مدرسه علمیه فاطمیه(س) خورموج

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

رجعت

26 مرداد 1392 توسط غیب اللهی

26 مرداد ماه، سالروز آزادي و بازگشت دليران ايران زمين به آغوش وطن، گرامي باد.

باغبان شقايق هاي خونين ايران، فرمودند:

اگر روزي اسرا برگشتند و من نبودم، سلام مرا به آنها برسانيد و بگوئيد:

«خميني، به فكرتان بود.»…!

************************************

خورشید آرام آرام، از پس کوه ها بیرون آمد و بر سقف آسمان پدیدار شد و پرتوهای طلایی اش را بر زمین پراکند. رادیو بغداد در صبح روز 24 مرداد ماه، خبر ارسال نامه ای را از سوی صدام و خطاب به رهبر و ریاست جمهوری، اعلام کرد. وی در خلال نامه به تمام خواست های مشروع ایران جواب مثبت داد. پس از شنیدن این خبر موجي از شادی  به پا خاست. همگان دست به سوی آسمان بردند و جبین بر خاک ساییدند و سجده شکر به جای آوردند.

خوش آمديد اي سرافرازان…

 1 نظر

نامه شهید سید مرتضی آوینی به برادرش در آمریکا

20 فروردین 1392 توسط غیب اللهی

آن چه در ادامه می آید، خلاصه ای است از نامه سید شهیدان اهل قلم، سید مرتضی آوینی خطاب به برادرشان که در آمریکا سکونت دارد:


«برادر!

دلم می‌خواست امروز که ایران، این پسر گم شده، بعد از قرن‌ها می‌رود که به آغوش خانواده‌ خویش بازگردد، در کنارم بودی و با هم زیر لوای اسلام عزیز و در کنار امام خمینی، این فرزند راستین محمد (ص) و این نشانه‌ خدا بر زمین، جهاد می‌کردیم.

گرفتار تاریکی بودیم که امام خمینی از قلب تاریخی که می‌رفت تا فراموش شود، چون محمد (ص) فریاد برآورد که «و اعتصمو بحبل الله جمیعا و لاتفرقوا» همه به ریسمان خداوند چنگ بزنید و بیاویزید و پراکنده نشوید و ما که هنوز دست و پا می‌زدیم تا به خویشتن خویش بازگردیم، از این سخن تازه شدیم و دریافتیم که آن چه می‌جستیم، یافته‌ایم و به یقین رسیدیم. و حتی من که همواره بویی از محمد در مشام داشتم، در آغاز باور نمی‌کردم که در این ظلمتکده‌ زمین بتوان نقبی به سوی نور زد که ابعاد آنچه روی داد، آن همه گسترده بود که زمین را در بر می‌گرفت و خدا این تردید را که جز لمحه‌ای به طول نینجامید بر من ببخشاید و برق یقین بی‌هیچ واسطه‌ای بر دلم نشست، همان‌گونه که بر کوه سینا و ایمان آوردم.

و برادر! زمان گم شد و مکان و کویر بود و آنکه دعوت به حق می‌کرد محمد (ص) بود و خدا را شکر که گوش ایمان من به آوای الله آشنا بود و نمی‌دانی که چه خوش بود. با همان عشقی که اباذر با محمد (ص) بیعت کرد، ما به امام خمینی پیوستیم. و برادر، او را ندیده‌ای: دست خداست بر زمین؛ آن همه به صفات خداوندی آراسته است که هنگامی که دست محبتش را بر سر شیفتگان بالا می‌آورد، سایه‌اش زمین و آسمان را می‌پوشاند و آن زمان که از حکمت و عرفان سخن می‌گوید، می‌بینی که او خود نفس حقیقت است. من بوی خوشش را از نزدیک شنیده‌ام و صورتش را دیده‌ام که قهر موسی را دارد و لطف عیسی را و آرامش سنگین محمد (ص) را.

برادر!

ایران، مادر تمدن نوینی است که معیارها و مقیاس‌هایی دیگر دارد و حکمت و فلسفه‌ای دیگر و هنری دیگر و … ادبیاتی دیگر. من هرگز نمی‌توانم وسعت مکتبی و فرهنگی این انقلاب را در این نامه تصور کنم،‌ اما برایت باز هم خواهم نوشت، هر چند که وقتم بسیار تنگ است.

مادر به تو گفت (در پشت تلفن) که من کار پیدا کرده‌ام. این چنین نیست؛ من زندگی یافته‌ام. عشق خمینی بزرگ و عظمت فرهنگی آنچه می‌گوید، مرا آن چنان شیفته‌ خود ساخته است که نمی‌توانم جز به حکمتی که در حال تدوین آن هستیم، بیندیشم و جز به فرهنگی که در حال احیای آن هستیم بیندیشم و جز به فرهنگی که در حال احیای آن هستیم … و این فرهنگ آن همه با آن فرهنگ کهنه و منحط غرب متفاوت است و آن همه از آن فاصله دارد که نمی‌توان گفت.

کارم در راه خداست (فی سبیل الله) و برای آن پولی دریافت نمی‌کنم. تنها سهمی اندک از بیت‌المال می‌برم که خورد و خوراک را بس باشد و بس. جهادی را که آغاز کرده‌ایم، امام خمینی «جهاد سازندگی» نام نهاده است. شمشیرمان قلم است و بیل و کلنگ، و در راه سازندگی ایرانی آزاد گام نهاده‌ایم؛ ایرانی که منشاء حرکت نوین تاریخ و خاستگاه فرهنگ نوینی است که دنیای تاریک را سراسر در بر خواهد گرفت.

                                                                               والسلام برادرت مرتضی (1358)»

 

 نظر دهید »

دارا و سارا ...

18 تیر 1391 توسط غیب اللهی


هنگام جنگ دادیم صدها هزار دارا.
شد کوچه های ایران مشکین زاشک سارا.
سارا لباس پوشید، با جبهه ها عجین شد.
در فکه و شلمچه، دارا به روی مین شد.
چندین هزار دارا، بسته به سر سربند.
یا تکه تکه گشتند یا که اسیرو دربند.
سارای دیگری در مهران شده شهیده.
دارا کجاست؟ او در اروند آرمیده.
دوخته هزار سارا چشمی به حلقه در.
از یک طرف و دیگر چشمی ز خون دل، تر.
سارا سئوال می کرد، دارا کجاست اکنون؟
دیدند شعله ها را در سنگرش به مجنون.
خون گلوی دارا آب حیات دین است.
روحش به عرش وجسمش، مفقود در زمین است.
در آن زمانه رفتند صدها هزار دارا.
در این زمانه کشتند ده ها هزار «دارا».
هنگام جنگ دارا گشته اسیر و دربند.
دارای این زمان با بنزش رود به دربند.
دارای آن زمانه بی سر درون کرخه.
سارای این زمانه در کوچه با دوچرخه.
درآن زمانه سارا با جبهه ها عجین شد.
در این زمانه ناگه، چادر لباس جین شد.
با چفیه ای که گلگون از خون صد چو داراست.
سارا، خود از برای، جلب نظر بیاراست.
آن مقنعه ور افتاد، جایش فوکل در آمد.
سارا به قول دشمن از اُمُلی در آمد.
دارا وگوشواره، حقا که شرم دارد!
دردستهایش امروز، او بند چرم دارد.
با خون و چنگ ودندان، دشمن ز خانه راندیم.
اما به ماهواره تا خانه اش کشاندیم.
یارب تو شاهدی بر اعمالمان یکایک.
بدم المظلوم یا الله، عجل فرجه ولیک.
جای شهید اسم خواننده روی دیوار.
آنها به جبهه رفتند، اینها شدند طلبکار!


زنده یاد ابوالفضل سپهر

 6 نظر

شهید بهشتی... از زبان خودش!

08 تیر 1391 توسط غیب اللهی

 

من محمد حسینی ‌بهشتی كه گاه به اشتباه محمد حسین بهشتی می‌نویسند. نام اولم محمد و نام‌ خانوادگی تركیبی است از حسینی ‌بهشتی. در دوم آبان 1307 در شهر اصفهان در محله لومبان متولد شدم، منطقه زندگی ما یك منطقه قدیمی است، از مناطق بسیار قدیمی شهر است. خانواده من یك خانواده روحانی است. پدرم روحانی بود. تحصیلاتم را در یك مكتبخانه در سن چهار سالگی آغاز كردم. خیلی سریع خواندن و نوشتن و خواندن قرآن را یاد گرفتم و در جمع خانواده به عنوان یك نوجوان تیزهوش شناخته شدم. تا اینكه قرار شد به دبستان بروم. دبستان دولتی ثروت، در آن موقع كه بعدها به نام 15 بهمن نامیده شد. وقتی آنجا رفتم از من امتحان ورودی كردند و گفتند كه باید به كلاس ششم برود ولی از نظر سن نمی‌تواند بنابراین در كلاس چهارم پذیرفته شدم و تحصیلات دبستانی را همان جا به پایان رساندم.

از آنجا به دبیرستان سعدی رفتم. سال اول و دوم را در دبیرستان گذراندم و اوایل سال دوم بود كه حوادث شهریور 20 پیش آمد، با حوادث شهریور 20 علاقه و شوری در نوجوان‌ها برای یادگیری معارف اسلامی به وجود آمد. در سال 1321 تحصیلات دبیرستانی را رها كردم به مدرسه صدر اصفهان رفتم برای ادامه تحصیل، چون در این فاصله یك مقدار خوانده بودم. از سال 1321 تا 1325 در اصفهان تحصیلات ادبیات عرب، منطق، كلام و سطوح فقه و اصول را با سرعت خواندم كه این سرعت و پیشرفت موجب شده بود كه حوزه آنجا با لطف فراوان با من برخورد كند. در سال 1324 از پدر و مادرم خواستم كه اجازه بدهند در یك حجره‌ای كه در مدرسه داشتم، شب‌ها هم در آنجا بمانم و به تمام معنا طلبه شبانه‌روزی باشم. این را بگویم كه در دبیرستان در سال اول و دوم زبان خارجی ما فرانسه بود و در آن دو سال فرانسه خوانده بودم ولی در محیط اجتماعی آن روز آموزش زبان انگلیسی بیشتر بود و در سال آخر كه در اصفهان بودم تصمیم گرفتم یك دوره زبان انگلیسی یاد بگیرم. یك دوره كامل «دریدر» خواندم و با انگلیسی آشنا شدم.

در سال 1325 به قم آمدم. حدود شش ماده در قم بقیه سطح، مكاسب و كفایه را تكمیل كردم و از اول 1326 درس خارج را شروع كردیم. درس خارج فقه و اصول نزد استاد عزیزمان مرحوم آیت‌الله محقق داماد می‌رفتم و همچنین درس استاد و مربی بزرگوارم و رهبرمان امام خمینی و بعد درس مرحوم آیت‌الله بروجردی، تعدادی درس مرحوم آیت‌الله سید محمد تقی خوانساری و تعداد خیلی كمی هم درس مرحوم آیت‌الله حجت كوه‌كمری.

به قم كه آمدم به مدرسه حجتیه رفتم. مدرسه‌ای بود كه مرحوم آیت‌الله حجت تازه بنیانگذاری كرده بودند.
در آن سال‌هایی بود كه استادمان آیت‌الله طباطبایی از تبریز به قم آمده بودند. در سال 1327 به فكر افتادم كه تحصیلات جدید را هم ادامه بدهم. بنابراین با گرفتن دیپلم ادبی به صورت متفرقه و آمدن به «دانشكده معقول و منقول» آن موقع كه حالا «الهیات و معارف اسلامی» نام دارد. دوره لیسانس را آنجا گذراندم در فاصله 27 تا 30 ، و سال سوم را به تهران آمدم و سال آخر دانشكده را برای اینكه بیشتر از درس‌های جدید استفاده كنم و هم زبان انگلیسی را اینجا كامل‌تر كنم و با یك استاد خارجی كه مسلط‌تر باشد یك مقداری پیش ببرم. در سال 1329 ، 1330 در تهران بودم و برای تأمین هزینه‌ام تدریس می‌كردم و خودكفا بودم. سال 1330 لیسانس شدم و برای ادامه تحصیل به قم برگشتم و ضمناً برای تدریس در دبیرستان‌ها، به عنوان دبیر زبان انگلیسی در دبیرستان حكیم نظامی قم مشغول تدریس شدم.

در سال 1329 و 1330 كه تهران بودم، مقارن بود با اوج مبارزات سیاسی و اجتماعی نهضت ملی نفت به رهبری مرحوم آیت‌الله كاشانی و مرحوم دكتر مصدق و به صورت یك جوان معمم مشتاق در تظاهرات و اجتماعات و میتینگ‌ها شركت می‌كردم. در سال 1331 در جریان 30 تیر آن موقع تابستان به اصفهان رفته بودم و در اعتصابات 26 تا 30 تیر فعالیت داشتم و شاید اولین یا دومین سخنرانی اعتصاب كه در ساختمان تلگرافخانه بود را به عهده من گذاشتند. به هر حال بعد از كودتای 28 مرداد در یك جمع‌بندی به این نتیجه رسیدم كه در آن نهضت ما كادرهای ساخته شده كم داشتیم، بنابراین تصمیم گرفتیم كه یك حركت فرهنگی ایجاد كنیم و در زیر پوشش آن كادر بسازیم. دبیرستانی به نام دین و دانش در قم تأسیس كردیم و با همكاری دوستان، كه مسؤولیت اداره‌اش مستقیماً به عهده من بود تا سال 1342 كه در قم بودم و همچنان مسؤولیت اداره آن را به عهده داشتم؛ و در ضمن در حوزه هم تدریس می‌كردم و یك حركت فرهنگی نو هم در حوزه به وجود آوردیم و رابطه‌ای هم با جوان‌های دانشگاهی برقرار كردیم پیوند میان دانشجو و طلبه و روحانی را پیوندی مبارك یافتیم.

در سال‌های 1335 تا 1338 دوره دكتری فلسفه و معقول را در دانشكده الهیات گذراندم، در حالی كه در قم بودم و برای درس‌ها و كارها به تهران می‌آمدم.

در سال 1339 ما سخت به فكر سامان دادن به حوزه علمیه قم افتادیم. مدرسین حوزه جلسات متعددی داشتند برای برنامه‌ریزی نظم حوزه و سازمان‌دهی به حوزه، در دو تا از این جلسات بنده هم شركت داشتم، كار ما در یكی از این جلسات به ثمر رسید و دراین جلسه آقای ربانی شیرازی و مرحوم آقای شهید سعیدی و خیلی دیگر از برادران شركت داشتند، آقای مشكینی و خیلی‌های دیگر. ما در یك برنامه‌ای در طول یك مدتی توانستیم یك طرح و برنامه تحصیلات علوم اسلامی در حوزه تهیه كنیم. در هفده سال این پایه‌ای شد برای تشكیل مدارس نمونه‌ای كه نمونه معروف‌ترش مدرسه حقانیه یا مدرسه منتظریه به نام مهدی منتظر سلام‌الله علیه است. در همان سال‌ها ما در قم به مناسبت تقویت پیوند دانش‌آموز و فرهنگی و دانشجو و طلبه به ایجاد كانون دانش‌آموزان قم دست زدیم و مسؤولیت مستقیم این كار را، برادر و همكار و دوست عزیزم مرحوم شهید دكتر مفتح به دست گرفتند. سال 42 به تهران آمدم و در ادامه كارها با گروه‌های مبارز از نزدیك رابطه برقرار كردیم. از كارهایی را كه فراموش كردم اگر اشتباه نكرده باشم 41 یا اوایل 42 در یك جشن مبعث كه دانشجویان دانشگاه تهران در امیرآباد در سالن غذاخوری برگزار كرده بودند، دعوت كردند كه من درآن روز مبعث سخنرانی كنم. در این سخنرانی موضوعی را من مطرح كردم به عنوان «مبارزه با تحریف یكی از هدف‌های بعثت است» و در این سخنرانی طرح یك كار تحقیقاتی اسلامی را ارائه كردم كه آن سخنرانی بعدها در مكتب تشیع چاپ شد.

مسلمان‌های هامبورگ به مناسبت مسجد هامبورگ كه بنیانگذارش روحانیت بود كه به دست مرحوم آیت‌آلله بروجردی گذارده شده بود فشار آورده بودند به مراجع كه چون مرحوم محققی آمده بودند به ایران باید یك نفر روحانی به آنجا برود. این فشارها متوجه آیت‌الله میلانی و آیت‌الله خوانساری شده بود، آیت‌الله حائری و آیت‌الله میلانی به بنده اصرار كردندكه باید بروید به آنجا، از طرفی دیگر چون شاخه نظامی هیأت‌های مؤتلفه تصویب كرده بودند كه منصور را اعدام كنند و بعد از اعدام انقلابی منصور پرونده دنبال شد و اسم بنده هم در آن پرونده بود. دوستان فكر می‌كردند كه به یك صورتی من را از ایران خارج كنند و در خارج مشغول فعالیت‌هایی باشم. البته خود من ترجیح می‌دادم كه در ایران بمانم. مشكل من گذرنامه بود كه به من نمی‌دادند ولی دوستان گفتند از طریق آیت‌الله خوانساری می‌شود گذرنامه را گرفت و در آن موقع این گونه كارها از طریق ایشان حل می‌شد و آیت‌الله خوانساری اقدام كردند و گذرنامه را گرفتند به این طریق مشكل گذرنامه حل شد و در رابطه با این آقایان بخصوص آیت‌الله میلانی به هامبورگ رفتم. تصمیم این بود كه مدت كوتاهی آنجا بمانم و كار آنجا كه سامان گرفت برگردم ولی در آنجا احساس كردم كه دانشجویان سخت محتاج هستند به یك نوع تشكیلات اسلامی، هسته اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان گروه فارسی زبان آنجا را به وجود آوردیم و مركز اسلامی هامبورگ سامان گرفت.

بیش از 5 سال آنجا بودم كه در طی این 5 سال سفری به حج مشرف شدم، سفری به سوریه، لبنان و آمدم به تركیه برای بازدید از فعالیت‌های اسلامی آنجا و تجدید عهد با دوستان و مخصوصاً برادر عزیزمان آقای صدر (امام موسی صدر) و امیدوارم هر كجا كه هست مورد رحمت خداوند باشد و انشاءالله به آغوش جامعه‌مان بازگردد و سفری هم به عراق آمدم و به خدمت امام رفتم در سال 48 ، به هر حال كارهای آنجا سر و سامان گرفت و در سال 1349 به ایران برای یك مسافرت آمدم. اما مطمئن بودم كه با این آمدن امكان بازگشتم كم است. در اینجا مدتی كارهای آزاد داشتم كه باز مجدداً قرار شد كار برنامه‌ریزی و تهیه كتاب‌ها را دنبال كنیم بعد مسأله تشكیل روحانیت مبارز و همكاری با مبارزات، بخشی از وقت ما را گرفت. تا اینكه در سال 1355 هسته‌هایی برای كارهای تشكیلاتی به وجود آوردیم و در سال 1356 – 1357 روحانیت مبارز شكل گرفت و همان سال‌ها درصدد ایجاد تشكیلات گسترده مخفی یا نیمه ‌مخفی و نیمه‌ علنی به عنوان یك حزب و یك تشكیلات سیاسی بودیم.

در سال 56 كه مسایل مبارزاتی اوج گرفت، همه نیروها را متمركز كردیم و بحمدالله با شركت فعال همه برادران روحانی در راهپیمایی‌ها و مبارزات انقلاب به پیروزی رسید.


منبع : تبیان دات نت

 نظر دهید »

اتل‌ متل‌ ... يه‌ بازي‌!

05 تیر 1391 توسط غیب اللهی

اتل‌ متل‌ يه‌ بازي‌
بازي‌اي‌ بچه‌گونه‌
از آقا جون‌ نشسته‌
تا كوچولوي‌ خونه‌

اول‌ عمونشسته‌
بعد زن‌ عمو فريده‌
بعد مامان‌ و آقاجون‌
بعد بابا و سعيده‌

مامان‌ بزرگ‌ كنارش‌
بعد عمه‌ جون‌ خجسته‌
بعد هم‌ شوهر عمه‌ كه‌
سوخته‌ كنار نشسته‌

همين‌ طوري‌ كه‌ مي‌خوند
رسيد به‌ پاي‌ باباش‌
با دست‌ روي‌ پاهاش‌ زد
تِقّي‌ صدا داد پاهاش‌

يه‌ دفعه‌ رنگش‌ پريد
پاي‌ بابا رو ناز كرد
نذاشت‌ كه‌ ورچيده‌ شه‌
پاي‌ اونو دراز كرد

بعد دوباره‌ شروع‌ كرد
اتل‌ متل‌ روخوندش‌
با كلّي‌ داد و بيداد
آقا جونم‌ سوزوندش‌

دوباره‌ توي‌ بازي‌
قرعه‌ به‌ بابا افتاد
نذاشت‌ بابا بسوزه‌
با كلي‌ داد و فرياد

بازي‌ كرد و دوباره‌
به‌ پاي‌ بابا رسيد
چشماشو بست‌ و رد شد
انگار پاهارو نديد

مامان‌ جونم‌ سوزوندش‌
عمه‌ رو بيرون‌ انداخت‌
با قهر و با جرزني‌
كار عمو رو هم‌ ساخت‌

زن‌ عمو هم‌ بيرون‌ رفت‌
مامان‌ بزرگش‌ هم‌ سوخت‌
اون‌ وقت‌ بابا رو بوسيد
چشماشو به‌ پاهاش‌ دوخت‌

بعد از خودش‌ شروع‌ كرد
اتل‌ متل‌ رو خوندش‌
ولي‌ بازم‌ آخرش‌
بدجوركي‌ جزوندش‌

نمي‌تونست‌ بخونه‌
سعيده‌ آچين‌ واچين‌
پاي‌ بابا ورچيده‌اس‌
تو جنگ‌ رفته‌ روي‌ مين‌

يكدفعه‌ بغضش‌ گرفت‌
گفت‌ «تو اتل‌ متل‌هام‌
بابا ديگه‌ بازي‌ نيست‌
تا كه‌ نسوزه‌ بابام‌»

پاهاي‌ مصنوعي‌ رو

برد با خودش‌ تو اتاق‌
محكم‌ درو بهم‌ زد
چشماشو دوختش‌ به‌ طاق‌

امشب‌ حال‌ سعيده‌
خيلي‌ خيلي‌ خرابه‌
بازم‌ با بغض‌ و گريه‌
ميخواد بره‌ بخوابه‌

ديگه‌ مي‌خواد وقت‌ خواب‌
سعيده‌ عادت‌ كنه‌

جاي‌ متكّا روي‌ِ
پااستراحت‌ كنه‌

ولي‌ يه‌ روز مي‌فهمه‌
بابا هميشه‌ برده‌
پاي‌ بابا تو جبهه‌
شهيد شده‌، نمرده

مرحوم ابوالفضل سپهر

 3 نظر

به بهـانه روز جانبــاز ...

04 تیر 1391 توسط غیب اللهی


جانبازی در قرآن

در لیلة المبیت پس از این که امیرالمؤمنین علیه السلام در بستر پیامبر خوابید و بزرگ ترین خطر را به جان خرید تا پیامبراسلام صلی الله علیه و آله وسلم ، با سلامت کامل بتواند به مدینه هجرت کند و حکومت مقتدر اسلامی را در آن جا ایجاد نماید، درباره این فداکاری و جانبازی علی علیه السلام این آیه شریفه نازل شد: «و از گروه مردم کسی هست که از جان خویش در راه تحصیل رضایت خداوند می گذرد و خداوند بر بندگان خود مهربان است».

جانبازان در کلام روح خدا

حضرت امام خمینی رحمه الله بارها با کلام الهی خود جانبازان و ایثارگران را مورد تفقّد قرار داده، آنها را مایه سرافرازی ملت ایران خوانده اند. ایشان، با آن مقام والای الهی خود را در برابر جانبازان کوچک شمرده، می فرماید: «وقتی امثال شما قدرتمندان روحی را می بینم با این روحیه بزرگ و با این عظمت روح، خجالت می کشم که خودم را یک انسان متعهد بدانم. زبان و پیام ما عاجز از ترسیم مقام بلندپایه عزیزانی است که برای اعتلای کلمه حق و دفاع از اسلام و کشور اسلامی جانبازی نموده اند». و در جای دیگر می فرماید: «به اسلام بزرگ برای داشتن این جانبازان در راهِ حق، که برای اسلام و میهن اسلامی خود از همه چیز خویش می گذرند تبریک تقدیم می کنم».

روح جانبازی بزرگ ترین سدّ راه دشمنان

یکی از دلایل بارزی که برای مقابله خصمانه جهان استکبار با اصول اسلام می توان برشمرد، پی بردن آنها به نقش و جایگاه ویژه این اصول در ایجاد روح ایثار و جانبازی است؛ چرا که اگر روح حاکم بر جامعه روح ایثار و جانبازی باشد هیچ روزنه نفوذی برای سلطه و منفعت جویی آنان باقی نخواهد ماند. جهان استکبار که این حقیقت را به روشنی دریافته است، تنها راه رسیدن به اهداف خود را در از بین بردن این روح و فرهنگ می بیند و اگر در سَمت و سوی حملات مختلف دشمن دقّت شود به خوبی پیداست که آنها حملات خود را متوجّه این هدف نموده اند.

امام جانبازان

هر ورق از دفتر زندگی امیرالمؤمنین علیه السلام جلوه ای از امامت و ولایت است. علی علیه السلام در عرصه ایمان امام مؤمنان، در جبهه های نبرد امام مجاهدان، در عبادت امام عابدان، در زهد و تقوا امام متّقیان، در عشق به محبوب سیّدالعشاق، و در همه ابعاد دینی و اجتماعی پیشوای اهل ایمان است.

او امام جانبازان نیز هست. هرگز از مرگ نهراسید و همواره مشتاق شهادت بود و بلاهای کوچک و بزرگ را به جان می خرید. «لَیلَة المَبیت» یکی از صحنه های درخشان جانبازی اوست. امیرالمؤمنین علیه السلام بارها جان رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم را از خطر تهدید بت پرستان نجات داد و اسلام را حیات دوباره بخشید. این گوشه ای از جانبازی های علی علیه السلام در راه اسلام و یاری پیامبر بود.

وظیفه جامعه در قبال جانبازان

جانبازان و ایثارگران دین بزرگی بر گردن جامعه ما دارند. آنان از مال و جان خویش گذشتند و تمام هستی خویش را در طبق اخلاص نهادند. حال مهم ترین وظیفه جامعه در قبال جانبازان احترام و گرامی داشتن دستاوردهای ایثار ایشان است. جمهوری اسلامی، نظام ولایت فقیه، استقلال، آزادی و حاکمیت دین دستاوردهای ایثار آنان است و جامعه باید این محورهای اصلی و اساسی را حفظ کند و استمرار بخشد. وظیفه دیگر جامعه توجّه به شخصیّت سراسر ایثار ایشان است و این توجّه در واقع اعتنا و احترام به پشتوانه های آزادگی و استقلال خویش است.

جانبازان در کلام سید شهیدان اهل قلم

عشق منشأ قدرت آنانی است که از مرگ نمی ترسند و از نیستیِ مادّیِ وجود خود هرگز بیمی به دل راه نمی دهند. در این میان آنان که جان در راه عشق به خدا باخته اند، از همه قدرتمندترند. سرّ این که حضرت امام رحمه الله جانبازان را با صفت قدرتمند توصیف کرده اند، در همین جاست؛ در وجود جانبازان، عشق، بر ترس غلبه یافته است و این از بالاترین قدرت هاست؛ چون جانبازی، خود، شرط عشق است و برای سوختن باید مصداق پروانه بود، شهدا و جانبازان در همه راه باهم شریکند.

هردو را عشق و نور، پروانه سان از خود بی خود می کند تا آن جا که دل از جان شیرین برمی کنند و آماده قربانی شدن در راه خدا می شوند و همین آمادگی برای مرگ در راه خدا، که ملازم است با قطع همه تعلّقات دنیوی، بالاترین مرتبه ای است که روح انسان به آن دست می یابد.

*********************************************************

منبع : پایگاه اطلاع رسانی حوزه

http://www.hawzah.net

 2 نظر

کوچ باغبان.. مـهــــــربان...

14 خرداد 1391 توسط غیب اللهی

سید علی کشید عَلَم عشق را به دوش
مردی که از قبیله خورشید پا گرفت
کشتی به گل نماند و گذشت از غروب ها
سکان به دست خویش که این ناخدا گرفت
حبل المتین درد شد آن مرد مشرقی
وقتی که زخم ، حجم زمین را فرا گرفت…


شخصيت ممتاز حضرت امام خمينی(ره)


شخصیت استثنایی و ممتاز
خصوصيات امام، استثنايى و ممتاز و بى‏نظير است و هرچه در ابعاد شخصيت ايشان تأمل كنيم، اين استثنا و امتياز را بهتر و بيشتر مى‏يابيم. حال كه اين داغ بزرگ، دلهاى ما را گداخته است و غم سنگينى قلبهاى ما را مى‏فشارد، خلأ وجود او را بيشتر احساس مى‏كنيم….


فرازی از بیانات مقام معظم رهبری در مراسم بیعت نخست وزیر و هیئت وزیران 16/3/1368


محو در اراده‌ی الهی و تکلیف شرعی

شخصيت امام تا حد بسيار زيادى به اهميت و عظمت آرمانهاى او مربوط مى‏شد. او با همت بلندى كه داشت، هدفهاى بسيار عظيمى را انتخاب مى‏كرد. تصور اين هدفها، براى آدمهاى معمولى دشوار بود و مى‏پنداشتند آن هدفهاى والا، دست‏نيافتنى هستند؛ ليكن همت بلند و ايمان و توكل و خستگى‏ناپذيرى و استعدادهاى فراوان و تواناييهاى اعجاب‏انگيزى كه در وجود اين مرد بزرگ نهفته بود، به كار مى‏افتاد و در سمت هدفهاى مورد نظرش پيش مى‏رفت و ناگهان همه مى‏ديدند كه آن هدفها محقق شده‏اند.
نقطه‏ى اساسى كار او، اين بود كه در اراده‏ى الهى و تكليف شرعى محو مى‏شد. هيچ چيز برايش غير از انجام تكليف، مطرح نبود. واقعاً او مصداق ايمان و عمل صالح بود. ايمانش به استحكام كوهها مى‏مانست و عمل صالحش با خستگى‏ناپذيرىِ باورنكردنى توأم بود. آن‏چنان در تداوم عمل صبور و كوشا بود كه انسان را دچار حيرت مى‏كرد. به همين خاطر، هدفهاى بزرگ قابل وصول شد و دست يافتن به قله‏ها امكان‌پذير گرديد.

فرازی از بیانات مقام معظم رهبری در مراسم بیعت نخست وزیر و هیئت وزیران 16/3/1368

 

شخصیتی عظیم با جامع صفات

شخصيت عظيم رهبر كبير و امام عزيز ما، حقاً و انصافاً پس از پيامبران خدا و اولياى معصومين، با هيچ شخصيت ديگرى قابل مقايسه نبود. او وديعه‏ى خدا در دست ما، حجت خدا بر ما، و نشانه‏ى عظمت الهى بود. وقتى انسان او را مى‏ديد، عظمت بزرگان دين را باور مى‏كرد. ما نمى‏توانيم عظمت پيامبر(ص)، اميرالمؤمنين(ع)، سيّدالشّهداء(ع)، امام صادق(ع) و بقيه‏ى اوليا را حتّى درست تصور كنيم؛ ذهن ما كوچكتر از آن است كه بتواند عظمت شخصيت آن بزرگمردان را در خود بگنجاند و تصور كند؛ اما وقتى انسان مى‏ديد شخصيتى با عظمت امام عزيزمان و با آن همه ابعاد گوناگون: ايمان قوى، عقل كامل، داراى حكمت، هوشمندى، صبر و حلم و متانت، صدق و صفا، زهد و بى‏اعتنايى به زخارف دنيا، تقوا و ورع و خداترسى و عبوديت مخلصانه براى خدا، دست‏نيافتنى است، و مشاهده مى‏كرد كه همين شخصيت عظيم، چگونه در برابر آن خورشيدهاى فروزان آسمان ولايت، اظهار كوچكى و تواضع و خاكسارى مى‏كند و خودش را در مقابل آنها ذره‏يى به حساب مى‏آورد، آن‏وقت انسان مى‏فهميد كه پيامبران و اولياى معصومين(ع) چه‏قدر بزرگ بودند.


فرازی بیانات مقام معظم رهبری در مراسم بیعت گروهی از فرماندهان و اعضای سپاه 17/3/1368

 نظر دهید »

چرا حضرت امام فرمود : خرمشهر را خدا آزاد کرد .... ؟؟

01 خرداد 1391 توسط غیب اللهی

 

«خرمشهر را خدا آزاد کرد»

خطاب امام (ره) به اصحاب غرور بود


“این مطلب مهم را که کرارا عرض کرده‌ام، تکرار می‌کنم که ملت عزیز مجاهد بویژه سلحشوران رزمنده مجاهد فی سبیل الله توجه داشته باشند که غرور از پیروزیها آفت بزرگی است که شیطان باطنی در بندگان خدا به وجود می‌آورد تا آنان را از راه حق منحرف کند، و در اثر آن خلق خدا را در کوشش برای مقاصد الهی سست کند، و اگر خدای نخواسته این حالت شیطانی در جبهه‌ها پیش آید، در پیروزیها وقفه حاصل، بلکه با مکر شیطانی ممکن است به شکست منتهی شود. و زمانی این آفت وجدان‌کش پیش می‌آید که انسان از خود و خداوند غافل شود و قدرت و پیروزیها را از خود بداند، و منشأ اصلی آن که ازمه امور را دردست دارد و هرچه کمال و قدرت و جمال است از اوست را از یاد ببرد. ملت عزیز و قوای مسلح رزمنده در طول این انقلاب و این جنگ لمس نموده‌اند که اگر مددهای الهی و عنایات خاص خداوند قادر نبود، هرگز در ما قدرت مقابله با رژیم شیطانی تا دندان مسلح و متکی به قدرتهای جهانی نبود. ولی از آنجایی که ملت با تحولی الهی به انقلابی اسلامی متکی به معنویات دست زد، توانست آن قدرت بزرگ منطقه را درهم بشکند، و در جنگ نابرابر از حیث تسلیحات و کمکهای بیدریغ شرق و غرب و منطقه،‌ اینهمه پیروزیهای اعجازآمیز را نصیب ایران و اسلام نماید. ما نباید فتحهای بزرگ مثل خرمشهر را از یاد ببریم که دشمن با همه تجهیزات در سنگرهای بسیار محکم باعده و عدد بسیار کمین کرده بود، و در مقابل عده‌ای از سلحشوران متعهد اسلام از بیابان باز به آنان تاخته، و خداوند آنچنان رعب و وحشت را بر دشمنان ما غلبه داد که با اسارت هزاران نظامی و غنیمتهای بسیار، باقیمانده اشرار با فضاحت تمام رو به فرار گذاشته و شهرها را رها کردند.

رزمندگان عزیز ما نباید این پیروزی معجزه‌آسا را جز با مددهای الهی ببینند و اگر چنین شد، غرور آنها خلاصه می‌شود در اینکه ما مورد عنایت قادر متعال هستیم و از خود چیزی نداریم و آنچه داریم از اوست و باید به راه او نثار کنیم. و اینجاست که خداوند عنایات خود را ادامه می‌دهد، و شما سلحشوری و جنگ شرافتمندانه را برای دفاع از اسلام و میهن اسلامی ادامه می‌دهید، و به خواست قادر متعال به پیروزی نهایی دست خواهید یافت.”

( صحیفه امام جلد 17 صفحات 318 و 319 )

آنچه در بالا آمد پیام امام خمینی (ره) به مناسبت 22 بهمن سال 1361 بود، یعنی هشت ماه پس از آزادسازی خرمشهر. حال که 29 سال از این پیروزی بزرگ می گذرد، فرصت مناسبی است تا از خود بپرسیم :

چرا امام فرمود خرمشهر را خدا آزاد کرد؟

شاید خواندن این سطور برای جوانان این دوره قابل هضم نباشد، اما این یک حقیقت است و آن اینکه جوانان دیروز ، وقتی برای دفاع از کیان ملت و کشور اسلحه به دست گرفته و در خطوط نبرد حاضر شدند، هیچگاه به پیروزی در عملیاتی نیاندیشیدند. آنان یک جمله را همواره با خود تکرار می کردند و آن اینکه ما مامور به انجام تکلیف هستیم نه حصول نتیجه. و صد البته که این تفکر با هیچ یکی از معیارهای مادی و عقلی قابل سنجش نیست.
این تفکر ، معنای همان جمله عزیز سفر کرده ما است که : ” هر چه کمال و قدرت و جمال است از اوست. ” بچه های قدیم جنگ خود را قطره ای از خیل لشکریان خدا می دانستند که برای رضای او می جنگند. فتح و نصرت یا شکست را نیز هدیه ای از جانب حق تعالی می دیدند . این فرهنگ و اعتقاد به رهبری نظام بود که ملت ایران را در بزرگترین جنگ معاصر سربلند کرد.

بی گمان پیروزیهای بزرگ ، آفت های بزرگی نیز به دنبال دارد. در فرهنگ حضرت روح الله ، غرور ام الفساد است. ایشان فتح خرمشهر را هدیه خداوند دانستند تا نسل حاضر و نسل های آینده بدانند فقط زمانی خداوند هادی یک ملت به سوی رستگاری است که دلها و چشمها به سوی آسمان باشد.

وقتی غرور در انسان ریشه بگیرد دیگر خدا نیست ، شیطان راهنمای اوست .نگاهی عمیق به جریانات اخیر در کشور نشان می دهد که ریشه بسیاری از ولایت گریزی ها آن هم در سطوح بالای مدیریتی کشور، ناشی از غروری است که گریبان برخی از آدمها را گرفته است.

امامی که با رهبری یک انقلاب و پیروزی آن، معادلات دنیایی را برهم زد و ملتی را با دستی خالی از بزرگترین معرکه نظامی جهان به سلامت بیرون آورد، هیچگاه نگفت که اگر من نباشم ادامه این راه چنین می شود و چنان. او هیچگاه دستاوردهای بزرگ ملت ایران را به نام خود ننوشت چرا که چشم و دلش هماره به سوی آسمان بود.

شاید بزرگترین مخاطبان این جمله امام که : “خرمشهر را خدا آزاد کرد"، اصحاب غرور در عصر حاضر و همه اعصار باشند.

 1 نظر

در آستانه فرارسیدن روز ایثار و مقاومت و «آزادسازی خرمشهر»

01 خرداد 1391 توسط غیب اللهی

 

آزادسازی خرمشهر در روز سوم خرداد ۱۳۶۱ خورشیدی پس از ۵۷۸ روز اشغال مهم‌ترین هدف اجرای عملیات بیت‌المقدس در طول جنگ ایران و عراق توسط ارتش جمهوری اسلامی ایران (به فرماندهی سپهید شهید علی صیاد شیرازی) و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی (به فرماندهی محسن رضایی) بود.

ایران در جریان این عملیات ۶٬۰۰۰ کشته (۴٬۴۶۰ کشته سپاه و ۱٬۰۸۶ کشته ارتش) و ۲۴ هزار مجروح داد. امام روح‌الله خمینی (ره) در ۳ خرداد ۱۳۶۱ به مناسبت آزادی خرمشهر پیامی خطاب به ملت ایران صادر کرد. در اولین بخش این بیانیه آمده است:

« با تشکر از تلگرافاتی که در فتح خرمشهر به اینجانب شده است، سپاس بی‌حد بر خداوند قادر که کشور اسلامی و رزمندگان متعهد و فداکار آن را مورد عنایت و حمایت خویش قرار داد و نصر بزرگ خود را نصیب ما فرمود.»

در ایران از این عملیات و روز به عنوان نمادی از پیروزی، مقاومت و ایستادگی در برابر دشمن یاد می‌شود. شورای عالی انقلاب فرهنگی سوم خرداد را در تقویم رسمی ایران به عنوان روز مقاومت، ایثار و پیروزی نامگذاری کرده‌است.

تأثیرات فرامنطقه ای آزادی خرمشهر

آزادی خرمشهر چنان در سطح بین المللی تأثیر گذاشت که پس از پیدایش وضعیت جدید و بیرون راندن متجاوزان از خرمشهر، برتری سیاسی ـ نظامی ایران در برابر عراق مطرح شد و مسیر جنگ نیز تغییر یافت. جنگی که ابتدا با هدف براندازی یا تعدیل دیدگاه های انقلاب اسلامی طرح ریزی شده بود، بر خلاف تصور، عامل تثبیت اوضاع سیاسی در داخل کشور و درهم شکستن جبهه ضدانقلاب شد. زمانی که خرمشهر به دست نیروهای ایرانی از دشمن باز پس گرفته شد، همه دنیا تا 24 ساعت سکوت کرد و بوق های تبلیغاتی هیچ گونه خبری از پیروزی رزمندگان ایران اسلامی را در حماسه فتح خرمشهر پخش نکردند؛ زیرا برایشان باورکردنی نبود که نیروهای ایرانی بتوانند دست به چنین عملیاتی بزنند.

خرمشهر، نماد مقاومت

مقاومت 43 روزه مردم خرمشهر، فصل مهمی در هشت سال دفاع مقدس است؛ زیرا بسیاری از کارشناسان نظامی معتقدند اگر خرمشهر مقاومت نمی کرد و متجاوزان به آسانی آن جا را اشتغال می کردند، شاید سرنوشت جنگ این گونه رقم نمی خورد.

این پایداری سترگ، سدّی شد در برابر اینکه عراقی ها سریع به اهدافشان برسند و توان نظامی آنها در منطقه به هم بریزد. اگر خرمشهر در همان روزهای نخست به دست عراقی ها می افتاد، دشمن به نقطه ای حساس دسترسی پیدا می کرد و آن استفاده از بندر خرمشهر بود. از سوی دیگر، تصرف آبادان و اهواز برای دشمن، راحت و کار برای رزمندگان اسلام بسیار دشوار می شد.


قدرت ایمان

آزادسازی خرمشهر در عملیات شگفت انگیز بیت المقدس، از قدرتی حکایت می کرد که همت و ایمان رزمندگان اسلام آن را پدید آورد. نگاهی به رخدادهای پس از فتح خرمشهر و پیام های رسمی و غیر رسمی دولت مردان امریکایی و متحدانش، به روشنی حکایت از آن دارد که برپاکنندگان اصلی جنگ تحمیلی، از کارآمدی طرح حمله نظامی به ایران ناامید شده بودند و برای مقابله با نظام اسلامی راه کار دیگری را دنبال می کردند؛ چرا که ادامه جنگ از یک سو، حرکت پرشتاب نهضت های اسلامی را در منطقه به دنبال داشت و از سوی دیگر، برای قدرت های بزرگ که در سطح بسیار گسترده ای به نفع عراق وارد این کارزار شده بودند، شکست ارتش عراق، ترجمان ناکامی آنان بود.


فتح خرمشهر، نقطه تزلزل دشمن

پس از 23 روز نبرد شبانه روزی رزمندگان اسلام در عملیات بیت المقدس و درست هنگامی که آنان به فتح خرمشهر نزدیک می شدند، صدام همچنان به تقویت نیروهای خود در این شهر می پرداخت و برای جلوگیری از پیروزی قطعی سپاه اسلام، سربازان جدیدی را وارد خرمشهر می کرد، به گونه ای که بیشترین اسیران عملیات بیت المقدس، از داخل شهر خرمشهر به اسارت گرفته شدند.

به اسارت درآمدن حدود دوازده هزار نفر از نظامیان بعثی در این شهر، از اراده جدی صدام برای برافراشتن پرچم دشمن بر بالای خانه های این شهر خبر می دهد. پس از فتح خرمشهر، صدام احساس کرد جنگی که آغاز کرده بود تا انقلاب اسلامی را از پای درآورد، موجب سستی حکومت وی شده است و اشغال سرزمین ایران، حتی امکان کشانده شدن جنگ را به خاک کشورش در پی دارد.


نتایج عملیات بیت المقدس

فتح خرمشهر، مهم ترین نتیجه عملیات بیت المقدس بود، ولی تنها نتیجه آن به شمار نمی آید. در این نبرد که یکی از مهم ترین و گسترده ترین عملیات ها در دوران جنگ تحمیلی است، حدود 5400 کیلومتر مربع از خاک کشور آزاد شد. وجود موانع طبیعی در اطراف منطقه تحت اشغال، یعنی رودخانه کرخه نور در شمال، کارون در شرق، رودخانه اروندرود در جنوب و آب های هورالهویزه در غرب و نیز وجود دشت های وسیع مناسب با مانور زرهی که ستون فقرات ارتش صدام را تشکیل می داد، شرایط بسیار مناسبی برای نیروهای اشغالگر پدید آورده بود. دشمن با حمایت گسترده نیروی هوایی و آتش پشتیبانی می توانست احساس کند در دژی استوار نشسته است و امکان نفوذ به جبهه وی وجود ندارد.


سقای خونین شهر

حجت الاسلام شهید شریف قنوتی، نخستین روحانی شهید دفاع مقدس، نقش تعیین کننده و بسزایی در مقاومت خرمشهر داشت. او با شروع جنگ تحمیلی، با تشکیل گروه های «الله اکبر» و گروهان های مقاومت، چندین بار شهر را از خطر سقوط نجات بخشید. پس از آن، لشکر «الله اکبر» را تشکیل داد.

جاسوسان و ستون پنجم، فعالیت های او را به دشمن اطلاع می دادند و دشمن نیز همواره در تلاش بود او را به دام بیندازد. ایشان افزون بر فرماندهی محور خرمشهر و هدایت نیروها، مسئولیت تأمین مهمات آنها را به عهده داشت و چندین بار با فداکاری و رشادت، دشمن را از شهر بیرون راند. شهید شریف قنوتی در همه صحنه ها حضوری جدی و تعیین کننده داشت؛ از حمل مجروحان و شهیدان گرفته تا رساندن آب و غذا به خرمشهر، تا آن جا که به او «سقای خونین شهر» لقب دادند.

 نظر دهید »

ساعت ظهورآقا نزدیک است

جستجو

موضوعات

  • همه
  • عمومی
  • مذهبی
  • فرهنگی
  • سیاسی
  • علمی
  • اخبار مدرسه
  • ولایت و رهبری
  • دفاع مقدس
  • ادبی
    • اشعار و غزلیات
    • قطعه ادبی
    • دلنوشته ها
  • صوتی- تصویری-کلیپ
    • مولودی
    • مداحی
    • سخنرانی
  • مناسبت ها

آمار سایت

خرید شارژ ایرانسل
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس