنَ رسول‌الله بهترين اعمال در اين ماه چيست؟ فرمود: صدقه و استغفار، هر كه در ماه شعبان صدقه دهد حق‌تعالي آن را رشد و نموّ دهد همان‌گونه كه يكي از شما بچّه شترش را رشد مي‌دهد، تا آن كه در قيامت، در حالي كه به اندازة كوه احد شده باشد به صاحبش باز گردد.

چهارم: در تمام اين ماه هزار مرتبه بگويد: «لا إِلهَ إِلَّا اللهُ، وَ لا نَعْبُدُ إِلّا إيّاهٌ مٌخْلِصينَ لَهُ الدّينَ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ ؛ معبودي جز خدا نيست، و نپرستيم جز او را، در حالي كه دين را براي او خالص كرديم، گرچه مشركان را خوش نيايد».
روايت شده است كه در هر پنجشنبة ماه شعبان آسمانها را زينت مي‌كنند، پس ملائكه عرض مي‌كنند، خداوندا! روزه‌داران اين روز را بيامرز، و دعاي آنان را اجابت فرما. در خبر نبوي است: هر كه روز دوشنبه و پنجشنبة شعبان را روزه بدارد، حق‌تعالي بيست حاجت از حوايج دنيا، و بيست حاجت از حوايج آخرت او را برآورد. ششم: در اين ماه بسيار صلوات فرستد.
حضرت رضا (علیه السلام) فرمود : شب نيمه شعبان جمع زيادى از دوزخ آزاد گردند و گناهان بزرگ بخشوده شود ، در ان شب بذکر خدا و استغفار و دعا بپردازيد که دعا در آن مستجابست .
.. پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند : شعبان ماه منست و ماه رمضان ماه خدا است ، هر که يکروز را از ماه من روزه دارد من در قيامت شفيع او خواهم بود و هر که دو روز از آن روزه دارد گناهان گذشته اش بخشوده شود و هر که سه روز آن را روزه دارد به وى گفته شود که عمل را از سر گير .
ابو صلت هروى گويد : آخرين هفته شعبان بخدمت امام رضا (علیه السلام) رفتم ، حضرت بمن فرمود : اى ابا صلت ماه شعبان بيشترش گذشت و اين آخرين هفته آنست کآنچه را که در گذشته اين ماه کوتاهى نموده اى در اين باقى مانده تدارک کن و بر تو باد که بنيازهاى اصلى خود توجّه کنى و دعا و استغفار بسيار کن و قرآن را زياد بخوان و از گناهانت در پيشگاه خدا توبه نما تا چون ماه خدا به تو رو کند خود را براى خدا خالص کرده باشى و هر امانت يکار که بگردن دارى بپرداز و هر کينه که از مؤمنين بدل دراى از دل بزدا و هر گناهى را که بدان آلوده بوده اى دست از آن بردار و از خدا بترس و در پنهان و آشکار امور خويش را بدو تفويض کن ، و هر که بخدا توکل کند خدا او را بس است …
امام باقر (علیه السلام) فرمود : هر که در شب نيمه شعبان حسين (علیه السلام) را زيارت کند گناهش آمرزيده شود …
از حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) روايت شده که خداوند در شب نيمه شعبان ببندگانش مينگرد و آمرزش خواهان را بيامرزد و رحمت طلبان را رحمت کند ولى کينه توزان را همچنان بعقب اندازد.

منابع:
1: مفاتيح الجنان، مرحوم شيخ عباس قمي(رحمت الله علیه)
2:جامع الاحادیث

********************************************************************

منبع : سایت جامع فرهنگی مذهبی شهید آوینی

http://www.aviny.com/Occasion/Islamic/Shaban/88/Fazilat.aspx


 نظر دهید »

مراقبات ماه شعبان المعظم

03 تیر 1391 توسط غیب اللهی

نویسنده: آیت الله حاج میرزا جواد آقا ملكی تبریزی(رحمت الله علیه)

ماه شریف شعبان برای سالك الی الله بسیار با ارزش است. یكی از شبهای قدر در این ماه می باشد و كسی در آن متولد شده كه خداوند بواسطه او وعده پیروزی به تمامی دوستان، پیامبران و بر گزیدگانش - از زمانی كه پدر ما حضرت آدم )علی نبینا و آله وعلیه السلام) در زمین ساكن شده - داده است. و وعده داده، بوسیله او بعد از پر شدن زمین از ظلم جور، آن را پر از قسط و عدل نماید. از مقام آن همین بس كه ماه رسول خدا صلوات الله علیه بوده و حضرتش صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: “شعبان ماه من است، خداوند كسی را كه مرا در ماهم یاری كند، بیامرزد.”
كسی كه از این دعوت بزرگ آگاه شود، باید بكوشد كه از دعوت شدگان این دعوت گردد. این جانشین و برادر او امیرالمؤمنین علیه السلام است كه می فرماید: “از زمانی كه ندای منادی رسول خدا صلوات الله علیه را كه برای روزه این ماه ندا می كرد شنیدم، هیچگاه روزه این ماه را از دست نداده و در تمام عمرم آن را از دست نخواهم داد؛ اگر خدا بخواهد.” این درباره روزه این ماه بود؛ و می توان كمك به آن حضرت صلوات الله علیه را از جهات دیگر مانند نماز، صدقه، مناجات و تمام كارهای خیر با روزه این ماه مقایسه نمود.

مناجات شعبانیه

این مناجات، مناجات معروفی است و اهلش به خاطر آن با ماه شعبان مانوس شده و به همین جهت منتظر و مشتاق این ماه هستند….
تمام كلام این كه این مناجات، از اعمال مهم این ماه است؛ و نه تنها ماه، كه سالك نباید بعضی از فرازهای آن را در طول سال ترك كند و در قنوتها و سایر حالهای عالی خود، خیلی با آن مناجات نماید و وقتی كه می گوید: “و دیدگان قلبهای ما را با نور نگاه آن به حضرتت روشن بفرما تا آنگاه كه چشمهای دل پرده ها و مانعهای نوری را پاره كرده و به معدن بزرگی برسد و روح های ما به عزت پاكیت وصل شود.” از گفته خود غافل نباشد. و تامل كند، آیا قلب او چشم دیدن نور را دارد؟…
به هر حال این مناجات بزرگی است و یكی از ارمغان های آل محمد صلوات الله علیه می باشد كه بزرگی آن را كسی كه قلب سالم و گوش شنوایی داشته باشد ، درك می كند. و اهل غفلت از درك فواید و نورهای آن بی بهره اند…

سایر اعمال این ماه

(1 از اعمال مهم در این ماه روزه است؛ باندازه ای كه با حالش مناسب باشد…
درباره روزه هر كدام از روزهای این ماه اخبار مفصلی وارد شده است. و من فقط روایتی را كه در كتاب (من لا یحضره الفقیه) آمده است، نقل می كنم. امام صادق علیه السلام فرمود: “كسی كه روز اول ماه را روزه بگیرد، حتما وارد بهشت می شود. و كسی كه دو روز را روزه بگیرد خداوند در هر شب و روزی (به چشم رحمت) به او می نگرد و در بهشت هم به این نگاه ادامه می دهد. و كسی كه سه روز روزه بگیرد، با خداوند در عرش و بهشت او دیدار می كند."…
(2از اعمال مهم در این ماه صلواتی است كه در نیمروز هر روز این ماه فرستاده می شود؛ و اول آن چنین است: «اللّهم صل علی محمّد و آل محمّد، شجرة النبوة…»
(3یكی دیگر از اعمال این ماه، همانگونه كه در كتاب اقبال است بجا آوردن نماز و خواندن دعاهای این شبهاست. سالك باید در رابطه با این اعمال جدی بوده، و به هر كدام از ذكر و فكر و این اعمال كه نشاط دارد، با در نظر گرفتن اولویتها اقدام كند….
(4 یكی دیگر از كارهای مهم در این ماه عمل به این روایت است. امیرالمومنین علیه السلام فرمودند: “در هر پنجشنبه شعبان آسمانها زینت شده و آنگاه فرشتگان عرض می كنند: خدای ما! روزه داران شعبان را ببخش و بیامرز و دعایشان را اجابت فرما. بنابراین كسی كه دو ركعت نماز بجا آورد كه در هر ركعت سوره فاتحه را یك بار و قل هو الله احد را صد بار بخواند و بعد از سلام دادن صد بار بر پیامبر صلی الله وعلیه واله وسلم درود فرستد، خداوند تمام خواسته های دینی و دنیایی او را بر آورده می فرماید. و كسی كه یك روز آن را روزه بگیرد، خداوند بدن او را بر آتش حرام می كند.

نیمه شعبان

روز و شب نیمه شعبان زمان بسیار شریفی است كه جهات زیادی باعث این شرافت و بزرگی شده است. از قبیل:
الف- از شبهای قدر می باشد و شب تقسیم رزقها و عمرها چنانچه در روایات زیادی وارد شده است. و در بعضی از آنها آمده است: خداوند این شب را برای امت قرار داده است؛ چنانچه شب قدر را برای رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم قرار داده. و این اشكال كه بنابراین، لازم می آید كه شب قدر، بیش از یك شب باشد را می توان به این بیان پاسخ گفت كه تقدیر، مراتب و مراحل گوناگونی دارد.
ب- از اوقات زیارتی امام حسین علیه السلام می باشد كه غیر از فرشتگان صد هزار پیامبر علیهم السلام آن حضرت علیه السلام را زیارت می كنند. و این مطلب نشانه عظمت این شب است.
ج- از شب هایی است كه تاكید به زنده نگهداشتن آن شده و اعمال و عبادات بسیار ارزشمندی در آن وارد شده كه می توان گفت: در هیچ شبی اعم از شب قدر یا غیر آن مانند یا بیشتر از آن نیامده است.
د- شب میلاد امامی است كه گیتی را از عدالت پر كرده، زمین را پاك می نماید و در تمام زمینه های دینی و دنیایی حاكمیت دارد.

• اعمال مهم شب نیمه شعبان

(1) اولین كاری كه سالك باید در این شب انجام بدهد این است كه از لذت و آسایش دنیا در این شب چشم پوشی نماید. و آنگاه برای استفاده بیشتر از آن و تصحیح اعمال خود باید فرض كند كه شب خداحافظی او با این دنیا و تمام اعمال بوده و فردای آن روز قیامت است. و نیز قبل از فرا رسیدن شب باید اعمالی را كه در آن می خواهد انجام بدهد مشخص نماید و اگر دو عمل در فضیلت یكسان بود سخت تر را انتخاب كند.
(2)از اعمال مهم نمازهایی است كه وارد شده است…
(3) از اعمال مهم عمل به حدیثی است كه در كتاب اقبال روایت شده: رسول اكرم صلوات الله علیه فرمودند: “شب نیمه شعبان در خواب بودم كه جبرئیل آمد و گفت: محمد! چرا در این شب خوابیده ای؟ گفتم: جبرئیل! مگر چه شبی است؟ گفت شب نیمه شعبان است. محمد! برخیز. آنگاه مرا بلند كرده و به بقیع برد، سپس گفت: سرت را بلند كن، زیرا این شبی است كه درهای آسمان در آن باز میشود: درهای رحمت. در «رضوان»، در «مغفرت» در «فضل» در «توبه» در «نعمت» در «جود» و در «احسان». و خداوند به عدد موها و پشمهای گاو و گوسفند مردم را از آتش جهنم آزاد می كند، زمان مرگ را در آن ثبت كرده و بمدت یك سال روزیها را تقسیم می كند. و هر چه را كه در تمام سال اتفاق می افتد فرو می فرستد. محمد! كسی كه این شب را با گفتن «الله اكبر»، «سبحان الله» و «لا اله الا الله» و دعا نماز و قرآن خواندن و انجام اعمال مستحب و استغفار كردن زنده نگهدارد بهشت منزل و استراحتگاه او خواهد بود و گناهان گذشته وآینده اش بخشیده می شود…
پس این شب را زنده بدار و شب زنده داری و نزدیكی به خدا، با عمل در این شب را، به امتت دستور بده؛ زیرا شب شریفی است. در حالی نزدت آمدم كه تمام فرشته ها در آسمان پاهایشان را جفت كرده اند عده ای تسبیح می كنند، عده ای در ركوع، عده ای در سجود و گروهی ذكر می گویند. شبی است كه كسی دعا نمی كند مگر این كه مستجاب می شود، كسی چیزی نمی خواهد مگر این كه به او داده می شود، كسی در خواست مغفرت و بخشش نمی كند، مگر این كه بخشیده می شود، كسی توبه نمی كند مگر این كه توبه اش پذیرفته می شود. كسی كه از خیر این شب محروم شود، از خیر بزرگی محروم شده است.
رسول خدا در این شب دعا می كرد و می گفت: “اللهم اقسم لنا من خشیتك….."…
(4) بجا آوردن سجده هایی كه دعاهای مخصوصی در آن خوانده می شود…
(5) نزدیكی جستن به امام زمان (عج) كسی كه حجت عصر، ولی امر، راز دارنده بزرگ، صاحب غیبت الهی و دعوت پیامبر گونه، وارث پیامبران و جانشین جانشینان، آقا، امام و مولای ما، امام قائم مهدی است، جان ما و تمام جهانیان بفدایش كه می توان با زیارت، مناجات، عرض شوق و شكایت از دوری او، دعا، نماز، دلسوختگی از دوری او، شكر نعمتها، اهدا طاعات، بذل جان، توسل، پیوستن، پناه جستن و در خواست كمك، پیروزی و فیض و شفاعت به آن حضرت (عج) نزدیك شد….
(6)خواندن دعایی كه با این عبارت شروع می شود «اللهم بحق لیلتنا و مولودها…..»
(7)زیارت امام حسین علیه السلام و حضور در آرامگاه شریف آن حضرت علیه السلام كه در روایت خیلی نسبت به آن سفارش شده است. و باید او را با زیارت مخصوص این شب زیارت كند.
(8) خواندن دعای كمیل: در سجده…
(9)زیارت امام حسین علیه السلام در بارگاه شریف یا از مكانهای دور. زیارت آن حضرت علیه السلام نماز و عمل مخصوصی دارد كه در كتاب اقبال آمده است و كسی كه او را زیارت كند، مانند كسی است كه خدا را در عرش او زیارت كرده باشد.
(10) سجده و گفتن ذكرهای آن كه از رسول خدا صلوات الله علیه روایت شده همراه با حضور قلب و با توجه به معانی و دورغ نگفتن در آنچه می گوید. همچنین خواندن دعاهایی كه برای بین ركعت های نماز شب در كتاب اقبال روایت شده. و نیز غفلت نكردن از دعای گرانقدری كه در نماز وتر یا بعد از آن خوانده می شود.
(11) محاسبه اعمال این شب. گمان می كنم اگر با آگاهی و خوب حساب كند بخصوص اگر از هدایت خدا در این مورد كمك بگیرد- باندازه ای از عمل خود استغفار می كند كه اگر این شب را خوابیده بود، این مقدار استغفار نمیكرد…

• آخرین جمعه شعبان

یكی دیگر از اوقات مهم ماه شعبان برای سالك الی الله آخرین جمعه آن است. از كتاب عیون از عبدالسلام بن صالح هروی نقل شده كه می گوید: در آخرین جمعه شعبان به دیدن ابی الحسن علی بن موسی الرضا علیه السلام رفتم حضرت فرموند: “ابا صلت! بیشتر شعبان گذشت و این آخرین جمعه آن است؛ كوتاهی گذشته خود را در این ماه جبران كن و بسیار دعا و استغفار كن و خیلی قرآن بخوان، و از گناهانت توبه كن، تا وقتی ماه رمضان می آید مخلص برای خدا باشی و هیچ امانتی به گردنت نباشد مگر این كه آن را رد كنی و هیچ كینه ای از مومنی در دلت نباشد مگر این كه آن را از بین ببری و از هر گناهی كه انجام می دهی، دست بردار.

تقوای خدا را پیشه كن و در نهان و آشكارت به او توكل كن «و كسی كه به خدا توكل كند خدا برای او كافی خواهد بود» و در باقیمانده این ماه این دعا را زیاد تكرار كن: “اللّهم ان لم تكن غفرت لنا فی ما مضی من شعبان فاغفرلنا فی ما بقی منه، خدایا اگر در این مدت كه از شعبان گذشته، ما را نبخشیده ای، در مدتی كه از آن مانده ما را بیامرز، زیرا خداوند متعال به احترام ماه رمضان، در این ماه افراد زیادی را از آتش رها می كند."…

• سه روز آخر شعبان

روزه این سه روز برای كسی كه تمام این ماه را روزه نگرفته، فضیلتی دارد كه سزاوار نیست مراقب آن را ترك كند. صدوق رحمة الله از امام صادق علیه السلام روایت نموده است: “كسی كه سه روز آخر شعبان را روزه گرفته و آن را به ماه رمضان وصل كند، خداوند روزه دو ماه پی درپی برای او می نویسد."…
… یكی از اعمال مهم ماه رمضان در شب آخر شعبان است و آن دعایی است كه در كتاب اقبال برای این شب و شب اول ماه رمضان، روایت نموده است. و اهل آن تكلیف آمادگی برای وارد شدن در میهمانی خداوند متعال را به تفصیل از این دعا می فهمند.

منبع : سایت جامع فرهنگی مذهبی شهید آوینی

آدرس صفحه: http://www.aviny.com/Occasion/Islamic/Shaban/88/Moraghebat.aspx

 نظر دهید »

اعمال مشتركه ماه شعبان

03 تیر 1391 توسط غیب اللهی

1- مناجات شعبانيه ، مناجات معروفى است و اهلش به خاطر آن با ماه شعبان ماءنوس شده و به همين جهت منتظر و مشتاق اين ماه هستند. سزاوار است كه اين مناجات در تمام ماه خوانده شود.

2 - از اعمال مهم در اين ماه ، روزه است ؛ به اندازه اى كه با حال انسان مناسب باشد. امام صادق (عليه السلام ) فرمود:

((كسى كه روز اول ماه را روزه بگيرد، حتما وارد بهشت مى شود و كسى كه دو روز را روزه بگيرد، خداوند در هر شب و روزى (به چشم رحمت ) به او مى نگرد و در بهشت نيز به اين نگاه ادامه مى دهد؛ كسى كه سه روز روزه بگيرد، با خداوند در عرش و بهشت او ديدار مى كند.))

همچنین روایت شده كه در هر روز پنجشنبه ماه شعبان آسمان‌ها را زینت مى‌كنند. پس ملائكه عرض مى‌كنند خداوندا بیامرز روزه‌داران این روز را و دعاى ایشان را مستجاب گردان و در روایت نبوى آمده است كه هر كه روز دوشنبه و پنجشنبه شعبان را روزه بگیرد حقّ‌تعالى بیست حاجت از حوائج دنیا و بیست حاجت از حاجت‌هاى آخرت او را برآورد.

3 - در هر روز از شعبان در هنگام ظهر و در شب نیمه آن صلوات هر روز شعبان که از امام سجاد علیه‌السلام روایت شده، خوانده شود که به شرح ذیل است :

اَللّهُمََّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ و َآلِ مُحَمَّدٍ شَجَرَةِ النُّبُوَّةِ وَ مَوْضِعِ الرِّسالَةِ وَ مُخْتَلَفِ الْمَلاَّئِكَةِ وَ مَعْدِنِ الْعِلْمِ وَ اَهْلِ بَیْتِ الْوَحْىِ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ و َآلِ مُحَمَّدٍ الْفُلْكِ الْجارِیَةِ فِى اللُّجَجِ الْغامِرَةِ یَامَنُ مَنْ رَكِبَها وَ یَغْرَقُ مَنْ تَرَكَهَا الْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مارِقٌ وَالْمُتَاَخِّرُ عَنْهُمْ زاهِقٌ وَاللاّزِمُ لَهُمْ لاحِقٌ.

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ الْكَهْفِ الْحَصینِ وَ غِیاثِ الْمُضْطَرِّ الْمُسْتَكینِ وَ مَلْجَاءِ الْهارِبینَ وَ عِصْمَةِ الْمُعْتَصِمینَ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ صَلوةً كَثیرَةً تَكُونُ لَهُمْ رِضاً وَ لِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ اَداَّءً وَ قَضاَّءً بِحَوْلٍ مِنْكَ وَ قُوَّةٍ یا رَبَّ الْعالَمینَ.

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ الطَّیِّبینَ الاْبْرارِ الاْخْیارِ الَّذینَ اَوْجَبْتَ حُقُوقَهُمْ وَ فَرَضْتَ طاعَتَهُمْ وَ وِلایَتَهُمْ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَاعْمُرْ قَلْبى بِطاعَتِكَ وَلا تُخْزِنى بِمَعْصِیَتِكَ وَارْزُقْنى مُواساةَ مَنْ قَتَّرْتَ عَلَیْهِ مِنْ رِزْقِكَ بِما وَسَّعْتَ عَلَىَّ مِنْ فَضْلِكَ وَ نَشَرْتَ عَلَىَّ مِنْ عَدْلِكَ وَ اَحْیَیْتَنى تَحْتَ ظِلِّكَ وَ هذا شَهْرُ نَبِیِّكَ سَیِّدِ رُسُلِكَ شَعْبانُ الَّذى حَفَفْتَهُ مِنْكَ بِالرَّحْمَةِ وَالرِّضْوانِ الَّذى كانَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّمَ یَدْاَبُ فى صِیامِهِ وَ قِیامِهِ فى لَیالیهِ وَ اَیّامِهِ بُخُوعاً لَكَ فى اِكْرامِهِ وَاِعْظامِهِ اِلى مَحَلِّ حِمامِهِ.

اَللّهُمَّ فَاَعِنّا عَلَى الاِْسْتِنانِ بِسُنَّتِهِ فیهِ وَ نَیْلِ الشَّفاعَةِ لَدَیْهِ اَللّهُمَّ وَاجْعَلْهُ لى شَفیعاً مُشَفَّعاً وَ طَریقاً اِلَیْكَ مَهیَعاً وَاجْعَلْنى لَهُ مُتَّبِعاً حَتّى اَلْقاكَ یَوْمَ الْقِیمَةِ عَنّى راضِیاً وَ عَنْ ذُنُوبى غاضِیاً قَدْ اَوْجَبْتَ لى مِنْكَ الرَّحْمَةَ وَالرِّضْوانَ وَ اَنْزَلْتَنى دارَ الْقَرارِ وَ مَحَلَّ الاْخْیارِ .

منبع :  سایت جامع فرهنگی مذهبی شهید آوینی

آدرس صفحه     http://www.aviny.com/Occasion/Islamic/Shaban/87/Fazilat.aspx

 نظر دهید »

فضیلت و اعمال مشترکه ماه شعبان

03 تیر 1391 توسط غیب اللهی
فضیلت ماه شعبان

شعبان ماه بسیار شریفى است و به حضرت سید انبیاء صَلَّى اللهِ عَلِیهِ وَ آله منسوب است و آن حضرت این ماه را روزه مى‌گرفت و به ماه رمضان وصل مى‌كرد و مى‌فرمود شعبان، ماه من است هر كه یك روز از ماه مرا روزه بگیرد بهشت برای او واجب می‌شود و از حضرت صادق علیه السلام روایت شده است كه چون ماه شعبان فرا می‌رسید امام زین العابدین علیه السلام اصحاب خود را جمع مى‌نمود و مى‌فرمود اى اصحاب من مى‌دانید این چه ماهى است؟

این ماه شعبان است و حضرت رسول صلى الله علیه و آله مى‌فرمود شعبان ماه من است پس در این ماه براى جلب محبت پیغمبر خود و براى تقرّب به سوى پروردگار خود روزه بدارید. به حقّ آن خدایى كه جان علىّ بن الحسین به دست قدرت اوست سوگند یاد مى‌كنم كه از پدرم حسین بن على علیهماالسلام شنیدم كه فرمود شنیدم از امیرالمؤمنین علیه السلام كه هر كه روزه بگیرد در ماه شعبان براى جلب محبّت پیغمبر خدا و تقرّب به سوى خدا؛ خداوند او را دوست می‌دارد و در روز قیامت كرامت خود را نصیب او می‌گرداند و بهشت را براى او واجب می‌کند.

شیخ از صفوان جمال روایت كرده كه گفت :

حضرت صادق علیه السلام به من فرمود كسانى را كه در اطراف تو هستند را بر روزه گرفتن در ماه شعبان ترغیب کن. گفتم فدایت شوم مگر در فضیلت آن چیزى هست؟ فرمود: بله همانا كه رسول خدا صلى الله علیه و آله هر گاه هلال ماه شعبان را مى‌دید به مُنادیى امر مى‌فرمود كه در مدینه ندا مى‌كرد: اى اهل مدینه من رسولم از جانب رسول خدا صلى الله علیه و آله به سوى شما.

ایشان مى‌فرماید آگاه باشید همانا شعبان ماه من است پس خدا رحمت كند كسى را كه یارى كند مرا بر ماه من یعنى روزه در آن ماه روزه بگیرد.

سپس از حضرت صادق علیه السلام و ایشان از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل کرد که مى‌فرمود:

از زمانى كه شنیدم منادى رسول خدا صلى الله علیه و آله ندا كرد در ماه شعبان، ترک نشد از من روزه شعبان و ترک نخواهد شد از من تا مدتى كه حیات دارم ان شاء الله تعالى.

سپس مى‌فرمود كه روزه دو ماه شعبان و رمضان توبه و مغفرت از خدا است.

منبع: سایت جامع فرهنگی مذهبی شهید آوینی

آدرس صفحه :  http://www.aviny.com/Occasion/Islamic/Shaban/87/Fazilat.aspx

 1 نظر

گزارش تصویری - تشریحی...

30 خرداد 1391 توسط غیب اللهی

نور “خدا” در خانه جانباز 100 درصد/ به احترام این زن بایستید!

خرم آباد - خبرگزاری مهر:

وقتی قرار بر نوشتن است از اسطوره و الگو و نمونه گاهی قلم هم واهمه دارد از سقوط در عمق شعارزدگی و استیصال؛ ولی اینجا باید نوشت تا همه به احترام یک زن قیام کنند، زنی که برای خودش اسطوره ای شده است.

به گزارش خبرنگار مهر، برای رفتن تا منزل جانبازی که عنوان “جانباز 100 درصد” را یدک می کشد باید با پای دل رفت، پایی که سکوت نمی شناسد و بی محابا می رود تا بداند و بگوید. شاید هفته و روز زن بهانه بود برای گفتن از احساسی که در عمق جان یک زن رخنه کرده است، احساسی که بی اندازه دوستش دارد و همین احساس هزاران علامت سوال را در ذهنمان کاشته است.

با پای دل می رویم و مهمان صاحبخانه ای می شویم که رد عبور فرشتگان را می شود در خانه اش پیدا کرد. قدم که می گذاریم احساس عجیبی به ما می گوید که اینجا حس غریبی دارد! حسی به اندازه همین جمله گنگ و مبهم.

اینجا شهید زنده ای به آسمان خیره شده است…!


اینجا شهید زنده ای روی تخت دراز کشیده و به آسمان خیره شده است و با نگاهش نجوا می کند، جانباز 100 درصد “سید نورخدا موسوی منفرد” سه سال است در حالت کما همینطور خیره به سقف اتاق می نگرد و انگار در عمق نگاهش چیزی است که مسحورمان می کند! نه تنها ما را بلکه هر کسی را که اینجا قدم گذاشته و جادو شده است.

می گویند هر روز از هر جای ایران دوستان و آشنایانی به نیت زیارت “شهید زنده” می آیند! جانبازی که رد گلوله گروهک ملعون ریگی را می توان روی پیشانی اش گرفت، “نور خدا” شهید پاسداشت کیان مملکت است، شهید حفظ خاکی که برایمان بیش از همه دنیای خاکی می ارزد!

زهرا سادات دختر کوچک سید نورخدا می گوید که پدرش سه سال و دو ماه و 10 روز است که به آسمان خیره شده و انگار منتظر است! دخترک شماره روزهای انتظار پدرش را خوب می داند و حتی ساعت هایش را هم شمرده است.

تنها 10 سال سن دارد و قرار است بعد از سه سال چراغ شادی را امشب در دهمین سالگرد تولدش در خانه نورانی “سید” روشن کند، می گوید این تولد، تولد 10 سالگی او نیست، تولد نویدی است که دکتر برای یک بار دیگر “زهرا” گفتن سید نورخدا به آنها داده و بی اندازه خوشحالشان کرده است.

خیلی! شمردنی نیست!

تا آمدن خانم حافظی همسر “سید نورخدا” با زهرا سادات گپ می زنیم و او هم از همکلاسی هایش می گوید که گاهی برای دیدن “بابایی” به خانه شان می آیند، کمی از معدلش می گوید و اینکه هر سال شاگرد اول می شود. از اینکه سه سال انتظار بابا را چطور تاب آورده است و اینکه چطور به مادر کمک می کند تا نیازهای بابا را برطرف کنند.

 


خلاصه دخترک حرفهای گفتنی زیادی دارد ولی مادرش با سینی چایی که مقابلمان می گذارد رشته کلام را به دست می گیرد تا جواب سوالی را که از زهرا سادات پرسیده ام خودش بدهد و با نگاه گرمش می گوید: هر اتفاقی برای “سید” بیفتد ما دوستش داریم، حتی هر روز بیشتر از روز گذشته! و زهراسادات با تکان دادن سرش حرف مادر را تایید می کند.

می گویم زهرا جان حالا جواب سوال را خودت بگو، بابا را چقدر دوست داری و دخترک جواب می دهد: خیلی! شمردنی نیست! و جوابش دقایقی سکوت را مهمان فضای اتاق می کند.

از زن جوان که به زحمت 37 سالش تمام شده است می خواهم قصه زندگی اش را با “سید نورخدا” بگوید تا با سکوت معناداری مرور کند روزهای قشنگی را که هر شب شاید در ذهنش به آنها می اندیشد.

یک قصه تمام نشدنی…

می گوید همه زندگی ما قصه است، یک قصه تمام نشدنی که دوست ندارم تمام شود. از جوابش شگفت زده می شوم، انگار که قرار نبوده چنین جوابی بشنوم با تعجب می پرسم دوست ندارید تمام شود؟ و با همان نگاه مصمم می گوید نه! شوهرش را همینطوری روی تخت، بدون حتی یک واکنش، یک کلمه، یک نگاه معنادار و حتی یک صدا یا آوای با مفهوم دوست دارد و همین شگفت زده ام می کند!

می گوید غریبه ها از شهرهای دور و نزدیک برای دقیقه ای با “سید نورخدا” بودن به اینجا می آیند تا از اتاقی که فرشته ها قدم هایشان را آنجا می گذارند بی نصیب نمانند و من خوشبخت ترین زن روی زمین هستم که همه روزم اینجا شب می شود و شبم به سپیده پیوند می خورد.

از 14 سال زندگی مشترک با “سید” حرفها دارد، ولی همه 11 سال یک طرف و سه سال و دو ماه و 10 روز آخرش یک طرف! می گوید من از 17 اسفندماه سال 87 یک بار دیگر متولد شده ام، همزمان با بهشتی شدن سید نورخدا من هم اوج گرفتم تا توفیق پرستاری “شهید زنده” را داشته باشم.

سید دلم را برد!


از روز آشنایی با “سید” می پرسم و با صورت گل انداخته می گوید که برای اولین بار در روز خواستگاری او را دیده و همان روز هم عاشقش شده است! وقتی از عشقش حرف می زند به مانند همه زنان محجوب و با حیای لرستانی صدایش می لرزد و صورتش سرخ و سفید می شود و می گوید: سید دلم را برد!

کمی تامل می کند و حرفهایش را به روز جانباز شدن سید پیوند می زند. می گوید همه چیز در عملیات کمین در شرق زاهدان و در نبرد با گروهک ریگی اتفاق افتاد. می گوید “سید” مرخصی داشته و قرار بوده همان روز برگردد ولی نوبت مرخصی اش را به همکارش می دهد تا توفیق حضور داشته باشد. می گوید اگر این مقاومت نبود شاید فاجعه ای رخ می داد، شاید!

پرستار یکی از اهالی بهشت شده ام…

زن جوان تند و تند حرف می زند و من فقط گوش می کنم، گاهی آنقدر محو حرفهایش می شوم که نمی توانم کلمه ای بنویسم. می گوید “نمی دانی خون سید چه ها کرده است"، می گوید “شیرین ترین روزهای زندگی ام را سپری می کنم"، می گوید ” من پیش کسی هستم که ایمان دارم بهشتی می شود و چقدر خداوند به من لطف داشته که پرستار یکی از اهالی بهشت شده ام"، می گوید…


در نگاهش غرور خاصی است که بی اندازه مجذوبم می کند، غروری که زندگی در کنار یک مرد بهشتی و یک شهید زنده به او داده و این احساس تمام روحش را تسخیر کرده است.

با مکث خاصی سوالم را مزمزه می کنم و می پرسم “خسته نمی شوی؟” می گوید از چه؟ با کمی تامل انگار که نمی دانم حرفم را چطور در قالب کلمات بیاورم با شرمندگی در چشمانش نگاه می کنم و از نگاهم منظورم را می خواند و می گوید: نه!

پرستاری فرزند زهرا(س) سهم کمی نیست!

سریع پی سوالم را می گیرم و می پرسم تا به حال از خدا گلایه کرده ای که “حقت این نبوده است؟” و بازهم جوابش سوالم را شرمنده می کند و می گوید: این تمام حق من از زندگی بوده است، پرستاری فرزند زهرا(س) سهم کمی نیست!

انگار که احساس می کند حرفش را شعار پنداشته ام پی حرف هایش را می گیرد و می گوید: اینها که می گویم شعار نیست، واقعیت زندگی من است، واقعیت همه سه سال و 2 ماه و 10 روز زندگی با یک “شهید زنده"!

احساس زنی که سالهاست همسرش بدون واکنشی روی تخت دراز کشیده و خیره مانده همه وجودم را مبهوت کرده است. زن جوان که انگار استیصال مرا دریافته حرف هایش را ادامه می دهد و می گوید: من فقط از “سید” دو سوال دارم، یکی اینکه آیا از من راضی است و دوم اینکه مرا هم پیش مادرش زهرا(س) شفاعت می کند؟

می ترسم کم بیاورم!

می گویم برای شفای “سید” دعا می کنی؟ و بازهم جواب عجیب زن جوان که “سید به دعای من احتیاج ندارد، خدا خودش به سید شفا داده است…”

می گوید که گاهی برای “سید” و خوشبختی شان اسفند دود می کند، می ترسد این خوشبختی تمام شود و با لبخندی می گوید همه به زندگی ما غبطه می خورند! می گوید همیشه در زندگی مان “تک” بوده ایم و حالا هم در همه دنیا “تک” هستیم.

از او راجع به ترس ها و واهمه هایش می پرسم، آرام می گوید: می ترسم کم بیاورم! قبل از دعا کردن برای هر چیزی داخل پرانتز به خدا می گویم به من توانی بده که در این مسیر ثابت قدم باشم.

روی پیشانی “سید نورخدا” بوسه می زند و می گوید روزی هزار بار پیشانی “سید” را بوسه باران می کنم، اینجا رد گلوله ای است که خانواده ما را بهشتی کرد!

یک زن دیگر متولد شده است!

کبری حافظی همسر جانباز 100 درصد “سید نورخدا موسوی منفرد” معلم است ولی به خاطر همسرش مرخصی گرفته و کلاس درس را رها کرده است. خودش می گوید کلاس درس من اینجاست، من اینجا امتحان پس می دهم و به جای معلمی پرستارم!

از تحمل و صبرش می پرسم و می گوید که قبل از جانباز شدن “سید نورخدا” خیلی روحیه حساس و عاطفی داشته است. می گوید وقتی سید سرما می خورد برایش تب می کردم! کمی مکث می کند و ادامه می دهد: ولی انگار آن زن حساس و کم تحمل تمام شده و یک زن دیگر متولد شده است!

از آرزوهایش سوال می کنم و با خوشحالی تمام از در آستانه تحقق قرار گرفتن آرزوی دیدار با مولایش حضرت آیت الله خامنه ای می گوید. با ذوق زدگی خاصی می گوید که موافقت شده که به همراه بچه هایش به دیدار رهبری بروند تا یکی از آرزوهایش رنگ واقعیت بگیرد.

آیا این منم!؟

می گویم راستی خانم حافظی چطور با سید ارتباط می گیری وقتی نه می تواند حرفی بزند و نه واکنشی و نه حتی نگاهی؟ انگار که از حرفم خوشش نمی آید، می گوید: من آنقدر به سید نزدیکم که نیازی به حرف یا کلامی نیست. وقتی تشنه می شوم احساس می کنم سید تشنه است و وقتی کمی آب روی لبهایش می ریزم عطش خودم هم رفع می شود!

می گوید سید در کما قرار دارد ولی همه احساسش را احساس می کنم. انتظار ندارد من احساسش را درک کنم برای همین حرف هایش را با این جملات تمام می کند: کسی نمی داند سید چه کرده است با دل من!گاهی وقتها به خودم نگاه می کنم و می گویم آیا این منم!؟

جز سکوت در مقابل حرفهای این بانوی صبر و ایثار چیز دیگری در ذهن قلمم نمی گنجد، احساسش همه وجودم را پر کرده ولی انگار حرفهایش را جز خودش کس دیگری نمی تواند درک کند، برای همین مهر سکوت بر لبهایم می زنم تا او بگوید و بگوید و بگوید و حرفهایش همین گزارش شود.

برای رفتن از جایگاه فرشتگان و جایی که یک “شهید زنده” روی تخت به چشمان آسمان خیره مانده است پاهایم یاری نمی کند، انگار همان حس غریب همه وجودم را مسحور کرده است، اینجا جادویی به وسعت نگاه یک شهید جاریست، با وضو وارد شوید.

************************************************

گزارش: صدیقه حسینی

عکس: زهرا حسینی

برگرفته از سایت بچه های قلم   http://bachehayeghalam.ir

 3 نظر

عیدتان مبارک...

29 خرداد 1391 توسط غیب اللهی

چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی

که نبی شد پسر آمنه، ماه عربی

بعثتی کرد که ابلیس طمع کرد به عفو

رحمتی کرد که خاموش شود هر غضبی

اعمال شب و روز عيد مبعث
27 رجب سالروز بعثت حضرت محمد(ص) از روزهای خوب و متبرکی است که اعمالی برای شب و روز آن ذکر شده تا امکان بهره مندی هرچه بهتر و بیشتر از این فرصت معنوی فراهم شود.
شب مبعث از شبهای متبرکه است و برای آن اعمالی ذکر شده:
* در مصباح از حضرت ابوجعفر امام جواد (ع) روایت شده که فرمود در رجب شبى است که از آنچه که بر آن آفتاب می تابد بهتر است و آن شب بیست و هفتم رجب است که در صبح آن پیغمبر خدا (ص) به رسالت مبعوث شد و براى آن شب اعمالی است که اگر شیعه ای از ما آن اعمال را در آن شب انجام دهد اجر عمل شصت سال می برد.
در مورد این عمل آمده: پس از نماز عشاء هر ساعتى از شب را تا پیش از نیمه آن بیدار شو و دوازده رکعت نماز اقامه کن و در هر رکعت حمد و سوره اى از سوره هاى کوچک مفصل ( مفصل ازسوره محمد است تا آخر قرآن) بخوان.
نمازها دو رکعتی هستند. پس از هر دو رکعت بعد از سلام؛ هفت مرتبه سوره حمد، هفت مرتبه مُعَوَّذَتَیْن، و سوره های توحید و قُلْ یا اَیُّها الْکافِرُونَ هر کدام هفت مرتبه، و سوره قدر و آیة الکرسى هر کدام را هفت مرتبه بخوان.
بعد از اتمام نماز این دعا خوانده شود:
اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً وَلَمْ یَکُنْ لَهُ شَریکٌ فى الْمُلْکِ وَ لَمْیَکُنْ لَهُ وَلِىُّ مِنَ الذُّلِّ وَ کَبِّرْهُ تَکْبیراً اَللّهُمَّ اِنّى اَسئَلُکَ بِمَعاقِدِ عِزِّکَ عَلَى اَرْکانِ عَرْشِکَ و َمُنْتَهَى الرَّحْمَةِ مِنْ کِتابِکَ وَ بِاسْمِکَ الاْعْظَمِ الاْعْظَمِ الاْعْظَمِ وَ ذِکْرِکَ الاْعْلىَ الاْعْلىَ الاْعْلى وَ بِکَلِماتِکَ التّامّاتِ اَن  تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اَنْ تَفْعَلَ بى ما اَنْتَ اَهْلُهُ…
ستایش خاص خدایى است که نگیرد فرزندى و نیست براى او در فرمانروایى شریکى و نیست برایش یاورى از خوارى و به بزرگى کامل بزرگش شمار، خدایا از تو خواهم به حق چیزهایى که موجبات عزتت بر پایه هاى عرشت مى باشد و به حق سرحد نهایى رحمتت از کتابت و به نام بزرگتر بزرگتر بزرگترت و به حق ذکرت که والاتر و برتر و اعلى است و به کلمات تام و تمامت….
پس بخوان هر دعایى و حاجتی که داری و درود فرست بر محمد و آلش .
* انجام غسل در این شب مستحب است.
* زیارت حضرت امیرالمؤمنین (ع) که افضل اعمال  شب عید مبعث است.

اعمال روز عید مبعث
عید مبعث از جمله اعیاد عظیمه است و روزى است که حضرت رسول (ص) در آن روز به رسالت برگزیده شد . برای این روز  چند  عمل ذکر شده است :

* غسل

* روزه، روز عید مبعث یکى از چهار روزى است که در تمام سال امتیاز دارد براى روزه گرفتن و برابر است با روزه هفتاد سال.

* بسیار صلوات فرستادن.

* زیارت حضرت رسول و امیرالمؤمنین .

منبع :      http://www.beytoote.com

 1 نظر

گلچين احاديث امام موسي كاظم(ع)

27 خرداد 1391 توسط غیب اللهی

 



1- قالَ الإمام الكاظم - عليه السلام - : وَجَدْتُ عِلْمَ النّاسِ في أرْبَع: أَوَّلُها أنْ تَعْرِفَ رَبَّكَ، وَالثّانِيَةُ أنْ تَعْرِفَ ما صَنَعَ بِكَ، وَالثّالِثَةُ أنْ تَعْرِفَ ما أرادَ مِنْكَ، وَالرّبِعَةُ أنْ تَعْرِفَ ما يُخْرِجُكَ عَنْ دينِكَ.                                                                                                                                                                                                                              «الكافي، ج 1، ص 50، ح 11»

امام موسي كاظم - عليه السلام - فرمود: تمام علم مردم را در چهار مورد شناسائي كرده ام: اوّلين آن ها اين كه پروردگار و آفريدگار خود را بشناسي و نسبت به او شناخت پيدا كني. دوّم، اين كه بفهمي كه از براي وجود تو و نيز براي بقاء حيات تو چه كارها و لاش هائي صورت گرفته است. سوّم، بداني كه براي چه آفريده شده اي و منظور چه بوده است. چهارم، معرفت پيدا كني به آن چيزهائي كه سبب مي شود از دين و اعتقادات خود منحرف شوي (يعني راه خوشبختي و بدبختي خود را بشناسي و در جامعه چشم و گوش بسته حركت نكني).

2- قالَ الإمام الكاظم-عليه السلام-:ما مِنْ بَلاء يَنْزِلُ عَلي عَبْد مُؤْمِن فَيُلْهِمُهُ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الدُّعاءَ إِلاّ كانَ كَشْفُ ذلِكَ الْبَلاءِ وَشيكاً، وَ ما مِنْ بَلاء يَنْزِلُ عَلي عَبْد مُؤْمِن فَيُمْسِكُ عَنِ الدُّعاءِ إلاّ كانَ ذلِكَ الْبَلاءُ طَويلاً،فَإذا نَزَلَ الْبَلاءُ فَعَلَيْكُمْ بِالدُّعاءِ وَ التَّضَرُّعِ إلَي اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.                                                                                                   «الكافي، ج 2، ص 471، ح 2»
امام موسي كاظم - عليه السلام - فرمود: نيست بلائي كه بر مؤمن وارد شود مگر آن كه به وسبله دعا سريع بر طرف مي گردد; و چنانچه دعا نكند طولاني خواهد، پس هنگامي مصيتي و بلائي وارد شد، به درگاه خداوند دعا و تضرّع كنيد


3- قالَ الإمام الكاظم - عليه السلام - : لَيْسَ مِنْ دَواء إلاّ وَ هُوَ يُهَيِّجُ داءً، وَ لَيْسَ شَيْءٌ فِي الْبَدَنِ أنْفَعَ مِنْ إمْسَاكِ الْيَدِ إلاّ عَمّا يَحْتاجُ إلَيْهِ.
«الكافي، ج 8، ص 273، ح 409»
امام موسي كاظم - عليه السلام - فرمود: هيچ داروئي نيست مگر آن كه در اثر عوارض جنبي آن دردي ديگر را تهييج و تحريك مي نمايد; و هيچ درماني بهتر و سود مندتر از امساك و خودداري نيست مگر در حال نياز و ضرورت.

4- قالَ الإمام الكاظم - عليه السلام - : رَحِمَ اللهُ عَبْداً تَفَقَّهَ، عَرَفَ النّاسَ وَلايَعْرِفُونَهُ.
«نزهة النّاظر و تنبيه الخاطر، ص 122، ح 2»
امام موسي كاظم - عليه السلام - فرمود: خداوند متعال رحمت كند بنده اي را كه در مسائل ديني تفقه و تحقيق نمايد (فقيه و عالم باشد) و نسبت به مردم شناخت پيدا كند، گرچه مردم او را نشناسند و قدر و منزلت او را ندانند.

5- قالَ الإمام الكاظم - عليه السلام - : إنَّ أهْلَ الاْرْضِ مَرْحُومُونَ ما يَخافُونَ، وَ أدُّوا الاْمانَةَ، وَ عَمِلُوا بِالْحَقِّ.
«تهذيب الأحكام، ج 6، ص 350، ح 991»
امام موسي كاظم - عليه السلام - فرمود: اهل زمين مورد رحمت - و بركت الهي - هستند، مادامي كه خوف و ترس - از گناه و معصيت داشته باشند -، اداي امانت نمايند و حقّ را دريابند و مورد عمل قرار دهند.

6- قالَ الإمام الكاظم - عليه السلام - : بِئْسَ الْعَبْدُ يَكُونُ ذاوَجْهَيْنِ وَ ذالِسانَيْنِ.
«تحف العقول، ص 291»
امام موسي كاظم - عليه السلام - فرمود: بد شخصي است آن كه داراي دو چهره و دو زبان مي باشد، - كه در پيش رو چيزي گويد و پشت سر چيز ديگر -.

7- قال - عليه السلام - : مَنِ اسْتَشارَ لَمْ يَعْدِمْ عِنْدَ الصَّوابِ مادِحاً، وَ عِنْدَالْخَطإ عاذِراً.
«نزهة الناظر و تنبيه الخاطر، ص 123، ح 13»
امام موسي كاظم - عليه السلام - فرمود: كسي كه در امور زندگي خود ـ با اهل معرفت ـ مشورت كند، چنانچه درست و صحيح عمل كرده باشد مورد تعريف و تمجيد قرار مي گيرد و اگر خطا و اشتباه كند عذرش پذيرفته است.

8- قالَ الإمام الكاظم - عليه السلام - : مَنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ مِنْ نَفْسِهِ واعِظٌ تَمَكَّنَ مِنْهُ عَدُوُّهُ ـ يعني الشّيطان ـ .
«نزهة الناظر و تنبيه الخاطر، ص 124، ح 15»
امام موسي كاظم - عليه السلام - فرمود: هر كسي عقل و تدبيرش را مورد استفاده قرار ندهد، دشمنش - يعني; شياطين إنسي و جنّي و نيز هواهاي نفساني - به راحتي او را مي فريبند و منحرف مي شود.

9- قالَ الإمام الكاظم - عليه السلام - : ما قُسِّمَ بَيْنَ الْعِبادِ أفْضَلُ مِنَ الْعَقْلِ، نَوْمُ الْعاقِلِ أفْضَلُ مِنْ سَهَرِالْجاهِلِ.
«تحف العقول، ص 213»
امام موسي كاظم - عليه السلام - فرمود: چيزي با فضيلت تر و بهتر از عقل، بين بندگان توزيع نشده است، (تا جائي كه) خواب عاقل - هوشمند - افضل و بهتر از شب زنده داري جاهل بي خرد است.

10- قالَ الإمام الكاظم - عليه السلام - : لا تَدْخُلُوا الْحَمّامَ عَلَي الرّيقِ، وَ لا تَدْخُلُوهُ حَتّي تُطْعِمُوا شَيْئاً.
«وسائل الشّيعة، ج 2، ص 52، ح 1454»
امام موسي كاظم - عليه السلام - فرمود: بعد از صبحانه، بدون فاصله حمّام نرويد; همچنين سعي شود با معده خالي داخل حمام نرويد، بلكه حتّي الامكان قبل از رفتن به حمّام قدري غذا بخوريد.

 نظر دهید »

شهادت حضرت موسی بن جعفر (ع) تسلیت باد...

27 خرداد 1391 توسط غیب اللهی

گوشه اي از زندگاني امام موسي كاظم سلام الله عليه

ابو الحسن موسى بن جعفر(ع)، امام هفتم از ائمه اثنى عشر عليهم السلام و نهمين معصوم از چهارده معصوم(ع) است . آن حضرت در ابواء(منزلى ميان مكه و مدينه) در روز يكشنبه هفتم صفر سال 128 يا 129 ه.ق. متولد شد. به جهت كثرت زهد و عبادتش معروف به العبد الصالح و به جهت حلم و فرو خوردن خشم و صبر بر مشقات و آلام زمانه مشهور به الكاظم گرديد.

كنيه آن حضرت ابو ابراهيم بوده ولى به ابو على نيز معروف بوده‏اند.مادر آن حضرت حميده كنيزى از اهل بربر(مغرب) يا از اهل اندلس(اسپانيا) بوده است و نام پدر اين بانو را «صاعد بربرى» گفته‏اند.حميده به «حميدة البربرية» و «حميدة المصفاة» نيز معروف بوده است.برادران ديگر امام از اين بانو اسحاق و محمد ديباج بوده‏اند.

امام موسى الكاظم(ع) هنوز كودك بود كه فقهاى مشهور مثل ابو حنيفه از او مسأله مى‏پرسيدند و كسب علم مى‏كردند.بعد از رحلت پدر بزرگوارش امام صادق(ع) (148 ه.ق.) در بيست سالگى به امامت رسيد و 35 سال رهبرى و ولايت شيعيان را بر عهده داشت.

قد متوسط و رنگ سبزه سير و محاسن انبوه داشت. نقش نگينش «حسبي اللّه» و به روايتى «الملك للّه وحده» بود.

در زمان حيات امام صادق(ع) كسانى از اصحاب آن حضرت معتقد بودند پس از ايشان اسماعيل امام خواهد شد. اسماعيل در زمان حيات پدر از دنيا رفت ولى كسانى مرگ او را باور نكردند و او را همچنان امام دانستند. پس از وفات حضرت صادق(ع)عده‏اى از اينان چون از حيات اسماعيل مأيوس شدند، پسر او محمد بن اسماعيل را امام دانستند و اسماعيليه امروز بر اين عقيده هستند و پس از او پسر او را امام مى‏دانند و سپس پسرش را و … به تفصيلى كه در كتب اسماعيليه مذكور است.

پس از وفات حضرت صادق(ع) بزرگترين فرزند ايشان عبد اللّه نام داشت كه بعضى او را عبد اللّه افطح مى‏دانند. اين عبد اللّه مقام و منزلت پسران ديگر حضرت صادق(ع)را نداشت و به قول شيخ مفيد در ارشاد متهم بود كه در اعتقادات با پدرش مخالف است و چون بزرگترين برادرانش از جهت سن و سال بود ادعاى امامت كرد و برخى نيز از او پيروى كردند. اما چون ضعف دعوى و دانش او را ديدند روى از او برتافتند و فقط عده قليلى از او پيروى كردند كه به فطحيه موسوم هستند.

اسحاق برادر ديگر امام موسى الكاظم(ع) به ورع و صلاح و اجتهاد معروف بود و امامت برادرش موسى كاظم(ع)را قبول داشت و از پدرش روايت مى‏كرد كه او تصريح بر امامت آن حضرت كرده است. برادر ديگر آن حضرت به نام محمد بن جعفر مردى سخى و شجاع و از زيديه جاروديه بود و در زمان مأمون در خراسان وفات يافت.

اما جلالت قدر و علو شأن و مكارم اخلاق و دانش وسيع حضرت امام موسى كاظم(ع) به قدرى بارز و روشن بود كه اكثريت شيعه پس از وفات امام صادق(ع) به امامت او گرويدند و علاوه بر اين بسيارى از شيوخ و خواص اصحاب حضرت صادق(ع)مانند مفضل بن عمر جعفى و معاذ بن كثير و صفوان جمال و يعقوب سراج نص صريح امامت حضرت موسى الكاظم(ع)را از امام صادق(ع)روايت كرده‏اند و بدين ترتيب امامت ايشان در نظر اكثريت شيعه مسجل گرديد.

حضرتش در علم و حلم و تواضع و مكارم اخلاق و كثرت صدقات و سخاوت و بخشندگى ضرب المثل بود. بدان و بدانديشان را با عفو و احسان بى‏كران خويش تربيت مى‏فرمود. شب ها به طور ناشناس در كوچه‏هاى مدينه مى‏گشت و به مستمندان كمك مى‏كرد. مبلغ دويست، سيصد و چهارصد دينار در كيسه‏ها مى‏گذاشت و در مدينه ميان نيازمندان قسمت مى‏كرد. كيسه‏هاى موسى بن جعفر در مدينه معروف بود و اگر به كسى يك صره (كيسه) مى‏رسيد بى‏نياز مى‏گشت. مع ذلك در اتاقى كه نماز مى‏گزارد جز بوريا و مصحف و شمشير چيزى نبود.

مهدى خليفه عباسى امام را در بغداد بازداشت كرد اما بر اثر خوابى كه ديد و نيز تحت تأثير شخصيت امام از او عذرخواهى نمود و به مدينه‏اش بازگرداند. گويند كه مهدى از امام تعهد گرفت كه بر او و فرزندانش خروج نكند. اين روايت نشان مى‏دهد كه امام كاظم(ع)خروج و قيام را در آن زمان صلاح و شايسته نمى‏دانسته است.

ايشان با آن كه از جهت كثرت عبادت و زهد به «العبد الصالح» معروف بوده‏اند به قدرى در انظار مردم مقامى والا و ارجمند داشته‏اند كه او را شايسته مقام خلافت و امامت ظاهرى نيز مى‏دانستند و همين امر موجب تشويش و اضطراب دستگاه خلافت گرديده و مهدى به حبس او فرمان داده است.

زمخشرى در ربيع الابرار آورده است كه هارون فرزند مهدى در يكى از ملاقات ها به امام پيشنهاد نمود فدك را تحويل بگيرد و حضرت نپذيرفت، وقتى اصرار زياد كرد فرمود مى‏پذيرم به شرط آنكه تمام آن ملك را با حدودى كه تعيين مى‏كنم به من واگذارى. هارون گفت حدود آن چيست؟ امام فرمود يك حد آن به عدن است حد ديگرش به سمرقند و حد سومش به افريقيه و حد چهارمش كناره دريا تا ارمينيه و خزر است. هارون از شنيدن اين سخن سخت برآشفت و گفت: پس براى ما چه چيز باقى مى‏ماند؟ امام فرمود: مى‏دانستم كه اگر حدود فدك را تعيين كنم آن را به ما مسترد نخواهى كرد (يعنى خلافت و اداره سراسر كشور اسلام حق من است). از آن روز هارون كمر به قتل موسى بن جعفر(ع)بست.

هارون در سفرش به مدينه هنگام زيارت قبر رسول اللّه(ص) در حضور سران قريش و رؤساى قبايل و علما و قضات بلاد اسلام گفت: السلام عليك يا رسول اللّه، السلام عليك يا ابن عم، و اين را از روى فخر فروشى به ديگران گفت. امام كاظم(ع) حاضر بود و فرمود: السلام عليك يا رسول اللّه، السلام عليك يا ابت (يعنى سلام بر تو اى پدر من). مى‏گويند رنگ هارون دگرگون شد و خشم از چهره‏اش نمودار گرديد.

درباره حبس امام موسى(ع)به دست هارون الرشيد، شيخ مفيد در ارشاد روايت مى‏كند كه علت گرفتارى و زندانى شدن امام، يحيى بن خالد بن برمك بوده است. زيرا هارون فرزند خود امين را به يكى از مقربان خود به نام جعفر بن محمد بن اشعث كه مدتى هم والى خراسان بوده است سپرده بود و يحيى بن خالد بيم آن را داشت كه اگر خلافت به امين برسد جعفر بن محمد بن اشعث را همه كاره دستگاه خلافت سازد و يحيى و برمكيان از مقام خود بيفتند. جعفر بن محمد بن اشعث شيعه بود و قائل به امامت امام موسى(ع)، و يحيى اين معنى را به هارون اعلام مى‏داشت. سرانجام يحيى بن خالد، پسر برادر امام را به نام على بن اسماعيل بن جعفر از مدينه خواست تا به وسيله او از امام و جعفر نزد هارون بدگويى كند.

مى‏گويند امام هنگام حركت على بن اسماعيل از مدينه او را احضار كرد و از او خواست كه از اين سفر منصرف شود و اگر ناچار مى‏خواهد برود از او سعايت نكند. على قبول نكرد و نزد يحيى رفت و بوسيله او پيش هارون بار يافت و گفت از شرق و غرب ممالك اسلامى مال به او مى‏دهند تا آنجا كه ملكى را توانست به سى هزار دينار بخرد.

هارون در آن سال به حج رفت و در مدينه امام و جمعى از اشراف به استقبال او رفتند. اما هارون در كنار قبر حضرت رسول(ص) گفت يا رسول اللّه از تو پوزش مى‏خواهم كه موسى بن جعفر را به زندان مى‏افكنم زيرا او مى‏خواهد امت تو را بر هم زند و خونشان را بريزد. آن گاه دستور داد تا امام را از مسجد بيرون بردند و او را پوشيده به بصره نزد والى آن عيسى بن جعفر بن منصور فرستادند. عيسى پس از مدتى نامه‏اى به هارون نوشت و گفت كه موسى بن جعفر در زندان جز عبادت و نماز كارى ندارد يا كسى بفرست كه او را تحويل بگيرد و يا من او را آزاد خواهم كرد.

هارون امام را به بغداد آورد و به فضل بن ربيع سپرد و پس از مدتى از او خواست كه امام را آزارى برساند اما فضل نپذيرفت و هارون او را به فضل بن يحيى بن خالد برمكى سپرد. چون امام در خانه فضل نيز به نماز و روزه و قرائت قرآن اشتغال داشت فضل بر او تنگ نگرفت و هارون از شنيدن اين خبر در خشم شد و آخرالامر يحيى امام را به سندى بن شاهك سپرد و سندى آن حضرت را در زندان مسموم كرد. چون آن حضرت وفات يافت سندى جسد آن حضرت را به فقها و اعيان بغداد نشان داد كه ببينند در بدن او اثر زخم يا خفگى نيست. بعد او را در باب التبن در موضعى به نام مقابر قريش دفن كردند.

بنا به گفته شيخ مفيد در ارشاد امام موسى الكاظم(ع)سى و هفت فرزند پسر و دختر داشت كه هجده تن از آنها پسر بودند و على بن موسى الرضا(ع) امام هشتم افضل ايشان بود. از جمله فرزندان مشهور آن حضرت احمد بن موسى و محمد بن موسى و ابراهيم بن موسى بودند. يكى از دختران آن حضرت فاطمه معروف به معصومه سلام الله عليها است كه قبرش در قم مزار شيعيان جهان است. عدد اولاد آن حضرت را كمتر و بيشتر نيز گفته‏اند. تاريخ وفات آن حضرت را جمعه هفتم صفر يا پنجم يا بيست و پنجم رجب سال 183 ه.ق. در 55 سالگى گفته‏اند.

امام هفتم(ع)با جمع روايات و احاديث و احكام و احياى سنن پدر گرامى و تعليم و ارشاد شيعيان، اسلام راستين را كه با تعاليم و مجاهدات پدرش جعفر بن محمد(ع)نظم و استحكام يافته بود حفظ و تقويت كرد و در راه انجام وظايف الهى تا آنجا پايدارى نمود كه جان خود را فدا ساخت.

منبع:

سایت جامع فرهنگی مذهبی شهید آوینی

 نظر دهید »

وفات بانوی قهرمان اهل البیت(ع)، حضرت زینب کــبــری (سلام الله علیها)

17 خرداد 1391 توسط غیب اللهی

 

حضرت زینب (س) در 15 رجب سال 63 هجری قمری از دنیا رفت. بانوی قهرمانی که پس از شهادت امام حسین، ارائه نهضت عاشورا را به دوش کشید و پرچمدار این قیام بود در ضمن سفری که به همراه همسر گرامی شان عبدالله بن جعفر به شام بودند به لقاءالله پیوستند و بدن مطهر ان بانوی بزرگوار در همان جا دفن گردید. زینب (س) که از همه سو نسبش به معصومین می رسد، مستعلی است که راه پیش روی آنان که می خواهند در راه عقیده شان انقلاب کنند، روشن ساخت. او که روح ظلم ستیزی را از مادرش فاطمه زهرا و پدرش حیدر کرار به ارث می برد، در راه افشای ظلم و احقاق حق، با کلام غرّای خویش از هیچ فداکاری و جانفشانی دریغ نمیورزید.


 

در تداوم نهضتی که حضرت زهرا در حمایت از امام معصوم زمان خویش و انقلاب علیه باطل در پیش گرفت، حضرت زینب (س) نیز در واقعه کربلا، دوشتادوش امام معصوم حضور داشت و پس از شهادت او نیز پیام قیامش را دبه گوش تمام جهانیان ابلاغ کرد.

حضرت زینب (س) هنگامی که به سال های تشکیل زندگی نزدیک شد، از این امر پسندیده الهی سرباز نزد؛ امّا در ازدواج با پسر عموی خویش شرطی بسیار نیکو قرار داد: اینکه هرگز و در هیچ لحظهای از برادرش اباعبد الله جدا نشود.

نقش آن حضرت در قیام عاشورا، صرفاً نباید از دیدگاه احساسی و روابط نَسَبی تحلیل کرد؛ بلکه در آن واقعه، حضرت زینب خود را فردی می بیند که باید از جان امام خویش محافظت کند و در رکاب او باشد در آن حادثه و مصیبت مهیب که تمام بار غم و اندوه، بر دوش حضرت زینب (س) بود و او باید آغوش تسکین خود را به روی تک تک بازندگان عاشورا می گشود، ودر مقام الگو و مقتدای تمام حاضرین صحنه عاشورا قرارداشت به همین لحاظ، هرگز لحظهای زیر بار غم و ماتم قامت خم نکرد و آزادگی و غرور و حیا و عفت خویش را از یاد نبرد. او بهترینم نمونه برای زنان آزاده و خدا جوی روزگار است.

برای حضرت زینب القاب فراوانی ذکر کرده اند؛ از جمله ان می توان: «عقیله بنی هاشم »، «ام المصائب »، « عارفه»، «عامله »،«زاهده »،«باکیه»، و «صدیقه صغری » را نام برد.

در بیان مقام علمی آن حضرت همین بس که ایشان در زمان اقامت پدر بزرگوارش در کوفه، برای زنان، مجلس تفسیر قرآن بر پا می کرد و در زمان بیماری امام سجاد(ع) مردم برای پاسخ سوالات شرعی خود، مرجعی جز حضرت زینب نداشتند.[164]

پیام عاشورا که توسط حضرت زینب به تمام زنان روزگار ابلاغ می شود، شناخت رسالت سیاسی و پشتیبانی از مبارزه شهیدان،تلاش اجتماعی همراه با عفاف و پاکدامنی و شهید پروری و تربیت نسلی شهادت طلب است.

 نظر دهید »

روایت یک انتخاب...

14 خرداد 1391 توسط غیب اللهی

… آن روزى كه در مجلس خبرگان، بعد از رحلت امام رضوان‌اللَّه‌عليه - آن روزِ اوّل كه بنده هم عضو مجلس خبرگان بودم - بحث كردند چه كسى را انتخاب كنيم و بالاخره اسم اين بنده‌ى حقير به ميان آمد و اتّفاق كردند بر اين‌كه اين موجود حقير ضعيف را به اين منصب خطير انتخاب كنند، من مخالفت كردم؛ مخالفت جدّى كردم. نه اين‌كه مى‌خواستم تعارف كنم؛ نه. او خودش مى‌داند كه در آن لحظات در دل من چه مى‌گذشت. رفتم آن‌جا ايستادم و گفتم آقايان! صبر كنيد، اجازه بدهيد. اينها هم ضبط شده، موجود است. هم تصويرش هست، هم صدايش هست. شروع كردم به استدلال كردن كه مرا براى اين مقام انتخاب نكنيد. گفتم نكنيد؛ هر چه اصرار كردم، قبول نكردند. هر چه من استدلال كردم، آقايان، مجتهدين و فضلايى كه آن‌جا بودند، جواب دادند. من قاطع بودم كه قبول نكنم؛ ولى بعد ديدم چاره‌اى نيست. چرا چاره‌اى نيست؟ زيرا به گفته‌ى افرادى كه من به آنها اطمينان دارم، اين «واجب» در من «متعيّن» شده است. يعنى اگر من اين بار را برندارم، اين بار بر زمين خواهد ماند. اين‌جا بود كه گفتم قبول مى‌كنم. چرا؟ چون ديدم بار بر زمين مى‌ماند. براى اين‌كه بار بر زمين نماند، آن را برداشتم. اگر كس ديگرى آن‌جا بود، يا من مى‌شناختم كه ممكن بود اين بار را بردارد و ديگران هم او را قبول مى‌كردند، يقيناً من قبول نمى‌كردم. بعد هم گفتم پروردگارا! توكّل بر تو. خدا هم تا امروز كمك كرد. …

فرازی از بيانات در ديدار عمومى به مناسبت روز ولادت باسعادت حضرت جواد (ع) 23/09/1373

 

آنچه كه در خصوص تعيين رهبر واقع شد و بار اين مسؤوليت بر دوش بنده‌ى كوچك ضعيف حقير گذاشته شد، براى خود من حتّى يك لحظه و يك آن از آنات گذشته‌ى زندگى، متوقع و منتظر نبود. اگر كسى تصور كند كه در طول دوران مبارزه و بعداً در طول دوران انقلاب و مسؤوليت رياست قوّه‌ى اجرايى، حتّى يك لحظه در ذهن خودم خطور مى‌دادم كه اين مسؤوليت به من متوجه خواهد شد، قطعاً اشتباه كرده است. من هميشه خودم را نه فقط از اين منصب بسيار خطير و مهم، بلكه حتّى از مناصبى كه به مراتب پايين‌تر از اين منصب بوده است - مثل رياست جمهورى و ديگر مسؤوليتهايى كه در طول انقلاب داشتم - كوچكتر مى‌دانستم.
يك وقتى خدمت امام(ره) اين نكته را عرض كردم كه گاهى نام من در رديف بعضى از آقايان آورده مى‌شود، در حالى كه در رديف آنها نيستم و من يك آدم كوچك و بسيار معمولى هستم. نه اين‌كه بخواهم تعارف كنم؛ الان هم همان اعتقاد را دارم. بنابراين، چنين معنايى اصلاً متصور نبود.
البته در آن ساعات بسيار حساسى كه سخت‌ترين ساعات عمرمان را گذرانديم و خدا مى‌داند كه در آن شب شنبه و صبح شنبه چه بر ما گذشت، برادرها از روى مسؤوليت و احساس وظيفه، با فشردگى تمام، فكر و تلاش مى‌كردند كه چگونه قضايا را جمع‌وجور كنند. مكرر از من به عنوان عضو شوراى رهبرى اسم مى‌آوردند، كه البته در ذهن خودم آن را رد مى‌كردم؛ اگرچه به نحو يك احتمال برايم مطرح مى‌شد كه شايد واقعاً اين مسؤوليت را به من متوجه كنند.
در همان موقع به خدا پناه بردم و روز شنبه قبل از تشكيل مجلس خبرگان، با تضرع و توجه و التماس، به خداى متعال عرض كردم: پروردگارا! تو كه مدبر و مقدر امور هستى، چون ممكن است به عنوان عضوى از مجموعه‌ى شوراى رهبرى، اين مسؤوليت متوجه من شود، خواهش مى‌كنم اگر اين كار ممكن است اندكى براى دين و آخرت من زيان داشته باشد، طورى ترتيب كار را بده كه چنين وضعيتى پيش نيايد. واقعاً از ته دل مى‌خواستم كه اين مسؤوليت متوجه من نشود.
بالاخره در مجلس خبرگان بحثهايى پيش آمد و حرفهايى زده شد كه نهايتاً به اين انتخاب منتهى شد. در همان مجلس، كوشش و تلاش و استدلال و بحث كردم، تا اين كار انجام نگيرد؛ ولى انجام گرفت و اين مرحله گذشت.
من همين الان خودم را يك طلبه‌ى معمولى و بدون برجستگى و امتيازى خاص مى‌دانم؛ نه فقط براى اين شغل باعظمت و مسؤوليت بزرگ، بلكه - همان‌طور كه صادقانه گفتم - براى مسؤوليتهاى به مراتب كوچكتر از آن، مثل رياست جمهورى و كارهاى ديگرى كه در طول اين ده سال داشتم. اما حالا كه اين بار را روى دوش من گذاشتند، با قوّت خواهم گرفت؛ آن‌چنان كه خداى متعال به پيامبرانش توصيه فرمود: «خذها بقوّة».
براى اين مسؤوليت، از خدا استمداد كردم و باز هم استمداد مى‌كنم و هر لحظه و هر آن، در حال استمداد از پروردگار هستم، تا بتوانم اين مسؤوليت را در حد وسع خودم - كه تكليف هم بيش از وسع نيست - با قدرت و قوّت و حفظ شأن والاى اين مقام، حفظ كنم و انجام بدهم. اين تكليف من است، كه اميدوارم ان‌شاءاللَّه مشمول لطف و ترحم الهى و دعاى ولىّ‌عصر(عج) و مؤمنين صالح باشم.

سخنرانى در مراسم بيعت ائمه‌ى جمعه‌ى سراسر كشور به اتفاق رئيس مجلس خبرگان 12/04/1368


… این جانب كه از سالهای قبل از انقلاب با جنابعالی ارتباط نزدیك داشته‌ام و همان ارتباط بحمدالله تعالی تا كنون باقی است ، جنابعالی را یكی از بازوهای توانای جمهوری اسلامی می‌دانم وشما را چون برادری كه آشنا به مسائل فقهی و متعهد به آن هستید و از مبانی فقهی مربوط به ولایت مطلقه فقیه جداً جانبداری می‌كنید ، می‌دانم و در بین دوستان و متعهدان به اسلام و مبانی اسلامی از جمله افراد نادری هستید كه چون خورشید ، روشنی می ‌دهید.

(صحیفه‌ی نور - جلد 20 – صفه‌ی 456)

************************************************************
منبع:
مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی - دفترحفظ ونشرآثارحضرت آيت الله العظمی سيدعلی خامنه ای (مدظله العالی) 
www.khamenei.ir


 نظر دهید »

کوچ باغبان.. مـهــــــربان...

14 خرداد 1391 توسط غیب اللهی

سید علی کشید عَلَم عشق را به دوش
مردی که از قبیله خورشید پا گرفت
کشتی به گل نماند و گذشت از غروب ها
سکان به دست خویش که این ناخدا گرفت
حبل المتین درد شد آن مرد مشرقی
وقتی که زخم ، حجم زمین را فرا گرفت…


شخصيت ممتاز حضرت امام خمينی(ره)


شخصیت استثنایی و ممتاز
خصوصيات امام، استثنايى و ممتاز و بى‏نظير است و هرچه در ابعاد شخصيت ايشان تأمل كنيم، اين استثنا و امتياز را بهتر و بيشتر مى‏يابيم. حال كه اين داغ بزرگ، دلهاى ما را گداخته است و غم سنگينى قلبهاى ما را مى‏فشارد، خلأ وجود او را بيشتر احساس مى‏كنيم….


فرازی از بیانات مقام معظم رهبری در مراسم بیعت نخست وزیر و هیئت وزیران 16/3/1368


محو در اراده‌ی الهی و تکلیف شرعی

شخصيت امام تا حد بسيار زيادى به اهميت و عظمت آرمانهاى او مربوط مى‏شد. او با همت بلندى كه داشت، هدفهاى بسيار عظيمى را انتخاب مى‏كرد. تصور اين هدفها، براى آدمهاى معمولى دشوار بود و مى‏پنداشتند آن هدفهاى والا، دست‏نيافتنى هستند؛ ليكن همت بلند و ايمان و توكل و خستگى‏ناپذيرى و استعدادهاى فراوان و تواناييهاى اعجاب‏انگيزى كه در وجود اين مرد بزرگ نهفته بود، به كار مى‏افتاد و در سمت هدفهاى مورد نظرش پيش مى‏رفت و ناگهان همه مى‏ديدند كه آن هدفها محقق شده‏اند.
نقطه‏ى اساسى كار او، اين بود كه در اراده‏ى الهى و تكليف شرعى محو مى‏شد. هيچ چيز برايش غير از انجام تكليف، مطرح نبود. واقعاً او مصداق ايمان و عمل صالح بود. ايمانش به استحكام كوهها مى‏مانست و عمل صالحش با خستگى‏ناپذيرىِ باورنكردنى توأم بود. آن‏چنان در تداوم عمل صبور و كوشا بود كه انسان را دچار حيرت مى‏كرد. به همين خاطر، هدفهاى بزرگ قابل وصول شد و دست يافتن به قله‏ها امكان‌پذير گرديد.

فرازی از بیانات مقام معظم رهبری در مراسم بیعت نخست وزیر و هیئت وزیران 16/3/1368

 

شخصیتی عظیم با جامع صفات

شخصيت عظيم رهبر كبير و امام عزيز ما، حقاً و انصافاً پس از پيامبران خدا و اولياى معصومين، با هيچ شخصيت ديگرى قابل مقايسه نبود. او وديعه‏ى خدا در دست ما، حجت خدا بر ما، و نشانه‏ى عظمت الهى بود. وقتى انسان او را مى‏ديد، عظمت بزرگان دين را باور مى‏كرد. ما نمى‏توانيم عظمت پيامبر(ص)، اميرالمؤمنين(ع)، سيّدالشّهداء(ع)، امام صادق(ع) و بقيه‏ى اوليا را حتّى درست تصور كنيم؛ ذهن ما كوچكتر از آن است كه بتواند عظمت شخصيت آن بزرگمردان را در خود بگنجاند و تصور كند؛ اما وقتى انسان مى‏ديد شخصيتى با عظمت امام عزيزمان و با آن همه ابعاد گوناگون: ايمان قوى، عقل كامل، داراى حكمت، هوشمندى، صبر و حلم و متانت، صدق و صفا، زهد و بى‏اعتنايى به زخارف دنيا، تقوا و ورع و خداترسى و عبوديت مخلصانه براى خدا، دست‏نيافتنى است، و مشاهده مى‏كرد كه همين شخصيت عظيم، چگونه در برابر آن خورشيدهاى فروزان آسمان ولايت، اظهار كوچكى و تواضع و خاكسارى مى‏كند و خودش را در مقابل آنها ذره‏يى به حساب مى‏آورد، آن‏وقت انسان مى‏فهميد كه پيامبران و اولياى معصومين(ع) چه‏قدر بزرگ بودند.


فرازی بیانات مقام معظم رهبری در مراسم بیعت گروهی از فرماندهان و اعضای سپاه 17/3/1368

 نظر دهید »

روز پــــدر، مــبــــــارک!

14 خرداد 1391 توسط غیب اللهی

نازد به خودش خدا که حيدر دارد
درياي فضايلي مطهر دارد
همتاي علي نخواهد آمد به جهان
صد بار اگر کعبه ترک بر دارد

 

ولادت و حسب و نسب مولای متقین، امیرالمومنین علی بن ابی طالب(علیه السلام)


بنا به وشته مورخين ولادت على عليه السلام در روز جمعه 13 رجب در سال سى‏ام عام الفيل (1) بطرز عجيب و بيسابقه‏اى در درون كعبه يعنى خانه خدا بوقوع پيوست،محقق دانشمند حجة الاسلام نير گويد:

اى آنكه حريم كعبه كاشانه تست‏
بطحا صدف گوهر يكدانه تست‏
گر مولد تو بكعبه آمد چه عجب‏
اى نجل خليل خانه خود خانه تست

پدر آنحضرت ابو طالب فرزند عبد المطلب بن هاشم بن عبد مناف و مادرش هم فاطمه دختر اسد بن هاشم بود بنا بر اين على عليه السلام از هر دو طرف هاشمى نسب است (2)

اما ولادت اين كودك مانند ولادت ساير كودكان بسادگى و بطور عادى نبود بلكه با تحولات عجيب و معنوى توأم بوده است مادر اين طفل خدا پرست بوده و با دين حنيف ابراهيم زندگى ميكرد و پيوسته بدرگاه خدا مناجات كرده و تقاضا مينمود كه وضع اين حمل را بر او آسان گرداند زيرا تا باين كودك حامل بود خود را مستغرق در نور الهى ميديد و گوئى از ملكوت اعلى بوى الهام شده بود كه اين طفل با ساير مواليد فرق بسيار دارد.

شيخ صدوق و فتال نيشابورى از يزيد بن قعنب روايت كرده‏اند كه گفت من با عباس بن عبد المطلب و گروهى از عبد العزى در كنار خانه خدا نشسته بوديم كه فاطمه بنت اسد مادر امير المؤمنين در حاليكه نه ماه باو آبستن بود و درد مخاض داشت آمد و گفت خدايا من بتو و بدانچه از رسولان و كتابها از جانب تو آمده‏اند ايمان دارم و سخن جدم ابراهيم خليل را تصديق ميكنم و اوست كه اين بيت عتيق را بنا نهاده است بحق آنكه اين خانه را ساخته و بحق مولودى كه در شكم من است ولادت او را بر من آسان گردان ، يزيد بن قعنب گويد ما بچشم خودديديم كه خانه كعبه از پشت(مستجار) شكافت و فاطمه بدرون خانه رفت و از چشم ما پنهان گرديد و ديوار بهم بر آمد چون خواستيم قفل درب خانه را باز كنيم گشوده نشد لذا دانستيم كه اين كار از امر خداى عز و جل است و فاطمه پس از چهار روز بيرون آمد و در حاليكه امير المؤمنين عليه السلام را در روى دست داشت گفت من بر همه زنهاى گذشته برترى دارم زيرا آسيه خدا را به پنهانى پرستيد در آنجا كه پرستش خدا جز از روى ناچارى خوب نبود و مريم دختر عمران نخل خشك را بدست خود جنبانيد تا از خرماى تازه چيد و خورد(و هنگاميكه در بيت المقدس او را درد مخاض گرفت ندا رسيد كه از اينجا بيرون شو اينجا عبادتگاه است و زايشگاه نيست) و من داخل خانه خدا شدم و از ميوه‏هاى بهشتى و بار و برگ آنها خوردم و چون خواستم بيرون آيم هاتفى ندا كرد اى فاطمه نام او را على بگذار كه او على است و خداوند على الاعلى فرمايد من نام او را از نام خود گرفتم و بادب خود تأديبش كردم و او را بغامض علم خود آگاه گردانيدم و اوست كه بتها را از خانه من ميشكند و اوست كه در بام خانه‏ام اذان گويد و مرا تقديس و تمجيد نمايد خوشا بر كسيكه او را دوست دارد و فرمانش برد و واى بر كسى كه او را دشمن دارد و نافرمانيش كند. (3)

و چنين افتخار منحصر بفردى كه براى على عليه السلام در اثر ولادت در اندرون كعبه حاصل شده است بر احدى از عموم افراد بشر چه در گذشته و چه در آينده بدست نيامده است و اين سخن حقيقتى است كه اهل سنت نيز بدان اقرار و اعتراف دارند چنانكه ابن صباغ مالكى در فصول المهمه گويد:

و لم يولد فى البيت الحرام قبله احد سواه و هى فضيلة خصه الله تعالى بها اجلالا له و اعلاء لمرتبته و اظهارا لتكرمته. (4)

يعنى پيش از آنحضرت احدى در خانه كعبه ولادت نيافت مگر خود او واين فضيلتى است كه خداى تعالى به على عليه السلام اختصاص داده تا مردم مرتبه بلند او را بشناسند و از او تجليل و تكريم نمايند.

در جلد نهم بحار در مورد وجه تسميه آنحضرت بعلى چنين نوشته شده است كه چون ابوطالب طفل را از مادرش گرفت بسينه خود چسباند و دست فاطمه را گرفته و بسوى ابطح آمد و به پيشگاه خداوند تعالى چنين مناجات نمود.

يا رب هذا الغسق الدجى‏
و القمر المبتلج المضى‏ء
بين لنا من حكمك المقضى‏
ماذا ترى فى اسم ذا الصبى (5)

هاتفى ندا كرد:

خصصتما بالولد الزكى‏
و الطاهر المنتجب الرضى‏
فاسمه من شامخ على‏
على اشتق من العلى (6)

علماى بزرگ اهل سنت نيز در كتب خود بهمين مطلب اشاره كرده‏اند و محمد بن يوسف گنجى شافعى با تغيير چند لفظ و كلمه در كفاية الطالب چنين مينويسد كه در پاسخ تقاضاى ابوطالب ندائى برخاست و اين دو بيت را گفت.

يا اهل بيت المصطفى النبى‏
خصصتم بالولد الزكى‏
ان اسمه من شامخ العلى‏
على اشتق من العلى (7)
و در بعضى روايات آمده است كه فاطمه بنت اسد پس از وضع حمل(پيش از اينكه بوسيله نداى غيبى نام او على گذاشته شود) نام كودك را حيدر نهاد و هنگاميكه او را قنداق كرده بدست شوهر خود ميداد گفت خذه فانه حيدرة و بهمين جهت آنحضرت در غزوه خيبر بمرحب پهلوان معروف يهود فرمود:
انا الذى سمتنى امى حيدرة
ضرغام اجام و ليث قسورة (8)

و چون نام آنحضرت على گذاشته شد نام حيدر جزو ساير القاب بر او اطلاق گرديد و از القاب مشهورش حيدر و اسد الله و مرتضى و امير المؤمنين و اخو رسول الله بوده و كنيه آنجناب ابو الحسن و ابوتراب است.


همچنين خدا پرستى و اسلام آوردن فاطمه و ابوطالب نيز از روايات گذشته معلوم ميشود كه آنها در جاهليت موحد بوده و براى تعيين نام فرزند خود بدرگاه خدا استغاثه نموده‏اند،فاطمه بنت اسد براى رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم بمنزله مادر بوده و از اولين گروهى است كه به آنحضرت ايمان آورد و بمدينه مهاجرت نمود و هنگام وفاتش نبى اكرم صلى الله عليه و آله و سلم پيراهن خود را براى كفن او اختصاص داد و بجنازه‏اش نماز خواند و خود در قبر او قرار گرفت تا وى از فشار قبر آسوده گردد و او را تلقين فرمود و دعا نمود. (9)


و ابوطالب هم موحد بوده و پس از بعثت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم بدو ايمان آورده و چون شيخ و رئيس قريش بود لذا ايمان خود را مصلحة مخفى مينمود،در امالى صدوق است مردى بابن عباس گفت اى عمو زاده رسولخدا مرا آگاه گردان كه آيا ابوطالب مسلمان بود؟گفت چگونه مسلمان نبود در حاليكه ميگفت:


و قد علموا ان ابننا لا مكذب‏

لدينا و لا يعبأ بقول الا باطل

يعنى مشركين مكه دانستند كه فرزند ما(محمد صلى الله عليه و آله و سلم) نزد ما مورد تكذيب نيست و بسخنان بيهوده اعتناء نميكند مثل ابوطالب مثل اصحاب كهف است كه ايمان خود را در دل مخفى نگهميداشتند و ظاهرا مشرك بودند و خداوند دو ثواب بآنها داد،حضرت صادق عليه السلام هم فرمود مثل‏ابوطالب مثل اصحاب كهف است كه در دل ايمان داشتند و ظاهرا مشرك بودند و خداوند دو پاداش (يكى براى ايمان و يكى براى تقيه) بآنها داد. (10)


اشعار زيادى از ابوطالب در مدح پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله مانده است كه اسلام وى از مضمون آنها كاملا روشن و هويداست چنانكه به آنحضرت خطاب نموده و گويد:


و دعوتنى و علمت انك ناصحى‏

و لقد صدقت و كنت قبل امينا
و ذكرت دينا لا محالة انه‏
من خير اديان البرية دينا (11)

بحضرت صادق عرض كردند كه(اهل سنت) گمان كنند كه ابوطالب كافر بوده است فرمود دروغ گويند چگونه كافر بود در حاليكه ميگفت:


ألم تعلموا انا وجدنا محمدا

نبيا كموسى خط فى اول الكتب (12)

شيخ سليمان بلخى صاحب كتاب ينابيع المودة درباره ابوطالب گويد:


و حامى النبى و معينه و محبه اشد حبا و كفيله و مربيه و المقر بنبوته و المعترف برسالته و المنشد فى مناقبه ابياتا كثيرة و شيخ قريش ابوطالب. (13)


يعنى ابوطالب كه رئيس و بزرگ قريش بود حامى و كمك پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم بود و او را بسيار دوست داشت و كفيل معيشت و مربى آنحضرت بود و بنبوتش اقرار و برسالتش اعتراف داشت و در مناقب او اشعار زيادى سروده است.(درباره اثبات ايمان ابوطالب مطالب زيادى در كتب دينى‏نوشته شده و كتابهاى مستقلى نيز مانند كتاب ابوطالب مؤمن قريش برشته تأليف در آمده است) .


بارى ولادت على عليه السلام در اندرون كعبه مفاخر بنى هاشم را جلوه تازه‏اى بخشيد و شعراى عرب و عجم در اينمورد اشعار زيادى سروده‏اند كه در خاتمه اين فصل بچند بيت از سيد حميرى ذيلا اشاره ميگردد.


ولدته فى حرم الاله امه‏

و البيت حيث فنائه و المسجد
بيضاء طاهرة الثياب كريمة
طابت و طاب وليدها و المولد
فى ليلة غابت نحوس نجومها
و بدت مع القمر المنير الاسعد
ما لف فى خرق القوابل مثله‏
الا ابن امنة النبى محمد (14)

مادرش او را در حرم خدا زائيد در حاليكه بيت و مسجد الحرام آستانه او بود.


آن مادر نورانى كه لباسهاى پاكيزه ببر داشت و خود پاكيزه بود و مولود او و محل ولادت نيز پاكيزه بود.


در شبى كه ستاره‏هاى منحوسش ناپيدا بوده و سعيدترين ستاره بهمراه ماه پديد آمده بود .


قابله‏هاى(دنيا) هيچ مولودى را مانند او لباس نپوشاينده‏اند(يعنى هرگز مولودى مانند او بدنيا نيامده) بجز پسر آمنه محمد پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم.


پي‏نوشت ها:

(1) حبشى‏هاى فيل سوار كه باصحاب فيل سوار كه باصحاب فيل مشهورند تحت فرماندهى ابرهه براى ويران كردن كعبه بمكه آمده بودند كه خداوند همه آنها را هلاك نمود و خود ابرهه نيز آخرين نفر بود كه بهلاكت رسيد چنانكه در قرآن كريم فرمايد: (ألم تر كيف فعل ربك باصحاب الفيل؟) اعراب حجاز آن سال را مبارك شمرده و نامش را عام الفيل گذاشتند و ولادت نبى اكرم نيز در همانسال بوده است تا 71 سال پس از آنواقعه يعنى تا سال 18 هجرى عام الفيل مبدأ تاريخ مسلمين بود ولى در سال مزبور كه ششمين سال خلافت عمر بود برهنمائى حضرت امير از عام الفيل صرفنظر و سال هجرت نبوى مبدأ تاريخ مسلمانان قرار گرفت.

(2) ابوطالب پيش از ولادت على عليه السلام داراى سه پسر ديگر هم بود كه به ترتيب عبارتند از طالب،عقيل،جعفر.

(3) امالى صدوق مجلس 27 حديث 9ـروضة الواعظين جلد 1 ص 76ـبحار الانوار جلد 35 ص 8ـكشف الغمه ص .19

(4) فصول المهمه ص .14

(5) اى پروردگار صاحب شب تاريك و ماه نور دهنده از حكم مقضى خود براى ما آشكار كن كه اسم اين كودك را چه بگذاريم.

(6) شما دو نفر (ابوطالب و فاطمه) اختصاص يافتيد بفرزند پاكيزه و برگزيده و پسنديده پس نام او على است و على از نام خداوند على الاعلى مشتق شده است.

(7) ينابيع المودة باب 56 ص 255ـكفاية الطالب ص .406

(8) من آنكسم كه مادرم نام مرا حيدر نهاد،شير بيشه‏ام چنان شيرى كه زورمند و پنجه افكن باشد.

(9) اعلام الورىـاصول كافى جلد 2 ابواب تاريخـامالى صدوق مجلس 51 حديث .14

(10) امالى صدوق مجلس 89 حديث 12 و 13ـروضة الواعظين جلد 1 ص 139

(11) بحار الانوار جلد 35 ص 124ـمرا(بدين خود) دعوت كردى و من دانستم كه يقينا تو خير خواه منى و تو از اين پيش راستگو و امين بودى و دينى را بمردم عرضه داشتى كه آن بهترين اديان است.

(12) اصول كافى جلد 2 باب ابواب التاريخـآيا ندانستيد كه ما محمد(ص) را مانند موسى به پيغمبرى يافتيم كه در كتابهاى گذشته نامش نوشته شده است.

(13) ينابيع المودة باب 52 ص .152

(14) روضة الواعظين جلد 1 ص .
81

 

منبع :

اداره كل امور فرهنگی دانشگاه صنعتی اصفهان

http://m-farhangi.iut.ac.ir

 نظر دهید »

آخرین سرباز... آمد به دنیا!

12 خرداد 1391 توسط غیب اللهی

ولادت با سعادت کوچک ترین یاور کربلا

و بزرگ ترین باب الحوائج الی الله

شش ماهه حضرت اباعبدالله الحسین(ع)

حضرت علی اصغر (ع) فرخنده باد!

 

دهم رجب سال 60 قمری  است. خانه امام حسین (ع) دوباره نور باران می شود و از پنجره کوچک آن، آسمان مدینه روشن می گردد. برای حسین (ع) دسته گلی زیبا فرو فرستاده بودند. اشک شوق و برق شادی او بر صورت نوزاد می نشیند و گلبرگ رخش را با شبنم صبحگاهی، با طراوت تر می سازد. خدا به حسین (ع) پسری دیگر عطا فرمود که نیازمند و غنی بر نامش دخیل بسته اند و قنداقه زیبایش را قبله نیازهای خود ساخته اند.

نامش را علی نهاد. مانند دو پسر دیگرش و عشقی بیکرانه از محبت پدر و مولای خویش علی (ع) را به تصویر کشید. نامش را علی نهاد و فرمود که اگر خدا هزار پسر به او دهد، همه را علی نام خواهد نهاد. آری، او هم علی بود که شکوه و نامت، بلندتر از آسمان بود و زیباتر از صبح و روشن تر از باران.

آغوش مهربان پدر تو را در خود جای می دهد و چشمان او بر تو می گرید. تو مولود کربلایی. تو شش ماهه عاشورایی. تو آمده بودی که فقط در قافله عشاق بمانی. تو آمده بودی که همسفر کربلا شوی. تو آمده بودی که حج را ناتمام بنهی. میلاد تو شادی را غریبانه کنار می زند و اشک را در چشمان همه جاری می سازد. آخر، تو از زندگی، فقط عطش و شهادت را دریافتی. تو آمده بودی که به شهادت آبرو دهی. تو کوچکترین قربانی هستی؛ اما با همه کوچکی، حماسه ات بی هماورد بود و نام تو در ردیف اول عشقبازان عاشورا حک شد. سلام بر نام بلندت که زمزمه مستان است، ای علی اصغر (ع).

 1 نظر

السلام علیک یا... ابن الرضا، جواد آل محمد(ص)

12 خرداد 1391 توسط غیب اللهی

ولادت اسوه بخشش و جود،

جواد آل محمد(ص)،

ابن الرّضا(ع)،

حضرت امام محمدتقی(ع)

بر تمام عاشقان مبارک…



کبوتر دل در هوای طواف گنبد نورانی کاظمین، پر می گشاید تا همراه با فرشتگان الهی؛ حرم مطهرش را با بال‌های خود غبار بروبد و دیده را به ضریح او روشن سازد. در زاد روز مولود مبارک رجب، با یک آسمان نیاز از یگانه بی همتا می خواهیم در دریای بی کران بخشش جوادالائمه غرقمان سازد و در زمره شیفتگان واقعی او قرارمان دهد.


هزار جان گرامی ، فــدای جــود جــواد        دل شکسته خود بسته ام به بود جـــواد

هماره می رسد از کائنات و مخلوقـــات       ندای ذکر و ثنا ، مدحت و درود جــــواد

 نظر دهید »

جوان‌ترين جواد...

10 خرداد 1391 توسط غیب اللهی

 

زدودن يک ترديد

از آن‌جا که امام جواد عليه‌السلام در کودکي به منصب امامت رسيد، طبعاً اولين پرسش در هنگام مطالعه زندگي ايشان آن است که چگونه يک نوجوان مي‌تواند مسئوليت حساس و سنگين پيشوايي مسلمانان را بر عهده بگيرد؟ در پاسخ اين سؤال بايد گفت: اگرچه دوران شکوفايي عقل و جسم انسان حد و مرز خاصي دارد که با رسيدن آن زمان، جسم و روان به حد کمال مي‌رسند، ولي چه مانعي دارد که خداوند حکيم براي مصالحي اين دوران را براي بعضي از بندگان خاص خود کوتاه ساخته و در سال‌هاي کمتري خلاصه کند؟ در تاريخ بشر نيز همواره انسان‌هايي بوده‌اند که در پرتو لطف و عنايت خاصي که از سوي خالق جهان به آنان شده، در کودکي به مقام پيشوايي و رهبري امتي نائل شده‌اند. در قرآن کريم داستان اعطاي رسالت به حضرت يحيي عليه‌السلام در کودکي(1) و سخن گفتن و پيامبري حضرت عيسي در گاهواره شاهدي بر اين معناست.(2)

الهام غيبي

بدون ترديد، امامت اعجازآميز امام جواد عليه‌السلام جز با اتصال آن امام به منبع سرشار علم الهي شدني نيست. اين امر مبتني بر بنيادهاي پوشيده و غيبي جهان است. آن ‌کس که بتواند در چنين سن و سالي رهبري قومي را که در سرزمين‌هاي دور و نزديک گسترده بودند، عهده‌دار شود و در برابر تهاجم انبوه دشمنان از پاي نلغزد و پايدار بماند، هاله‌اي از الهام غيبي را بر گرد وجود خويش دارد. همين امر بود که بر ايمان پيروان آن حضرت به مفهوم سترگ امامت مي‌افزود و گام‌هايشان را در طريق اطاعت از آن امام همام راسخ‌تر مي‌کرد.

مناظرات امام جواد عليه‌السلام

عهده‌داري رهبري در خردسالي، نخستين ‌بار درباره امام جواد عليه السلام تحقق يافت. سن کم آن حضرت حتي عده‌اي از شيعيان را درباره مسأله امامت به ترديد انداخته بود. اين امر از يک سو و رواج و رونق بسياري از مکتب‌هاي فکري که حمايت مادي و معنوي حکومت وقت را نيز به همراه داشتند و اين امر با عقل ظاهربين آنان توجيه شدني نبود، از سوي ديگر، باعث شد که پيوسته سؤالات سخت و پيچيده از محضر امام جواد عليه‌السلام مطرح شود و آن حضرت را در ميدان مناظرات علمي با بزرگان و دانايان بيازمايند. اما امام جواد عليه السلام در پرتو علم امامت در همه اين بحث‌ها و مناظرات علمي با پاسخ‌هاي قاطع و روشنگر، هرگونه شک و ترديد را درباره پيشوايي خود از بين برد و امامت خود و نيز اصل امامت را تثبيت کرد. به همين دليل بعد از او در دوران امامت حضرت هادي عليه السلام (که او نيز در کودکي به امامت رسيد) اين موضوع، مشکلي ايجاد نکرد؛ چرا که براي همه روشن شده بود که خردسالي دخالتي در برخورداري از اين منصب خدايي ندارد. (4)

برخي مال و منال، و گروهي نسب و نژاد را شرافت مي‌دانند. پاره‌اي از مردم به جمال، برخي به رياست و سرانجام عده‌اي نيز به گذشته‌هاي ‌دور خويش مي‌بالند. اما در منطق امام جواد عليه‌السلام شرافت واقعي و اصالت از آن دانشي است که زينت‌بخش فرد مي‌گردد و بزرگواري و عظمت تنها با کسب فضايل روحي و معنوي حاصل مي‌شود.

شکوفه‌هاي اعجاز

امام جواد عليه‌السلام از مدينه مي‌آمد و اينک در شهر کوفه، مردم به استقبالش آمده بودند. در هنگام نماز، براي آن حضرت کو‌‌زه‌اي آب آوردند تا در کنار درخت خشکيده خرمايي وضو بگيرند و نماز را به جماعت اقامه کنند. بعد از نماز، مردم به هنگام خروج از مسجد، آن درخت خشک شده خرما را سرسبز و پر ميوه ديدند و از خرماي آن خوردند و از لذيذي و شيريني آن خرما شگفت زده شدند. (5)

ثروت واقعي

گاه انسان‌هايي در اوج نياز، به مقام بي‌نيازي از ديگران مي‌رسند و گاه از آن سوي مردماني که غرق در ثروت و نعمتند، همچنان دست طلب و چشم طمع به مال دنيا دارند. اينان کاسه‌هاي گدايي خويش را به نزد صاحبان جاه و جلال دنيا مي‌برند و غافلند که آنان خود نيازمند و زوال‌پذيرند؛ چرا که به گفته سعدي:


درويش و غني بنده اين خاک و درند          آنان که غني‌ترند؛ محتاج‌ترند


تنها اميد حقيقي که هرگز رنگ فنا و زوال نپذيرد، بارگاه قدس خداوندي است و هر که به اين سرچشمه غني اعتماد کند نه تنها محتاج اين و آن نخواهد بود که حتي محبوب خلق و خدا مي‌شود. اين همان معناي سخن امام جواد عليه‌السلام است که مي‌فرمايند: «فردي که تنها تکيه‌گاهش پروردگار باشد به غناي واقعي مي‌رسد و ديگران نيازمند او مي‌شوند و آن کس که تقوا پيشه خود سازد، محبوب مردمان مي‌شود.» (6)

شرافت واقعي

برخي مال و منال، و گروهي نسب و نژاد را شرافت مي‌دانند. پاره‌اي از مردم به جمال، برخي به رياست و سرانجام عده‌اي نيز به گذشته‌هاي ‌دور خويش مي‌بالند. اما در منطق امام جواد عليه‌السلام شرافت واقعي و اصالت از آن دانشي است که زينت‌بخش فرد مي‌گردد و بزرگواري و عظمت تنها با کسب فضايل روحي و معنوي حاصل مي‌شود. آن امام همام در اين باره مي‌فرمايند: «شريف واقعي فردي است که با شرافت دانش آراسته گردد و سيادت و بزرگواري حقيقي از آن کسي است که راه تقوا و خداشناسي پيش گيرد.»(7)

کم‌گويي

سخن هر فرد معيار عقل و ميزان درک و فهم اوست. با سخن ‌گفتن، زواياي ضمير انسان روشن مي‌شود، پس چه بهتر که انسان با گزيده‌گويي و کم‌گويي و دقت و تأمل در سخنان خويش تن و روان خود را از لغزش‌ها و آسيب‌ها مصون بدارد؛ زيرا زبان است که رازهاي آدمي را فاش ساخته، سرّ نهان او را آشکار مي‌سازد. امام جواد در بيان اهميت مراقبت از زبان و گفتار چنين مي‌فرمايند: «(شخصيت) آدمي در زير زبان خود پنهان است.» (8)

پي‌نوشت‌ها:

1. مريم: 12.

2. همان، آيات 30 ـ 32.

3. سيره پيشوايان، ص 535 .

4. همان، ص 543.

5. داستان‌هايي از امام کاظم و امام جواد عليهماالسلام، ص 149 (با تصرف)/ اصول کافي، ج 2، ص 421 .

6. نورالاصبار، ص 220.

7. الفصول المهمه، ص 257.


منبع:
تبیان

 نظر دهید »

مژده ای دل .....

10 خرداد 1391 توسط غیب اللهی

 

 

اي كوي تو قبله ي مراد، ادركني

اي دادرس روز معاد، ادركني

اي گشته ز فرط جود و احسان و عطا

مشهور و ملقب به جواد(ع)، ادركني

 نظر دهید »

امام جواد(علیه‌السلام)؛ الگوی دانشمندان جوان

10 خرداد 1391 توسط غیب اللهی

 

امام جواد علیه السلام در سال 203 قمری و در سن هفت سالگی بعد از شهادت پدر بزرگوارش این مسؤولیت را پذیرفته و عملاً به هدایت و ارشاد مردم پرداخت.

در آن هنگام برخی این سؤال را مطرح می‏کردند که آیا می‏توان رهبری جامعه را به یک کودک هفت ساله سپرد؟ آیا یک کودک هفت ساله مدیریت، دوراندیشی و درایت یک مرد کامل را دارد؟

از منظر باور شیعه که موضوع امامت را یک موهبت الهی می‏داند، پاسخ این پرسش روشن است، چرا که از این دیدگاه خداوند متعال هر کسی را که شایسته این مقام بداند، به منصب پیشوایی امت بر می‏گزیند؛ حتی اگر در سنین کودکی باشد. مقیاس سن بالا، گرچه در میان مردم مقیاسی برای رسیدن به کمال محسوب می‏شود، اما در بینش وحیانی قرآن ممکن است یک فرد در سن کودکی فضائل و کمالات و شرائط رهبری جامعه را دارا باشد و امتیازات ویژه‏ای را که لازمه رهبری و امامت و نبوت است در او موجود باشد و خداوند متعال موهبت رسالت و امامت را به او عنایت کند و اطاعت از وی را بر مردم واجب و لازم گرداند.

البته خداوند متعال از این طریق می‏خواهد به مردم بفهماند که مقام نبوت و امامت، که تداوم راه نبوت است، همانند منصب‏های معمولی نیست که با زمینه‏ها و شرایط عادی انجام پذیرد، بلکه مقام معنوی نبوت و امامت مافوق این مناصب بوده و زمینه‏ها و شرایط ویژه‏ای می‏طلبد. در عصری که زمینه امامت پیشوای نهم جوادالائمه علیه السلام فراهم آمده بود و آن حضرت در دوران کودکی این منصب آسمانی را عهده‏دار گردید، از این نوع سؤالات زیاد مطرح می‏شد و پاسخ‌های مناسب نیز ارائه می‏گردید. به همین دلیل چون این مسئله تقریباً در زمان امام جواد(علیه‌السلام) حل شده، تلقی شده بود، دیگر در مورد امام هادی(علیه‌السلام) که در سن 8 سالگی و امام زمان (علیه‌السلام) که در 5 سالگی به امامت رسیدند، این پرسش‌ها تکرار نگردید.

در عصری که زمینه امامت پیشوای نهم جوادالائمه علیه السلام فراهم آمده بود و آن حضرت در دوران کودکی این منصب آسمانی را عهده‏دار گردید، از این نوع سؤالات زیاد مطرح می‏شد و پاسخ‌های مناسب نیز ارائه می‏گردید. به همین دلیل چون این مسئله تقریباً در زمان امام جواد(علیه‌السلام) حل شده، تلقی شده بود، دیگر در مورد امام هادی(علیه‌السلام) که در سن 8 سالگی و امام زمان (علیه‌السلام) که در 5 سالگی به امامت رسیدند، این پرسش‌ها تکرار نگردید.

نقل یکی از روایاتی که در این زمینه وارد شده است، در اینجا مناسب می‏نماید:

روزی یکی از شیعیان در محضر امام رضا(علیه‌السلام) پرسید: مولای من! اگر خدای ناکرده برای وجود مقدس شما حادثه‏ای پیش آید، به چه کسی رجوع کنیم؟ امام رضا(علیه‌السلام) با کمال صراحت فرمودند: به پسرم ابوجعفر (امام جواد علیه السلام). آن مرد از شنیدن این سخن تعجب کرد، چرا که امام نهم (علیه‌السلام) کودکی بیش نبود و آن مرد وی را کم سن و سال دید. امام رضا(علیه‌السلام) از سیمای متعجب و نگاه‏های تردیدآمیز او، اندیشه ناباورانه‏اش را دریافت و به او فرمود: ای مرد! خدای سبحان عیسی بن مریم (علیه‌السلام) را به عنوان پیامبر و فرستاده خود برگزید و او را صاحب شریعت معرفی کرد، در حالی که خیلی کوچکتر از فرزندم ابوجعفر بود.(1)

امام رضا(علیه‌السلام) برای اثبات امامت حضرت جواد(علیه‌السلام) و پاسخ به شبهات طرح شده، گاه از آیات قرآن و دلایل تاریخی بهره می‏گرفت و گاهی نیز از تفضلات الهی و تأییدات غیبی استفاده می‏کرد.

در این رابطه حسن بن جهم می‏گوید: در حضور امام هشتم(علیه‌السلام) نشسته بودم که فرزند خردسالش را صدا کرد. آن سلاله پاک نبوی نیز در پاسخ به ندای پدر به جمع ما پیوست. امام رضا(علیه‌السلام) لباس آن کودک را کنار زده و به من فرمود: میان دو شانه‏اش را بنگر! چون به میان دو کتف او نگاه کردم، چشمم به یکی از شانه‏هایش به مُهر امامت افتاد که در میان گوشت بدن قرار داشت. فرمود: آیا این مُهر امامت را می‏بینی؟ شبیه همین در روی شانه پدرم نیز وجود داشت.(2)


نوجوانی در قلّه رفیع دانش

امام جواد(علیه‌السلام) در مقام رهبری امت اسلام، به عنوان الگوی دانشمندان جوان چنان در عرصه علم و دانش درخشید که دوست و دشمن را به تعجب و شگفتی واداشت. گفتگوها، مناظرات، پاسخ به شبهات عصر، گفتارهای حکیمانه و خطابه‏های آن گرامی، گواه روشنی بر این مدعاست.

علی بن ابراهیم از پدرش نقل کرده است که: بعد از شهادت امام رضا(علیه‌السلام) ما به زیارت خانه خدا مشرف شدیم و آنگاه به محضر امام جواد (علیه‌السلام) رفتیم. بسیاری از شیعیان نیز در آنجا گرد آمده بودند تا امام جواد(علیه‌السلام) را زیارت کنند. عبدالله بن موسی عموی حضرت جواد(علیه‌السلام) که پیرمرد بزرگواری بود و در پیشانی‏اش آثار عبادت دیده می‏شد، به آنجا آمد و به امام جواد(علیه‌السلام) احترام فراوانی کرده و وسط پیشانی حضرت را بوسید.

امام جواد(علیه‌السلام) در سنین نوجوانی عالم‏ترین و آگاه‏ترین دانشمند عصر خود بود و مردم از دور و نزدیک به حضورش شتافته و پاسخ مشکلات علمی خود را از ایشان دریافت می‏کردند.

امام نهم بر جایگاه خویش قرار گرفت. همه مردم به علت خردسال بودن حضرت با تعجب به همدیگر نگاه می‏کردند که آیا این نوجوان می‏تواند از عهده مشکلات دینی و اجتماعی مردم در جایگاه رهبری و امامت آنان برآید؟! مردی از میان جمع بلند شده از عبدالله بن موسی، عموی امام جواد(علیه‌السلام) پرسید: حکم مردی که با چهارپایی آمیزش نموده است چیست؟ و او پاسخ داد: بعد از قطع دست راست‏اش به او حد می‏زنند.

امام جواد(علیه‌السلام) با شنیدن این پاسخ ناراحت شد و به عبدالله بن موسی فرمود: عمو جان از خدا بترس! از خدا بترس! خیلی کار سخت و بزرگی است که در روز قیامت در برابر خداوند متعال قرار بگیری و پروردگار متعال بفرماید: چرا بدون اطلاع و آگاهی به مردم فتوا دادی؟ عمویش گفت: سرورم! آیا پدرت ـ که درود خدا بر او باد ـ این گونه پاسخ نداده است؟!

امام جواد(علیه‌السلام) فرمود: از پدرم پرسیدند: مردی قبر زنی را نبش کرده و با او درآمیخته است، حکم این مرد فاجر چیست؟ و پدرم در پاسخ فرمود: به خاطر نبش قبر، دست راست او را قطع می‏کنند و حد زنا بر او جاری می‏گردد، چرا که حرمت مرده مسلمان همانند زنده اوست.

عبدالله بن موسی گفت: راست گفتی سرورم! من استغفار می‏کنم.

مردم حاضر، از این گفت و شنود علمی شگفت‌زده شدند و گفتند: ای آقای ما! آیا اجازه می‏فرمایی مسائل و مشکلات خودمان را از محضرتان بپرسیم؟

امام جواد(علیه‌السلام) فرمود: بلی. آنان سی‏هزار مسئله پرسیدند و امام جواد(علیه‌السلام) بدون درنگ و اطمینان کامل همه را پاسخ گفت. این گفتگوی علمی در نه سالگی حضرت رخ داد.(3)

امام جواد(علیه‌السلام) در سنین نوجوانی عالم‏ترین و آگاه‏ترین دانشمند عصر خود بود و مردم از دور و نزدیک به حضورش شتافته و پاسخ مشکلات علمی خود را از ایشان دریافت می‏کردند.

اینک نظر برخی از دانشمندان مخالف و موافق را در این زمینه با هم می‏خوانیم:

ابن حجر هیثمی در کتاب الصوائق المحرقه می‏گوید: مأمون او را به دامادی انتخاب کرد، زیرا با وجود کمی سن، از نظر علم و آگاهی و حلم بر همه دانشمندان برتری داشت.

شبلنجی در نورالابصار آورده است: مأمون پیوسته شیفته او بود، زیرا با وجود سن اندک، فضل و علم و کمال خود را نشان داده و برهان عظمت خود را آشکار ساخت.

جاحظ معتزلی که از مخالفان خاندان علی(علیه‌السلام) بود، به این حقیقت اعتراف کرده است که: امام جواد(علیه‌السلام) در شمار ده تن از «طالبیان» است که هر یک از آنان عالم، زاهد، عبادت پیشه، شجاع، بخشنده، پاک و پاک نهادند و هیچ یک از خاندان‌های عرب دارای نسب شریفی همانند امامان شیعه نیست.(4)

فتال نیشابوری نیز می‏گوید: مأمون شیفته او شد، چون مشاهده کرد که آن حضرت با سن کم خود، از نظر علم و حکمت و ادب و کمال عقلی، به چنان رتبه والایی رسیده که هیچ یک از بزرگان علمی آن روزگار بدان پایه نرسیده‏اند.(5)

امام محمد تقی(علیه‌السلام) خود نیز گاهی به علم و دانشی که خداوند ارزانی‏اش داشته بود، اشاره کرده و می‏فرمود: «منم محمد فرزند رضا! منم جواد! منم دانا به نسب‌های مردم در صُلب‌ها، من داناترین کس هستم که رازهای ظاهری و باطنی شما را می‏دانم و از آنچه که به سویش روانه هستید آگاهم! این علمی است که خداوند متعال قبل از آفرینش تمامی مخلوقات جهان به ما خانواده عنایت کرده است. این دانش سرشار تا پایان جهان و بعد از فانی شدن آسمان‏ها و زمین‏ نیز باقی خواهد ماند.

اگر غلبه اهل باطل و حکومت ناحق گمراهان و هجوم اهل شک و تردید نبود، هر آینه سخنی می‏گفتم که همه اهل جهان از گذشتگان و آیند‏گان ناباورانه انگشت حیرت به دهان می‏گرفتند.»

سپس دست مبارک خود را بر دهان گذاشته و فرمود: «یا محمّد اصمت کما صمت آباؤک من قبل؛ ای محمد خاموش باش! همچنان که پدرانت قبل از تو سکوت را برگزیده‏اند.»(6)

امام جواد علیه السلام در سن کودکی به امامت رسید و دانش سرشار آن گرامی دوست و دشمن را به حیرت و شگفتی واداشت. بر جوانان مسلمان و مشتاق اهل بیت (علیهم ‌السلام) شایسته است که از فرصت جوانی بهره گرفته و در جستجوی دانش با تمام وجود تلاش کنند و رهنمودهای آن امام عزیز در زمینه علم و دانش را چراغ راه خویش قرار دهند. در اینجا به برخی از رهنمودهای آن حضرت در این زمینه می‏پردازیم:

از منظر امام جواد(علیه‌السلام) شایسته است که یک جوان مسلمان به علم و دانش روی آورد و آن را به عنوان مونس و یار مناسب برای خود برگزیند، دوستان خود را بر اساس بینش و دانش انتخاب کند و شخصیت اجتماعی خود را به وسیله دانش و علم مشخص سازد، برای مجالس و دیدار دیگران علم هدیه برد و در تنهایی و غربت و سفر، علم و دانش را بهترین همسفر و مونس خود بداند، چرا که علم و دانش، سرچشمه تمام کمالات و ریشه همه پیشرفت‌هاست.

جوانان در عرصه تفکر و کسب دانش

جوانان بر اساس طبیعتی که دارند، برای آشنایی با افکار و اندیشه‏های متفاوت علاقه شدیدی از خود نشان می‏دهند. آنان دوست دارند اندیشه‏های نو و متفاوت را بشناسند و از میان آنها آنچه را که به نظر خود بهتر و کارآمدتر تشخیص می‏دهند انتخاب کنند.

امام علی(علیه‌السلام) فرمودند: «انما قلب الحدث کالارض الخالیة ما القی فیها من شی‏ءٍ قبلته(7)؛ دل نوجوان همانند زمین خالی(آماده و مستعد) است و هر اندیشه‏ای که در آن القاء شود، می‏پذیرد.»

بذر دانش یکی از مهم‏ترین سرمایه‏هایی است که می‏توان در دل جوان کاشت و آن را بارور نمود. امام جواد(علیه‌السلام) در پیامی اهمیت علم و دانش را این گونه بیان می‏کند: «علیکم بطلب العلم فانّ طلبه فریضةٌ و البحث عنه نافلةٌ و هو صلةٌ بین الاخوان و دلیلٌ علی المروّة و تحفةٌ فی المجالس و صاحبٌ فی السّقر و انسٌ فی الغربة(8)؛ بر شما باد کسب دانش! چرا که آن برای همه لازم است و سخن از علم و بررسی آن امری مطلوب(و دوست داشتنی) است. برادران (دینی) را به هم پیوند می‏دهد و نشانه (شخصیت والا و) جوانمردی، تحفه مناسبی برای مجالس، دوست و همراه در سفر و مونس غربت و تنهائی است.»

از منظر امام جواد(علیه‌السلام) شایسته است که یک جوان مسلمان به علم و دانش روی آورد و آن را به عنوان مونس و یار مناسب برای خود برگزیند، دوستان خود را بر اساس بینش و دانش انتخاب کند و شخصیت اجتماعی خود را به وسیله دانش و علم مشخص سازد، برای مجالس و دیدار دیگران علم هدیه برد و در تنهایی و غربت و سفر، علم و دانش را بهترین همسفر و مونس خود بداند، چرا که علم و دانش، سرچشمه تمام کمالات و ریشه همه پیشرفت‌هاست.

حضرت جوادالائمه علیه السلام، علم را دو قسمت کرده و می‏فرمود: علم و دانش دو نوع است: علمی که در وجود خود انسان ریشه دارد و علمی که از دیگران می‏شنود و یاد می‏گیرد. اگر علم اکتسابی با علم فطری هماهنگ نباشد، سودی نخواهد داشت. هر کس لذت حکمت را بشناسد و طعم شیرین آن را بچشد، از پیگیری آن آرام نخواهد نشست. زیبایی واقعی در زبان (و گفتار نیک) است و کمال راستین در داشتن عقل.»(9)

امام محمد تقی(علیه‌السلام) علم و دانش را یکی از مهمترین عوامل پیروزی و رسیدن به کمالات معرفی می‏کرد و به انسان‏های کمال خواه و حقیقت طلب توصیه می‏نمود که در راه رسیدن به آرزوهای مشروع و موقعیت‏های عالی دنیوی و اخروی از این نیروی کارآمد بهره لازم را بگیرند. آن گرامی می‏فرمود: «أربع خصالٍ تعین المرء علی العمل: الصّحة والغنی و العلم و التّوفیقٌ(10)؛‌ چهار عامل موجب دستیابی انسان به اعمال (صالح و نیک) است: سلامتی، توانگری، دانش و توفیق(خداوندی)».

با توجه به سخنان آموزنده امام جواد(علیه‌السلام) در عرصه علم و دانش بر همگان و از جمله جوانان لازم است از فرصت جوانی بهره گرفته و خود را به این خصلت زیبای انسانی بیارایند و کسب معرفت و علم را سرلوحه برنامه‏های زندگی خود قرار دهند.

گفتار اندیشمندان

یک جوان شایسته و هدفمند بر اساس اندیشه‏ها و عواطف خود ممکن است به سوی برخی صاحب‏نظران و اندیشمندان، متمایل شود، به جلسات آنان برود، به سخنرانی‏هایشان گوش فرا دهد و حرفهایشان را بشنود و بپذیرد.
اما در این میان پیروی از گفته‏های آنان، اگر بر اساس حق نباشد، ممکن است انسان را به سوی باطل و راه‏های انحرافی سوق دهد. بنابراین بر یک جوان مسلمان و متعهد، زیبنده است که تمایلات خود و گفته‏های دیگران را بر اساس اندیشه‏های صحیح و عقلانی بسنجد و راه خود را با معیار حقیقت انتخاب کند. امام جواد(علیه‌السلام) در این زمینه رهنمود راهگشایی برای همگان دارد. آن گرامی می‏فرماید:

«من اصغی الی ناطق فقد عبده فان کان النّاطق یؤدّی عن الله عزّ و جلّ فقد عبدالله و ان کان النّاطق یؤدّی عن الشّیطان فقد عبد الشیطان(11)؛ هر کس به گفتار گوینده‏ای گوش فرا دهد، او را پرستش کرده است، اگر ناطق از خدای می‏گوید، شنونده خدا را عبادت کرده و اگر از شیطان بگوید، شنونده نیز به پرستش شیطان پرداخته است.»

در اینجا مناسب است که به حکایتی از یک جوان که در راه کسب علم و دانش تلاش نموده و خود را به مقامات عالیه کمال رسانده اشاره‏ای داشته باشیم. چنین حکایاتی این پیام را به ما می‏دهند که اگر جوانان درباره کسب علم و دانش تلاش کنند می‏توانند سرآمد باشند و بر بزرگترها نیز پیشی گیرند.
ای خلیفه! دو چیز زمامداران را مغرور می‏کند: اول، حلم خداوند و دوم، مدح و چاپلوسی اشخاص از آنها. خیلی مواظب باش که از آنان نباشی، زیرا که اگر از آن عده شدی، لغزش پیدا می‏کنی و در زمره گروهی قرار می‏گیری که خداوند متعال در حق آنان فرمود: «ولا تکونوا کالّذین قالوا سمعنا و هم لایسمعون؛ از آن افراد نباشید که ادّعای شنیدن می‏کنند با این که نمی‏شنوند.»

دانشمند نوجوان

هنگامی که عمربن عبدالعزیز به خلافت رسید، مردم از اطراف و اکناف گروه گروه، برای عرض تبریک به مرکز خلافت آمده و به حضورش می‏رسیدند. روزی جمعی از اهل حجاز به همین منظور بر او وارد شدند. خلیفه بعد از دیدار ابتدایی متوجه شد که پسر بچه‏ای آماده است تا از میان آن جمع سخن بگوید.

خطاب به او گفت: بچه! برو کنار تا یکی بزرگتر از تو صحبت کند پسر نوجوان فوراً گفت: ای خلیفه! اگر بزرگسالی میزان است، پس چرا شما بر مسند خلافت قرار گرفته‏اید؟ با این که بزرگتر از شما هم افرادی اینجا هستند؟!

عمر بن عبدالعزیز از تیزهوشی و حاضر جوابی او متعجب شده و گفت: راست می‏گویی و حق با توست. اکنون حرف دلت را بزن! آن نوجوان هوشمند گفت: ای امیر! از راه دور آمده‏ایم تا به شما تبریک بگوییم و منظورمان از این عمل، شکر الهی است که مثل شما خلیفه خوبی را به مردم عطا کرده است، وگرنه مجبور نبودیم به این سفر بیاییم، زیرا نه از تو می‏ترسیم و نه طمعی داریم. اما این که از تو نمی‏ترسیم برای این است که تو اهل ظلم و ستم بر مردم نیستی و علت این که طمع نداریم این است که ما از هر جهت در رفاه و نعمت هستیم.

وقتی سخن آن نوجوان تمام شد، خلیفه از او درخواست کرد که وی را موعظه کند.

او نیز گفت: ای خلیفه! دو چیز زمامداران را مغرور می‏کند: اول، حلم خداوند و دوم، مدح و چاپلوسی اشخاص از آنها. خیلی مواظب باش که از آنان نباشی، زیرا که اگر از آن عده شدی، لغزش پیدا می‏کنی و در زمره گروهی قرار می‏گیری که خداوند متعال در حق آنان فرمود: «ولا تکونوا کالّذین قالوا سمعنا و هم لایسمعون(12)؛ از آن افراد نباشید که ادّعای شنیدن می‏کنند با این که نمی‏شنوند.»

در پایان خلیفه از سن و سال او پرسید و معلوم شد که بیش از دوازده سال ندارد. آنگاه خلیفه او را تحسین کرده و در مورد وی و عظمت علم و دانش او شعری خواند که:

تَعَلّم فَلَیسَ المَرءُ یولَدُ عالِماً              وَ لَیسَ أخو عِلمٍ کَمَن هُوَ جاهِلٌ

فَانَّ کَبیرَ القَومٍ لاعِلمَ عِندَه                صَغیرٌ اذا التَفَتَ عَلَیهِ المَحافِلُ

«دانش بیاموز، که آدمیزاد دانشمند به دنیا نمی‏آید و هیچگاه دانا با نادان هم رتبه نیست. بزرگ قوم، هرگاه دانش نداشته باشد، در مجالس و محافل، کوچک و خوار دیده می‏شود.»



پی‏ نوشت‏ها:

1- کشف الغمه، علی بن عیسی اربلی، مکتبه بنی هاشمی، تبریز، 1381، ج 2، ص 353.

2- ارشاد شیخ مفید، چاپ کنگره، قم، 1413 ق، ص 618.

3- بحارالانوار، علامه محمدباقر مجلسی، مؤسسه الوفأ، بیروت، 1404 ق، ج 50، ص 85.

4- سیره پیشوایان، مهدی پیشوائی، مؤسسه امام صادق(علیه‌السلام)، قم، 1381 ش، ص 555.

5- روضة الواعظین، محمد فتال نیشابوری، نشر رضی، قم، ج 1، ص 237.

6- بحارالانوار، ج 50، ص 108.

7- وسائل الشیعه، محمد بن حسن حر عاملی، مؤسسه آل البیت(علیه‌السلام)، قم، 1409 قمری، ج 21، ص 478.

8- بحارالانوار، ج 7، ص 80.

9- کشف الغمه، ج 3، ص 193.

10- معدن الجواهر، ابوالفتح کراجکی، کتابخانه مرتضویه، تهران، 1394 ق، ص 41.

11- سوره انفال، آیه 21.

12- المستطرف، محمد بن احمد ابشیهی، ج 1، ص 107.


منبع: تبیان

 نظر دهید »

لیله الرغائب در راه است...

04 خرداد 1391 توسط غیب اللهی

 

دلم گرفته…..

وقتی میگن امشب می تونی هرآرزویی داری بگی، بغض گلوم رو میگیره!

وقتی یادت میندازن که یکی هست ، یکی هست که صدات رو میشنوه… یکی که توی خلوت اشکات پا میذاره، یکی نزدیک تر از اونچه که فکرش رو بکنی!

دستام خالیه! خودم لبریز گناه!
اون میشنوه … همیشه میشنوه… بگو
بگو که چقدر بهش نیاز داری …


خوردی زمین، خسته ای، میخوای دستاتو بگیره و بلندت کنه!
بگو ، هرچی تو دلته… بریز بیرون…فریاد بزن…


خودش گفته…!

اون قول داده…!


خدایا به حق این شب عزیز همه رو به آرزوهاشون برسون.
خدایا ما را آن ده که آن به.


خدایا شیرینی بخشش و محبتت را به ما بچشان.

اگه امشب دلت تا یه جاهایی پرکشید ما رو هم از یاد نبر!

 نظر دهید »

حلول ماه رجب

03 خرداد 1391 توسط غیب اللهی


گویند حلول ماه رجب  المرجب است امروز        کرم بر زمین خوان گسترده است امروز

گویند ماه نزول آدم است این ماه                    نه آدم ظهور اعظم فرشته است امروز

سورنا و دهل کوب کنید همه جا                     که ندای یزدان و احسن الخالقین است امروز

گویند محمد ص مفخرو مشعف و گلچین          ز بهر یگانه و این بی بدیل انسان است  امروز

گویند روز جوشش کوثر است ای سادات          زین سلسله آل رسول ص است امروز

گوئید مبارک و فرخنده روز را به هم                 وقت گل بر افشاندن و شادی کنان است امروز

 نظر دهید »

چرا حضرت امام فرمود : خرمشهر را خدا آزاد کرد .... ؟؟

01 خرداد 1391 توسط غیب اللهی

 

«خرمشهر را خدا آزاد کرد»

خطاب امام (ره) به اصحاب غرور بود


“این مطلب مهم را که کرارا عرض کرده‌ام، تکرار می‌کنم که ملت عزیز مجاهد بویژه سلحشوران رزمنده مجاهد فی سبیل الله توجه داشته باشند که غرور از پیروزیها آفت بزرگی است که شیطان باطنی در بندگان خدا به وجود می‌آورد تا آنان را از راه حق منحرف کند، و در اثر آن خلق خدا را در کوشش برای مقاصد الهی سست کند، و اگر خدای نخواسته این حالت شیطانی در جبهه‌ها پیش آید، در پیروزیها وقفه حاصل، بلکه با مکر شیطانی ممکن است به شکست منتهی شود. و زمانی این آفت وجدان‌کش پیش می‌آید که انسان از خود و خداوند غافل شود و قدرت و پیروزیها را از خود بداند، و منشأ اصلی آن که ازمه امور را دردست دارد و هرچه کمال و قدرت و جمال است از اوست را از یاد ببرد. ملت عزیز و قوای مسلح رزمنده در طول این انقلاب و این جنگ لمس نموده‌اند که اگر مددهای الهی و عنایات خاص خداوند قادر نبود، هرگز در ما قدرت مقابله با رژیم شیطانی تا دندان مسلح و متکی به قدرتهای جهانی نبود. ولی از آنجایی که ملت با تحولی الهی به انقلابی اسلامی متکی به معنویات دست زد، توانست آن قدرت بزرگ منطقه را درهم بشکند، و در جنگ نابرابر از حیث تسلیحات و کمکهای بیدریغ شرق و غرب و منطقه،‌ اینهمه پیروزیهای اعجازآمیز را نصیب ایران و اسلام نماید. ما نباید فتحهای بزرگ مثل خرمشهر را از یاد ببریم که دشمن با همه تجهیزات در سنگرهای بسیار محکم باعده و عدد بسیار کمین کرده بود، و در مقابل عده‌ای از سلحشوران متعهد اسلام از بیابان باز به آنان تاخته، و خداوند آنچنان رعب و وحشت را بر دشمنان ما غلبه داد که با اسارت هزاران نظامی و غنیمتهای بسیار، باقیمانده اشرار با فضاحت تمام رو به فرار گذاشته و شهرها را رها کردند.

رزمندگان عزیز ما نباید این پیروزی معجزه‌آسا را جز با مددهای الهی ببینند و اگر چنین شد، غرور آنها خلاصه می‌شود در اینکه ما مورد عنایت قادر متعال هستیم و از خود چیزی نداریم و آنچه داریم از اوست و باید به راه او نثار کنیم. و اینجاست که خداوند عنایات خود را ادامه می‌دهد، و شما سلحشوری و جنگ شرافتمندانه را برای دفاع از اسلام و میهن اسلامی ادامه می‌دهید، و به خواست قادر متعال به پیروزی نهایی دست خواهید یافت.”

( صحیفه امام جلد 17 صفحات 318 و 319 )

آنچه در بالا آمد پیام امام خمینی (ره) به مناسبت 22 بهمن سال 1361 بود، یعنی هشت ماه پس از آزادسازی خرمشهر. حال که 29 سال از این پیروزی بزرگ می گذرد، فرصت مناسبی است تا از خود بپرسیم :

چرا امام فرمود خرمشهر را خدا آزاد کرد؟

شاید خواندن این سطور برای جوانان این دوره قابل هضم نباشد، اما این یک حقیقت است و آن اینکه جوانان دیروز ، وقتی برای دفاع از کیان ملت و کشور اسلحه به دست گرفته و در خطوط نبرد حاضر شدند، هیچگاه به پیروزی در عملیاتی نیاندیشیدند. آنان یک جمله را همواره با خود تکرار می کردند و آن اینکه ما مامور به انجام تکلیف هستیم نه حصول نتیجه. و صد البته که این تفکر با هیچ یکی از معیارهای مادی و عقلی قابل سنجش نیست.
این تفکر ، معنای همان جمله عزیز سفر کرده ما است که : ” هر چه کمال و قدرت و جمال است از اوست. ” بچه های قدیم جنگ خود را قطره ای از خیل لشکریان خدا می دانستند که برای رضای او می جنگند. فتح و نصرت یا شکست را نیز هدیه ای از جانب حق تعالی می دیدند . این فرهنگ و اعتقاد به رهبری نظام بود که ملت ایران را در بزرگترین جنگ معاصر سربلند کرد.

بی گمان پیروزیهای بزرگ ، آفت های بزرگی نیز به دنبال دارد. در فرهنگ حضرت روح الله ، غرور ام الفساد است. ایشان فتح خرمشهر را هدیه خداوند دانستند تا نسل حاضر و نسل های آینده بدانند فقط زمانی خداوند هادی یک ملت به سوی رستگاری است که دلها و چشمها به سوی آسمان باشد.

وقتی غرور در انسان ریشه بگیرد دیگر خدا نیست ، شیطان راهنمای اوست .نگاهی عمیق به جریانات اخیر در کشور نشان می دهد که ریشه بسیاری از ولایت گریزی ها آن هم در سطوح بالای مدیریتی کشور، ناشی از غروری است که گریبان برخی از آدمها را گرفته است.

امامی که با رهبری یک انقلاب و پیروزی آن، معادلات دنیایی را برهم زد و ملتی را با دستی خالی از بزرگترین معرکه نظامی جهان به سلامت بیرون آورد، هیچگاه نگفت که اگر من نباشم ادامه این راه چنین می شود و چنان. او هیچگاه دستاوردهای بزرگ ملت ایران را به نام خود ننوشت چرا که چشم و دلش هماره به سوی آسمان بود.

شاید بزرگترین مخاطبان این جمله امام که : “خرمشهر را خدا آزاد کرد"، اصحاب غرور در عصر حاضر و همه اعصار باشند.

 1 نظر
01 خرداد 1391 توسط غیب اللهی

«خرمشهر را خدا آزاد کرد»

خطاب امام (ره) به اصحاب غرور بود


“این مطلب مهم را که کرارا عرض کرده‌ام، تکرار می‌کنم که ملت عزیز مجاهد بویژه سلحشوران رزمنده مجاهد فی سبیل الله توجه داشته باشند که غرور از پیروزیها آفت بزرگی است که شیطان باطنی در بندگان خدا به وجود می‌آورد تا آنان را از راه حق منحرف کند، و در اثر آن خلق خدا را در کوشش برای مقاصد الهی سست کند، و اگر خدای نخواسته این حالت شیطانی در جبهه‌ها پیش آید، در پیروزیها وقفه حاصل، بلکه با مکر شیطانی ممکن است به شکست منتهی شود. و زمانی این آفت وجدان‌کش پیش می‌آید که انسان از خود و خداوند غافل شود و قدرت و پیروزیها را از خود بداند، و منشأ اصلی آن که ازمه امور را دردست دارد و هرچه کمال و قدرت و جمال است از اوست را از یاد ببرد. ملت عزیز و قوای مسلح رزمنده در طول این انقلاب و این جنگ لمس نموده‌اند که اگر مددهای الهی و عنایات خاص خداوند قادر نبود، هرگز در ما قدرت مقابله با رژیم شیطانی تا دندان مسلح و متکی به قدرتهای جهانی نبود. ولی از آنجایی که ملت با تحولی الهی به انقلابی اسلامی متکی به معنویات دست زد، توانست آن قدرت بزرگ منطقه را درهم بشکند، و در جنگ نابرابر از حیث تسلیحات و کمکهای بیدریغ شرق و غرب و منطقه،‌ اینهمه پیروزیهای اعجازآمیز را نصیب ایران و اسلام نماید. ما نباید فتحهای بزرگ مثل خرمشهر را از یاد ببریم که دشمن با همه تجهیزات در سنگرهای بسیار محکم باعده و عدد بسیار کمین کرده بود، و در مقابل عده‌ای از سلحشوران متعهد اسلام از بیابان باز به آنان تاخته، و خداوند آنچنان رعب و وحشت را بر دشمنان ما غلبه داد که با اسارت هزاران نظامی و غنیمتهای بسیار، باقیمانده اشرار با فضاحت تمام رو به فرار گذاشته و شهرها را رها کردند.

رزمندگان عزیز ما نباید این پیروزی معجزه‌آسا را جز با مددهای الهی ببینند و اگر چنین شد، غرور آنها خلاصه می‌شود در اینکه ما مورد عنایت قادر متعال هستیم و از خود چیزی نداریم و آنچه داریم از اوست و باید به راه او نثار کنیم. و اینجاست که خداوند عنایات خود را ادامه می‌دهد، و شما سلحشوری و جنگ شرافتمندانه را برای دفاع از اسلام و میهن اسلامی ادامه می‌دهید، و به خواست قادر متعال به پیروزی نهایی دست خواهید یافت.”

( صحیفه امام جلد 17 صفحات 318 و 319 )

آنچه در بالا آمد پیام امام خمینی (ره) به مناسبت 22 بهمن سال 1361 بود، یعنی هشت ماه پس از آزادسازی خرمشهر. حال که 29 سال از این پیروزی بزرگ می گذرد، فرصت مناسبی است تا از خود بپرسیم :

چرا امام فرمود خرمشهر را خدا آزاد کرد؟

شاید خواندن این سطور برای جوانان این دوره قابل هضم نباشد، اما این یک حقیقت است و آن اینکه جوانان دیروز ، وقتی برای دفاع از کیان ملت و کشور اسلحه به دست گرفته و در خطوط نبرد حاضر شدند، هیچگاه به پیروزی در عملیاتی نیاندیشیدند. آنان یک جمله را همواره با خود تکرار می کردند و آن اینکه ما مامور به انجام تکلیف هستیم نه حصول نتیجه. و صد البته که این تفکر با هیچ یکی از معیارهای مادی و عقلی قابل سنجش نیست.
این تفکر ، معنای همان جمله عزیز سفر کرده ما است که : ” هر چه کمال و قدرت و جمال است از اوست. ” بچه های قدیم جنگ خود را قطره ای از خیل لشکریان خدا می دانستند که برای رضای او می جنگند. فتح و نصرت یا شکست را نیز هدیه ای از جانب حق تعالی می دیدند . این فرهنگ و اعتقاد به رهبری نظام بود که ملت ایران را در بزرگترین جنگ معاصر سربلند کرد.

بی گمان پیروزیهای بزرگ ، آفت های بزرگی نیز به دنبال دارد. در فرهنگ حضرت روح الله ، غرور ام الفساد است. ایشان فتح خرمشهر را هدیه خداوند دانستند تا نسل حاضر و نسل های آینده بدانند فقط زمانی خداوند هادی یک ملت به سوی رستگاری است که دلها و چشمها به سوی آسمان باشد.

وقتی غرور در انسان ریشه بگیرد دیگر خدا نیست ، شیطان راهنمای اوست .نگاهی عمیق به جریانات اخیر در کشور نشان می دهد که ریشه بسیاری از ولایت گریزی ها آن هم در سطوح بالای مدیریتی کشور، ناشی از غروری است که گریبان برخی از آدمها را گرفته است.

امامی که با رهبری یک انقلاب و پیروزی آن، معادلات دنیایی را برهم زد و ملتی را با دستی خالی از بزرگترین معرکه نظامی جهان به سلامت بیرون آورد، هیچگاه نگفت که اگر من نباشم ادامه این راه چنین می شود و چنان. او هیچگاه دستاوردهای بزرگ ملت ایران را به نام خود ننوشت چرا که چشم و دلش هماره به سوی آسمان بود.

شاید بزرگترین مخاطبان این جمله امام که : “خرمشهر را خدا آزاد کرد"، اصحاب غرور در عصر حاضر و همه اعصار باشند.

 نظر دهید »

در آستانه فرارسیدن روز ایثار و مقاومت و «آزادسازی خرمشهر»

01 خرداد 1391 توسط غیب اللهی

 

آزادسازی خرمشهر در روز سوم خرداد ۱۳۶۱ خورشیدی پس از ۵۷۸ روز اشغال مهم‌ترین هدف اجرای عملیات بیت‌المقدس در طول جنگ ایران و عراق توسط ارتش جمهوری اسلامی ایران (به فرماندهی سپهید شهید علی صیاد شیرازی) و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی (به فرماندهی محسن رضایی) بود.

ایران در جریان این عملیات ۶٬۰۰۰ کشته (۴٬۴۶۰ کشته سپاه و ۱٬۰۸۶ کشته ارتش) و ۲۴ هزار مجروح داد. امام روح‌الله خمینی (ره) در ۳ خرداد ۱۳۶۱ به مناسبت آزادی خرمشهر پیامی خطاب به ملت ایران صادر کرد. در اولین بخش این بیانیه آمده است:

« با تشکر از تلگرافاتی که در فتح خرمشهر به اینجانب شده است، سپاس بی‌حد بر خداوند قادر که کشور اسلامی و رزمندگان متعهد و فداکار آن را مورد عنایت و حمایت خویش قرار داد و نصر بزرگ خود را نصیب ما فرمود.»

در ایران از این عملیات و روز به عنوان نمادی از پیروزی، مقاومت و ایستادگی در برابر دشمن یاد می‌شود. شورای عالی انقلاب فرهنگی سوم خرداد را در تقویم رسمی ایران به عنوان روز مقاومت، ایثار و پیروزی نامگذاری کرده‌است.

تأثیرات فرامنطقه ای آزادی خرمشهر

آزادی خرمشهر چنان در سطح بین المللی تأثیر گذاشت که پس از پیدایش وضعیت جدید و بیرون راندن متجاوزان از خرمشهر، برتری سیاسی ـ نظامی ایران در برابر عراق مطرح شد و مسیر جنگ نیز تغییر یافت. جنگی که ابتدا با هدف براندازی یا تعدیل دیدگاه های انقلاب اسلامی طرح ریزی شده بود، بر خلاف تصور، عامل تثبیت اوضاع سیاسی در داخل کشور و درهم شکستن جبهه ضدانقلاب شد. زمانی که خرمشهر به دست نیروهای ایرانی از دشمن باز پس گرفته شد، همه دنیا تا 24 ساعت سکوت کرد و بوق های تبلیغاتی هیچ گونه خبری از پیروزی رزمندگان ایران اسلامی را در حماسه فتح خرمشهر پخش نکردند؛ زیرا برایشان باورکردنی نبود که نیروهای ایرانی بتوانند دست به چنین عملیاتی بزنند.

خرمشهر، نماد مقاومت

مقاومت 43 روزه مردم خرمشهر، فصل مهمی در هشت سال دفاع مقدس است؛ زیرا بسیاری از کارشناسان نظامی معتقدند اگر خرمشهر مقاومت نمی کرد و متجاوزان به آسانی آن جا را اشتغال می کردند، شاید سرنوشت جنگ این گونه رقم نمی خورد.

این پایداری سترگ، سدّی شد در برابر اینکه عراقی ها سریع به اهدافشان برسند و توان نظامی آنها در منطقه به هم بریزد. اگر خرمشهر در همان روزهای نخست به دست عراقی ها می افتاد، دشمن به نقطه ای حساس دسترسی پیدا می کرد و آن استفاده از بندر خرمشهر بود. از سوی دیگر، تصرف آبادان و اهواز برای دشمن، راحت و کار برای رزمندگان اسلام بسیار دشوار می شد.


قدرت ایمان

آزادسازی خرمشهر در عملیات شگفت انگیز بیت المقدس، از قدرتی حکایت می کرد که همت و ایمان رزمندگان اسلام آن را پدید آورد. نگاهی به رخدادهای پس از فتح خرمشهر و پیام های رسمی و غیر رسمی دولت مردان امریکایی و متحدانش، به روشنی حکایت از آن دارد که برپاکنندگان اصلی جنگ تحمیلی، از کارآمدی طرح حمله نظامی به ایران ناامید شده بودند و برای مقابله با نظام اسلامی راه کار دیگری را دنبال می کردند؛ چرا که ادامه جنگ از یک سو، حرکت پرشتاب نهضت های اسلامی را در منطقه به دنبال داشت و از سوی دیگر، برای قدرت های بزرگ که در سطح بسیار گسترده ای به نفع عراق وارد این کارزار شده بودند، شکست ارتش عراق، ترجمان ناکامی آنان بود.


فتح خرمشهر، نقطه تزلزل دشمن

پس از 23 روز نبرد شبانه روزی رزمندگان اسلام در عملیات بیت المقدس و درست هنگامی که آنان به فتح خرمشهر نزدیک می شدند، صدام همچنان به تقویت نیروهای خود در این شهر می پرداخت و برای جلوگیری از پیروزی قطعی سپاه اسلام، سربازان جدیدی را وارد خرمشهر می کرد، به گونه ای که بیشترین اسیران عملیات بیت المقدس، از داخل شهر خرمشهر به اسارت گرفته شدند.

به اسارت درآمدن حدود دوازده هزار نفر از نظامیان بعثی در این شهر، از اراده جدی صدام برای برافراشتن پرچم دشمن بر بالای خانه های این شهر خبر می دهد. پس از فتح خرمشهر، صدام احساس کرد جنگی که آغاز کرده بود تا انقلاب اسلامی را از پای درآورد، موجب سستی حکومت وی شده است و اشغال سرزمین ایران، حتی امکان کشانده شدن جنگ را به خاک کشورش در پی دارد.


نتایج عملیات بیت المقدس

فتح خرمشهر، مهم ترین نتیجه عملیات بیت المقدس بود، ولی تنها نتیجه آن به شمار نمی آید. در این نبرد که یکی از مهم ترین و گسترده ترین عملیات ها در دوران جنگ تحمیلی است، حدود 5400 کیلومتر مربع از خاک کشور آزاد شد. وجود موانع طبیعی در اطراف منطقه تحت اشغال، یعنی رودخانه کرخه نور در شمال، کارون در شرق، رودخانه اروندرود در جنوب و آب های هورالهویزه در غرب و نیز وجود دشت های وسیع مناسب با مانور زرهی که ستون فقرات ارتش صدام را تشکیل می داد، شرایط بسیار مناسبی برای نیروهای اشغالگر پدید آورده بود. دشمن با حمایت گسترده نیروی هوایی و آتش پشتیبانی می توانست احساس کند در دژی استوار نشسته است و امکان نفوذ به جبهه وی وجود ندارد.


سقای خونین شهر

حجت الاسلام شهید شریف قنوتی، نخستین روحانی شهید دفاع مقدس، نقش تعیین کننده و بسزایی در مقاومت خرمشهر داشت. او با شروع جنگ تحمیلی، با تشکیل گروه های «الله اکبر» و گروهان های مقاومت، چندین بار شهر را از خطر سقوط نجات بخشید. پس از آن، لشکر «الله اکبر» را تشکیل داد.

جاسوسان و ستون پنجم، فعالیت های او را به دشمن اطلاع می دادند و دشمن نیز همواره در تلاش بود او را به دام بیندازد. ایشان افزون بر فرماندهی محور خرمشهر و هدایت نیروها، مسئولیت تأمین مهمات آنها را به عهده داشت و چندین بار با فداکاری و رشادت، دشمن را از شهر بیرون راند. شهید شریف قنوتی در همه صحنه ها حضوری جدی و تعیین کننده داشت؛ از حمل مجروحان و شهیدان گرفته تا رساندن آب و غذا به خرمشهر، تا آن جا که به او «سقای خونین شهر» لقب دادند.

 نظر دهید »

به بهانه فرا رسیدن سومین سالگرد ارتحال ملکوتی حضرت آیت الله العظمی بهجت(ره)

28 اردیبهشت 1391 توسط غیب اللهی


آیت‌الله‌ بهجت چه در دوران حیاتش و چه بعد از رحلتش همواره مورد توجه بزرگان فقه و حوزه بوده و با تعابیری چون میوه سالم شجره طیبه، نعمت بزرگ، فرشته روی زمین، جوامع الکلم و عبد صالح از ایشان یاد شده است.


نظرات بزرگان در مورد ایشان :


رهبر معظم انقلاب، آیت الله خامنه ای
آن بزرگوار (آیت الله بهجت) که از برجستگان مراجع تقلید معاصر به شمار می رفتند، معلم بزرگ اخلاق و عرفان و سرچشمه فیوضات معنوی بی پایان نیز بودند. دل نورانی و مصفای آن پارسای پرهیزگار، آیینه روشن و صیقل یافته الهام الهی، و کلام معطر او راهنمای اندیشه و عمل رهجویان و سالکان بود.

آیت‌الله جوادی آملی
بحث درباره شخصیت بزرگواری مثل آیت الله العظمی بهجت کار دشواری است. زیرا این بزرگوار جزء «جوامع الکَلِم» عصر ما بود. هر انسان صالحی، کلمه الهی است و کلمات الهی یکسان نیستند.
هر کدام مظهر نامی از نام های پر برکت خداوند هستند، ولی «جوامع الکَلم» مظهر نام های برترند. آنکه جوامع الکلم اصیل و کامل است، آن انسان معصوم است. ولی شاگردان انسان معصوم در سایه علم صائب و عمل صالح سهمی از این جوامع الکلم دارند. اگر خدای سبحان از عیسای مسیح (ع) به عنوان کلمه یاد کرده است، آن جزء جوامع الکلم است؛ چه اینکه وجود مبارک پیغمبر و امیرمؤمنان (ع) از کامل‌ترین مصادیق جوامع الکلم اند. آن حضرت به امیرالمؤمنین (ع) فرمود: لَقَدْ اُعطِیتُ جَوامِعَ الکَلِمْ وَ لَقَدْ اُعطِیتَ یا عَلی جَوامِعَ الکَلِم.

آیت الله مصباح
آیت الله بهجت جامع دقتهای مرحوم آقا میرزامحمدتقی شیرازی از طریق شاگردان برجسته شان آقا شیخ محمد کاظم و همین طور نوآوری های مرحوم آقای نائینی و مرحوم آقا شیخ محمد حسین اصفهانی، و تربیت های معنوی مرحوم آقای قاضی می باشند.
این استادان یک شخصیت جامع الاطرافی به وجود آورده اند که نعمت بسیار بزرگی در عصر ما به حساب می آید.
استاد خسروشاهی
شناختن آیت‌الله العظمی بهجت و کمالات ایشان جز به تهذیب نفس و توسعه وجودی ممکن نیست و هر کسی با توجه به سعه وجودی خودش می تواند درک کند، بنابراین برای شناخت کمالات ایشان باید تهذیب نفس کرد و وجود خود را توسعه داد تا از کمالات آقا بهره بیشتری برد.

آیت الله بهاء الدینی (ره)
اکنون آقای بهجت ثروتمندترین مرد جهان (از نظر معنویت) است.

حجت‌الاسلام والمسلمین فقهی
اگر شجره طیبه انسانیت غیر از چهارده معصوم میوه سالم داده باشد که حتما داده است یکی از آن میوه های سالم وجود مقدس آیت الله العظمی بهجت است.

آیت الله علامه محمد تقی جعفری
صرف دیدن و ملاقات کردن ایشان خود سر تا پا موعظه است. من هر وقت ایشان را می بینم تا چند روز اثر این ملاقات در من باقی می ماند و در واقع هشدار دهنده است.

علامه طباطبایی
الحمدالله که در زمانی زندگی می کنیم که شخص بزرگی (آیت الله بهجت) زندگی می کند. برویم یک بار نفسش به ما بخورد! ایشان عبد صالح است.

آیت الله شیخ جواد کربلایی
ایشان و مرحوم شیخ عباس قوچانی هر دو رفیق بودند و از شاگردان مرحوم قاضی بودند. آقای بهجت در سیر و سلوک عرفانی بسیار کتوم بودند و نتایجی خیلی فوق العاده ای در این سیر و سلوک و ارتباطش با مرحوم قاضی گرفته بود و به درجات عالی رسیده بود.

استاد امجد
آیت الله العظمى بهجت از مفاخر عصر ما هستند کسانى که کمابیش با ایشان آشنا هستند می دانند که ایشان در یک اوج اعلا در علم و معنوّیت قرار دارند. بنده معتقدم که آقاى بهجت در علم و معنوّیت نظیر ندارد. به تعبیر دیگر، ایشان فرشته روى زمین هستند، باید از برکات وجود ایشان استفاده کرد.

 نظر دهید »

جشن میلاد حضرت فاطمه(س) و امام خمینی(ره) در حوزه علمیه فاطمیه خورموج

23 اردیبهشت 1391 توسط غیب اللهی

 

امروز 23 اردیبهشت 91، که مصادف است با میلاد سراسر نور و سرور حضرت ام ابیها، فاطمه زهــرا(سلام الله علیها) و میلاد عشق ماندگار سرزمین لاله پرور ایران، معــمار کبیر انقلاب اسلامی، حضرت امام خمینی (رحمه الله علیه)، طلاب حوزه علمیه فاطمیه(سلام الله علیها) خورموج مراسم جشن میلاد این دو بزرگوار را در مدرسه برقرار نمودند.

مراسم با قرائت قرآن آغاز گردید. سپس سرودی که به همین مناسبت توسط طلاب حوزه آماده گردیده بود، اجرا شد. سپس حضرت حجه الاسلام و المسلمین فخاران، سخنران این مراسم در بیان قطره ای از دریای فضائل بانوی مکرم اسلام، حضرت فاطمه
(سلام الله علیها) مطالب ارزشمندی را بیان کردند. مراسم با مولودی خوانی سرکار خانم فرجی مقدم ادامه یافت و در پایان به کسانی که نام «فاطمه» داشتند، جوایزی اهداء گردید.

همچنین، دیدار جمعی از طلاب حوزه با امام جمعه محترم شهرستان برای تجدید پیمان با آرمان های رهبر کبیر  انقلاب حضرت امام خمینی(رحمه الله علیه) و تجلیل از مقام والای زن، انجام گرفت.

 نظر دهید »

روز زن ... روز مادر

23 اردیبهشت 1391 توسط غیب اللهی

 

هفته بزرگداشت مقام زن و مادر، بر تمامی زنان شیردل سرزمین لاله پرور و میهن عشــــق و ایثار، ایران همــــیـــشه سربلند، مبارکــباد!


زلال وحی
زن مؤمن نمونه

«خدا به کسانی که ایمان آورده­اند، همسر فرعون را مثال می­زند؛ زمانی که گفت: پروردگارا! برای من در بهشت و در نزد خودت جایگاهی بنا کن و مرا از فرعون و اعمال او و از قوم ظالم نجات ده.»

توصیه خداوند درباره مادران

«ما به انسان سفارش کردیم که به پدر و مادرش نیکی کن؛ مادرش او را با ناراحتی حمل می­کند و با مشقت به دنیا می­آورد و دوران حمل و از شیر بازگرفتنش، سی ماه است.»

اما رضا(ع) فرمود: «خداوند بر زنان و دختران مهربانتر است از مردان و پسران.» [وسائل الشیعه، ج 15، ص 104]

امام علی(ع) فرمود: «به زن کاری را که از حدّ و توان فراتر است، مسپار، زیرا زن گُل است نه کارگزار.» [میزان الحکمه، ج 2، ح 5753]

امام صادق(ع) فرمود: «از اخلاق پیامبران، دوست داشتن زن است.» [همان، ح 5756]


زن در گفتار پیامبر اعظم(ع)

1. هر که پیشانی مادر خویش را ببوسد از آتش جهنّم مصون شود.

2. …هر که به مادر خویش ناسزا گوید ملعون است.

3. مادر خود، مادر خود، مادر خود را رعایت کن، سپس پدر خود را و پس از آن کسانی را که به تو نزدیک­ترند.

4. بهشت زیر قدم مادران است.

5. دنیا متاعی است و بهترین متاع آن زنِ پارساست.

6. وقتی مرد به زن خود نگرد و زنش بدو نگرد خداوند به دیده رحمت بر آنها می­نگرد.

7. می­خواهی تو را از بهترین گنجینه مرد خبر دهم؟ زن پارسا که وقتی بدو نگرد مسرور شود و همین که بدو فرمان دهد اطاعت کند و هنگام غیبت امانت او را محفوظ دارد.

8. هر زنی بمیرد و شوهرش از او خشنود باشد به بهشت می­رود.

زن در دیدگاه امام و رهبری

وجود الهی زن، چه در قبل از اسلام و چه در عصر جاهلیت متجدد پیوسته به سوی بندگی سوق داده شده و بیشترین سرمایه گذاری صاحبان زر و تزویر برای انحطاط و استثمار جوامع، بر روی قشر زن بوده است که این امر، نشانه نقش اساسی زنان در حیات جامعه و هویت آنهاست. ازاین­رو، زن در نهضت اسلامی ایران و دیدگاه آزادیخواهانه امام خمینی(ره)، جایگاهی ویژه دارد. امام(ره)، زن را به سوی رستگاری و نجات می­خواند و شأن والای او را این گونه ترسیم می­کند: «زن، مظهر تحقق آمال بشر است». در نگاه امام، همان گونه که ابتدا و غایت قرآن کریم، انسان سازی است، شأن حقیقی زن نیز، شأن قرآنی و انسان سازی است. در شناخت عرفانی امام، معراج مردان الهی از مهد و بستری است که توسط زن گسترده می­شود و مادری، مقامی است که هم مسئولیت و هم ظرفیت سازندگی و تزکیه را دارد.

نگاه ویژه به زن در جمهوری اسلامی باعث شده است که «در هیچ دوره­ای مانند امروز، زنان محقق، دانشمند، متفکر، ادیب، هنرمند و فعال در عرصه­های مختلف سیاسی و اجتماعی در کشور وجود نداشته است.» رهبر فرزانه انقلاب، با انتقاد از نگاه غلط غرب که سعی دارد زن را از ویژگی فطری خود دور سازد و به کپی دوم مرد تبدیل کند می­فرمایند: «این نگاه، کسر شأن زنان است؛ چرا که «زن کامل» بودن در مواردی از «مرد کامل» بودن هم بالاتر و پر ارزش­تر است». قرن حاضر، گرچه یک سری بدبختی­ها را از زن گرفت؛ ولی یک سری بدبختی­های دیگر برایش به ارمغان آورد که از جمله از بین رفتن فطرت و هویت زن به اسم حقوق زن بوده است.


چراغ راه

امام خمینی(ره):                      «زنان مردان را تشجیع کردند، مردم ما مرهون شجاعت زنان شیردل هستند».

رهبر معظم انقلاب:               «تاکید اسلام بر اهمیت بی­نظیر نقش زن در خانواده، به هیچ وجه به معنای مخالفت با حضور زنان در عرصه­های مختلف نیست، بلکه به معنای اصالت و اولویت «نقش مادری و همسری» در مقابل دیگر فعالیت­ها و نقش­هاست.

 نظر دهید »

میلاد حضرت امام خمینی (رحمه الله)، بنیانگذار کبـــیـــر انقلاب اسلامی ایران

23 اردیبهشت 1391 توسط غیب اللهی


همراه ملکه عظیم عرش




میلاد باغـبان پیــرلاله های به خون خفته انقلاب اسلامی، سلاله پاک حضرت زهــــرا (سلام الله علیها)، حضرت امام خمینی(رحمه الله علیه) بر تمام دوستداران و عاشقانش، مبــــــــــــارک!



سلطان ماربه دوش، امشب به نعره ای بر آمده از وحشت، تختِ سلطنتِ قاجاری خویش را برآشفته است. گویی خوابِ فریدونِ ناجی، لحظه ای آرام نمی گذاردش! آری! بی شک، هر بار که ظلم اهریمنی ضحّاکی دیگر بر زمین مستولی شود، فریدونی دوباره متولّد خواهد شد و این بار، این کودک، مردی است از سلاله روشن و جاودان رسولی عظیم.

مهتاب را بار دیگر پوشانده اند، پس امشب ستاره ای دیگر هبوط خواهد کرد تا جنگلِ تاریک را از بوی تعفّن بزداید و نوری دوباره، بر سطحِ غبار گرفته این خاک، جاری سازد؛ پس لبریزترین آبشارهای این سرزمین، جشن گرفته اند، خوب اگر گوش بسپاری، بی شک نوای هلهله را خواهی شنید.

خوب اگر پلک بگشایی، خورشید نیمه شبان را خواهی دید.

از شرق بر نمی آید تا در غرب فرو رود.

خورشیدی که از مرکز آسمان طلوع می کند؛ باور نمی کنید؟ خواهید دید، چشم اگر بگشایید.

من پیرمردِ عبا به دوشی را می بینم، چونان نگینی سنگین، در حلقه هزاران اسیری که خود، یوغ از ایشان برداشته است.

پیرمردی ایستاده بر مزار صدها سفر کرده ای که به نام آزادی و ایمان، بارِ سفر بسته اند.

آن که امشب زاده می شود، در شب تولد ملکه عرش نشین هستی، فاطمه.

پس آیا کدام شب، عزیزتر می تواند باشد برای تولد یک حادثه؟ باور نمی کنید؟ خواهید دید، چشم اگر بگشایید.

آن چه که نمی تواند دروغ باشد و جعلی، نور است؛ نوری که چشمِ بعضی را می نوازد و چشمِ بعضی را می سوزاند. چشم باز کنید تا ببینید با چشم شما چه خواهد کرد؟

من از خورشیدی سخن می گویم که از شرق بر نمی آید تا در غروب فرو رود؛ از مرکز آسمان طلوع خواهد کرد. باور نمی کنید؟ خواهید دید، چشم اگر بگشایید.

سلطان مار به دوش را بگویید که به زودی سر خواهد رسید؛ دورانِ عصیان و سرکشی را می گویم.

مگر زمین، تا کجا می تواند به سمت گناه بتازد؟

اژدهای جادوگران سیاه، بال های ضعیفی دارد و طلسم تیرگی را یک رشته نور باریک هم می تواند بشکافد…

و اینک، نه یک رشته نور، که خورشیدی درخشان از زنجیره ستارگانِ بزرگِ کهکشان های نزدیک، زاده می شود.

باید دانست، هر جا که ضحّاک مار به دوشی از زمین بروید، بی شک، فریدون بزرگ نیز از راه آسمان خواهد رسید. باور نمی کنید…؟

خواهید دید….

چشم، اگر بگشایید…!

 

 2 نظر

سخنان بزرگان در باب علم و مقام عالم و معلم

15 اردیبهشت 1391 توسط غیب اللهی


پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله :

* «در میان صدقه هایی که مردم می دهند، هیچ صدقه ای ارزنده تر از یاد دادن علم و دانش نیست».

* كسی را كه علم از او می‌آموزید محترم دارید و كسی را كه علم بدو می‌آموزید محترم دارید.

امام علی علیه السلام :

* «کسی که در مقام هدایت و آموزش قرار می گیرد، باید  بیش از آموختن به دیگران، خود را پالایش روحی کند و ادبِ رفتاری اش، بیش از ادب گفتاری اش باشد».

* با آن كس كه تو را سخن آموخت به درشتی سخن مگوی و با كسی كه راه نیكو سخن گفتن به تو آموخت لافِ بلاغت مزن.

* دانش خود را به دیگران آموزش ده و دانش دیگران را بیاموز؛ چرا كه علم خود را انفاق كرده‌ای و آنچه را نمی‌دانی آموخته‌ای.

حضرت امام جعفر صادق(ع) در رابطه با مقام و منزلت معلم می فرمایند:

* «هنگامي که روز قيامت شود، خداوند تمام انسان ها را جمع مي کند و چون ترازوي اعمال نهاده شد و خون شهيدان را با مرکب قلم عالمان و معلمان بسنجند، ارزش مرکب آنان بر خون شهيدان فزوني خواهد داشت ». اين ارزش بدان جهت است که شهيدان در ساية علم و تربيت معلمان  و تعليم شايستة آنان به خدا راه يافته و لياقت شهادت نصيبشان شده است.

* جنبندگان زمین، ماهی‌های دریاها، و هر كوچك و بزرگی در زمین خدا و آسمان او برای معلم خوبی‌ها، استغفار می‌نمایند.

حضرت امام سجاد (ع) می فرمایند :

حق معلم بر تو آن است که همواره ، با دیده ی تعظیم و تکریم بر او بنگری ، مجلس او را گرامی بداری و به سخنانش با دقت گوش دهی ، رو به جانب او بنشینی و صدایت را در حضورش بلند نکنی. حضرت سجاد (ع) در فرمایشات خود سفارش بسیاری در حفظ حقوق معلم از سوی شاگردان دارند و می فرماید: حق کسی که عهده دار تعلیم توست آن است که او را بزرگ شماری و مجلس او را سنگین بداری و نیکو به وی گوش فرا دهی و روی خود را بر او کنی و با او بلند سخن نگویی و کسی را که از او چیزی می پرسد، تو پاسخ ندهی و بگذاری که خود او پاسخ گو باشد و در مجلس او با هیچ کس به صحبت ننشینی و در محضر او بدگویی از کسی نکنی و اگر از او در نزد تو بدگویی شد، از او دفاع کنی و عیب پوشش باشی و فضایل و مناقب او را آشکار کنی و با دشمنش همنشینی نکنی و با دوستش دشمنی نورزی؛ پس چون چنین کردی، فرشتگان خدای تعالی به سود تو گواهی خواهند داد که مقصد و مقصود تو از او و فرا گرفتن دانش او فقط برای خدا بوده نه به خاطر مردم.


امام خميني (ره) در رابطه با نقش معلم می فرمایند:

* معلم امانت داری است که امانت او غیر از همه امانت هاست، انسان امانت اوست.

*نقش معلم در جامعه، نقش انبياست؛ انبيا هم معلم بشر هستند. تمام ملت بايد معلم باشند؛  فرزندان اسلام تمام افرادش معلم بايد باشند و تمام افرادش متعلم.

و باز از ایشان است که فرمودند:

* مقام معلم مقام والایی است ؛ مقامی است که بالاتر از مقام معلم نیست ؛ مقامی است که خداوند تبارک و تعالی از آن تعظیم فرموده است .

*معلمان خیلی مقام بزرگ دارند و خیلی مسئولیت بزرگ . اگر معلمان ما کوتاهی کنند در تعلیم ، مسئول هستند . معلمین هستند که می توانند مملکت را حفظ کنند .

* نقش معلم در جامعه، نقش انبیاست؛ انبیا هم معلم بشر هستند. تمام ملت باید معلم باشند؛ فرزندان اسلام تمام افرادش معلم باید باشند و تمام افرادش متعلم.

رهبر معظم انقلاب اسلامی،حضرت آیت الله العظمی خامنه ای ( مدظله العالی ):

*نگاه به معلم باید همان نگاه اسلامی باشد که در آن ، متعلم در مقابل معلم در اوج ادب ، سپاس گزاری و خضوع قرار دارد .

*در منطق اسلامی ، مسئله ی تعلیم و تربیت به معنای زندگی بخشیدن به فرد و جامعه است .

*نقش معلمان هنرمند و جهادگر و دلسوز در پیشرفت و تعالی جامعه، از تبدیل خاک به طلا نیز ارزشمندتر است .

* دست توانای معلم است که چشم انداز آینده ما را ترسیم می کند. اگر می بینید که امیرمؤمنان، مولای متقیان علی (ع) می فرماید: من علمنی حرفاً فقد صیرنی عبداً؛   هرکس چیزی به من بیاموزد، مرا غلام خویش کرده است. این بیان برای ما درس است تا معلمان، قدر  خود را بدانند و تشخیص دهند که چقدر، وجود آنها در سرنوشت یک ملت مؤثر است.

* معلمین نسل آینده ما را می سازند و چشم وچراغ این مملکتند.


استاد شهید مرتضی  مطهری:

معلم باید نیروی فکری متعلم را پرورش دهد و او را به سوی استقلال رهنمون شود. باید قوه ابتکار او را زنده کند؛ یعنی در واقع، کار معلم آتش گیره دادن است. فرق است میان تنوری که شما بخواهید آتش از بیرون بیاورید و در آن بریزید تا آن را داغ کنید و تنوری که در آن هیزم و چوب جمع است و شما فقط آتش گیره از خارج می آورید و آن قدر زیر این چوب ها و هیزم ها قرار می دهید که اینها کم کم مشتعل شود.


معلم شهید، محمد علی رجایی

معلمی، شغل نیست! عشق است. اگر به عنوان شغل انتخابش کردی، رهایش کن! و اگر عشق توست، مبارک باد.

 نظر دهید »

شعری از استاد حمید سبزواری در مقام استاد شهید، مرتضی مطهری

15 اردیبهشت 1391 توسط غیب اللهی


مجاهد شهيد مطهر


اي مجاهد شهيد مطهر                   مرتضي را چون آيينه مظهر

اي شهيد ره حكمت و علم               خون تو حافظ دين و دفتر

در عزاي تو اي بحر تقوا                    ديده در خون دل شد شناور

گريه بر ناله ره بسته و غم                مي گدازد دلم را به مزمر

خامه لرزد در كف من از غم تو           چون سرايم ماجراي ماتم تو

در شگفتم من چه گويم خدايا           تا كه غم نشكند داغ من را

در عزاي جانگزايت                          سينه سوزد چو كانون اخگر

بشكند دست آن كس كه بر كند        زين چمن آن درخت تناور

حيف از آن نوبهارآفرين باد                 كز خزان ستم گشته پرپر

 

هر شب و روز ديده بارد گوهر پاك
از غــم تو اي امــيد خفته در خاك


خشم امت ز سوگ تو جوشيد              بي تو رهبر سيه جامه پوشيد

خود نميري كه مردن تو را نيست           زنده‌اي زنده تا صبح محشر

نقش هر دفترت زندگي ساخت             زندگي از تو زايد مكرر


اي خطيب دلنواز نكته پرداز
عندليب نغمه ساز كرده پرواز



اي دريغا! مكتب از علم                        جانفزا نكته هايت ز منبر

در غم تو من چه گويم                        زان كه اين گونه فرموده رهبر:

حاصل عمر من رفته از دست               پاره‌ي قلب من رفته از بر

رفتي و مانده داغ تو در دل                  رفتي و مانده ياد تو در سر



شاعر: استاد حميد سبزواري

 نظر دهید »

به بهانه فرا رسیدن ایام بزرگداشت مقام شامخ معلم

10 اردیبهشت 1391 توسط غیب اللهی


استاد شهریار  در مقام معلم، می فرماید…



می توان در سایه آموختن

گنج عشق جاودان اندوختن

اول از استاد، یاد آموختیم

پس، سویدای سواد آموختیم

از پدر گر قالب تن یافتیم

از معلم جان روشن یافتیم

ای معلم چون کنم توصیف تو

چون خدا مشکل توان تعریف تو

ای تو کشتی نجات روح ما

ای به طوفان جهالت نوح ما

یک پدر بخشنده آب و گل است

یک پدر روشنگر جان و دل است

لیک اگر پرسی کدامین برترین

آنکه دین آموزد و علم یقین

 نظر دهید »

مراسم برگزار شده در روز یکشنبه سوم اردیبهشت 1391 به مناسبت ایام شهادت حضرت فاطمه(سلام الله علیها)

03 اردیبهشت 1391 توسط غیب اللهی


ســرمایــه محـبت زهـــراسـت دیـــن مــن          من دین خویش را به دو دونیا نمی دهم

گــر مــهر و مـاه را به دو دستم دهد قضــا         یـــک ذره از مـحـــبت زهـــــرا نمـی دهـم



مراسم با سخنرانی حجه الاسلام و المسلمین حاج آقا توکلیان آغاز گردید. ایشان مطالبی در حیطه زندگی، عبادت، همسرداری و مهـر و محبت پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) بیان نمودند.
مراسم با روضه خوانی اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) و مداحی سرکار خانم فرجی مقدم، پایان گرفت. همچنین در حال و هوایی معنوی و روحانی، زیارت عاشورای امام حسین(ع) قرائت گردید. در پایان ایستگاه صلواتی دایر در سطح مدرسه، پذیرای طلاب بود.

 نظر دهید »

ماجرای خواندنی احترام امام هادی (ع) به دانشمندان

03 اردیبهشت 1391 توسط غیب اللهی


امام هادى - علیه السلام - در بزرگداشت دانشمندان و اندیشمندان مى کوشید و به آنها توجهى خاص داشت و آنان را بر دیگر مردم برتر مى شمرد زیرا آنان سرچشمه نور و آگاهى در زمین هستند. از کسانى که مورد تجلیل امام قرار گرفت، فقیهى بود که با یکى از نواصب و مبغضین اهل بیت به مناظره پرداخته و او را مغلوب ساخته بود، آن فقیه پس از چندى به زیارت امام هادی (ع)آمد حضرت که از مناظره او با ناصبى خبردار بود از دیدن وى شادمان شده او را در صدر مجلس ‍ نشاند و به گرمى با وى به گفتگو پرداخت . مجلس مملو از علویان و عباسیان بود. آنان در آنجا از این توجه خاص امام رنجیده شدند و امام را مخاطب ساخته گفتند:
«چگونه او را بر سادات و بزرگان بنى هاشم مقدم مى دارى ؟…»
حضرت در پاسخ فرمود: از کسانى نباشید که خداوند متعال درباره شان فرمود: «( أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ أُوْتُواْ نَصِیبًا مِّنَ الْکِتَابِ یُدْعَوْنَ إِلَى کِتَابِ اللّهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ یَتَوَلَّى فَرِیقٌ مِّنْهُمْ وَهُم مُّعْرِضُونَ ». (1)
«آیا ندیدى کسانى را که بهره اى از کتاب آسمانى به آنها داده شده بود، فرا خوانده شدند تا کتاب خدا داور آنان باشد لیکن گروهى اعراض کرده روى گرداندند».
آیا کتاب خداوند متعال را به عنوان داور و حکم قبول دارید؟… همگى گفتند: «آرى ، یابن رسول اللّه ». و امام روش ‍ خود را - به استناد آیات قرآن - چنین مدلّل ساخت : آیا خداوند نمى گوید: « ی یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا قِیلَ لَکُمْ تَفَسَّحُوا فِی الْمَجَالِسِ فَافْسَحُوا یَفْسَحِ اللَّهُ لَکُمْ وَإِذَا قِیلَ انشُزُوا فَانشُزُوا یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ ». (2)
«اى کسانى که ایمان آورده اید هنگامى که در مجالسى به شما گفته مى شود جاى باز کنید شما نیز جاى باز کنید تا خداوند براى شما گشایش دهد… تا آنجا که مى گوید: و دانشمندان را درجاتى بالاتر مى دهد».
خداوند متعال همانطور که مؤمن را بر غیر مؤ من مقدم مى دارد،« مؤ من عالم» را بر« مؤ من غیر عالم» برترى داده است . و باز خداوند است که مى فرماید: «خداوند مؤمنان اهل علم را درجاتى ، برترى مى دهد» آیا خداوند گفته است که خداوند نجیب زادگان و شریفان نسب دار را رفعت مى دهد! (نه این گونه نیست) لیکن حضرت باریتعالى با تاءکید مى گوید:
« أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاء اللَّیْلِ سَاجِدًا وَقَائِمًا یَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَیَرْجُو رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ » (3) آیا آنان که مى دانند و آنان که نمى دانند با هم برابرند؟».
پس چرا از احترام و تجلیل من نسبت به این عالم که مورد بزرگداشت خدا نیز هست رنجیده شده اید، شکستى که این مرد به آن ناصبى با دلایل و براهین (قاطع)داد از هر شرافت مبنى بر نسب و تبار، بالاتر و برتر است .
دلایل و حجت هاى امام ، حاضرین را خاموش کرد لیکن یکى از بنى عباس حاضر در جلسه همچنان بر موضع نادرست خویش پافشارى کرد و گفت :
«یابن رسول اللّه ! شما این مرد را بر ما مقدم داشتى و ما را پایین تر از او به حساب آوردى در صورتى که او مانند ما نسبى چنین روشن و درخشان ندارد و از صدر اسلام تاکنون آن را که نسبى شریف تر داشته باشد بر دیگران مقدم مى دارند…»
منطق این شخص عباسى ، منطقى سست و بى بنیاد است که اسلام بدان کمترین بهایى نمى دهد، اسلام متوجه ارزش هاى والایى است که هرگز چنین افرادى تصور آن را هم ندارند و به گوششان نخورده است . لذا حضرت طبق اصل قرآنى : « ادْعُ إِلِى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ» (4) و دستور: « کَلِمُوا النّاسَ عَلى قَدْر ِ عُقُولِهِم » براى قانع کردن وى راه دیگرى در پیش گرفت و گفت :
«سبحان اللّه ! » آیا عباس که از بنى هاشم بود با ابوبکر تیمى بیعت نکرد؟ آیا عبداللّه بن عباس پدر خلفاى عباسى و از خاندان بنى هاشم ، کارگزار عمر بن خطاب از بنى عدى نبود؟ پس چرا عمر افراد خارج از خاندان قریش را وارد شوراى شش نفره کرد (برای بیعت) ولى عباس را که هاشمى و قرشى بود وارد شورا ننمود؟!
پس اگر برتر شمردن غیر هاشمى بر هاشمیان نادرست است، باید بیعت کردن عباس با ابوبکر و کارگزارى عبداللّه بن عباس براى عمر را محکوم کنى و اگر آن کار اشکالى نداشت این مورد هم مانند آن روا خواهد بود…».
معترض ، تاب این استدلالات را نیاورد خاموش گشت و دیگر دم نزد.(5)

1-سوره آل عمران ، آیه 23.
2- سوره مجادله ، آیه 11.
3- سوره زمر، آیه 9.
4- سوره نحل ، آیه 125.
5- « الاحتجاج» طبرسى ، ج 1 و 2، ص 454.

 نظر دهید »

ساعت ظهورآقا نزدیک است

جستجو

موضوعات

  • همه
  • عمومی
  • مذهبی
  • فرهنگی
  • سیاسی
  • علمی
  • اخبار مدرسه
  • ولایت و رهبری
  • دفاع مقدس
  • ادبی
    • اشعار و غزلیات
    • قطعه ادبی
    • دلنوشته ها
  • صوتی- تصویری-کلیپ
    • مولودی
    • مداحی
    • سخنرانی
  • مناسبت ها

آمار سایت

خرید شارژ ایرانسل
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس