حوزه علمیه فاطمیه(علیها سلام) خورموج
این وبلاگ متعلق است به حوزه علمیه خواهران فاطمیه خورموج،
لطفا جهت انتشار فرهنگ ناب تشیع ما را از نظرات سازنده خویش بهره مند سازید.
«یا علی»
این وبلاگ متعلق است به حوزه علمیه خواهران فاطمیه خورموج،
لطفا جهت انتشار فرهنگ ناب تشیع ما را از نظرات سازنده خویش بهره مند سازید.
«یا علی»
امام جمعه موقت بوشهر گفت :همه این شرایط معلول آن است که امروز در استان بوشهر متولی مقابله با پدیده و مظاهربد حجابی مشخص نیست و هر سازمانی دیگری را مقصر می داند و از زیر بار مسئولیتش شانه خالی می کند .
حجت الاسلام جواد اسماعیلی نیا در گفتگوی اختصاصی با سوک افزود : به صرف شعار دادن مشکل حجاب و نوع پوشش زنان استان حل نمی شود .
وی اضافه کرد : علیرغم همه سختی هایی که در این مسیر از روز اول درک کردم و به مذاق خیلی ها خوش نیامد مخصوصا همه کسانی که می گویند در استان بوشهر درمقوله حجاب و عفاف هیچ مشکلی نیست می خواستند با دادن آمار و ارقام چند صباحی میز خود را نگه دارند وارد این عرصه شدم و به مدت سه سال است که یک تنه در این جنگ نرم حضور دارم .
امام جمعه موقت بوشهر عنوان کرد : تذکرات پدرانه آیت الله صفایی بوشهری و ورودهای خوب استاندار بوشهر و برخی از مسئولین استان باعث دلگرمی ما گردید اما آنچه ملت دین دار استان توقع دارند عملیاتی کردن مصوبات و قوانینی در عرصه عفاف عمومی می باشد که هم اینک جای آن در استان خالی است .
وی ضمن قدردانی از آن عده مسئولانی که در این راه ما را تنها نگذاشته اند یادآور شد : از همه مسئولین تقاضامندم که برای رضای خدا، پاسداشت خون شهدا و شادکردن قلب امام زمام (عج) در صحنه دفاع از فرهنگ حیاء و حجاب با کمک به حامیان این عرصه وارد میدان نبرد با این تاکتیک شوم دشمن که پرچم اسلام را نشانه گرفته است شوند تا با افتخار با شکست دشمن سعادت دنیوی و اخروی به دست اوریم .
اسماعیلی نیا گفت : به عنوان سخنگوی شورای فرهنگ عمومی استان بوشهر باید بگویم که این شورا هرچند از فعال ترین شوراهای فرهنگ عمومی در سطح کشور است اما مصوبات آن ضمانت اجرایی ندارد و این نقصی می باشد که همیشه هم فریاد زده ایم اما فایده ای نبخشیده است .
وی یاداور شد : در سال90 با بیش از ده جلسه یا به شکل اختصاصی یا به صورت اشتراکی به مبحث حجاب و عفاف پرداخته ایم و مصوبات کارشناسی شده خوبی نیز داشته ایم اما در اجرا می بینیم که خبری نیست .
اسماعیلی نیا اضافه کرد : به عنوان نمونه در یکی ازجلسات این شورا شهردار بوشهر در محضر تمامی مسئولین فرهنگی استان وقتی مصوبه راه اندازی پلاژآقایان و بانوان دریافت کرد قول داد که در تیرماه 90برای استفاده عموم آن را به مرحله بهره برداری برساند اما در حالی فرصتی به تیرماه سال 91 نمانده است که هیچ اثری از این وعده دیده نمی شود و به شما قول می دهم با این رویکرد حاکم بر شهرداری بوشهر تا 10 سال دیگر هیچ اتفاقی در این زمینه رخ نخواهد داد.
وی در خصوص وضعیت حجاب در استان بوشهرگفت : به عنوان یک فعال اجتماعی و مدیر موسسه ریحان المصطفی (ص) که در عرصه حجاب و عفاف کار تخصصی می کند باید بگویم وضعیت حجاب در استان به این شکل که از همه کشور بدتر است را قبول ندارم و این که بوشهر را به عنوان مدینه فاضله در امر حجاب و عفاف بدانم نیز رد می کنم .
اسماعیلی نیا افزود : به دلیل مسئولیتم در این موسسه از نزدیک با مدارس در سه مقطع تحصیلی ، دانشگاه ها و مراکز آموزشی و همه فضاهای موجود در استان آشنا هستم و لذا در یک کلام وضعیت حجاب در استان بوشهر را مناسب نمی بینم .
وی بیان کرد : سرعت مسیر انحطاط به سوی فرهنگ برهنگی در استان بوشهر را بسیار زیاد می بینم که نتیجه آن می تواند به بی حیایی و فحشاء منجر شود که خود آغاز انواع بزه های اجتماعی است
اسماعیلی نیا اضافه کرد : همه این شرایط معلول آن است که امروز در استان بوشهر متولی مقابله با پدیده و مظاهربد حجابی مشخص نیست و هر سازمانی دیگری را مقصر می داند و از زیر بار مسئولیتش شانه خالی می کند .
وی حجاب را نماد ظاهری و پرچم اسلام برشمرد و گفت : بانوان ما علمداران مکتب اسلام هستند و دشمن به دنبال این است که این پرچم و بیرق ها را به زمین بزند تا راه ورود فساد اخلاقی و بی بند و باری به کشور و استان را تسهیل کند .
امام جمعه موقت بوشهر یاداور شد : با توجه به احساس مسئولیت و مطالعاتی که درباره مقوله حجاب و عفاف انجام داده ام به این جمع بندی رسیده ام که در عرصه جنگ نرم قرار داریم و به عنوان یک سرباز می بایست از سنگر حجاب و عفاف دفاعی ولایتمدارانه با لبیک به منویات مقام معظم رهبری در این زمینه داشته باشیم .
استاد بزرگوار فرمودند : باید باور کنیم که در عرصه جنگ نرم قرار داریم و بمباران هایی که امروز توسط ماهواره هاو سایت ها که 90 درصد محتوایشان تبلیغ بی بند و باری است را جدی بگیریم که جزء در سایه توجه به منویات مقام معظم رهبری در این خصوص و بیرون آمدن در قالب شعار و عملی فکر کردن نمی توانیم در این عرصه موفق باشیم
حضرت امام موسى كاظم(عليه السلام) عابدترين و زاهدترين، فقيه ترين، سخى ترين و كريمترين مردم زمان خود بود، هر گاه دو سوم از شب مى گذشت نمازهاى نافله را به جا مى آورد و تا سپيده صبح به نماز خواندن ادامه مى داد و هنگامى كه وقت نماز صبح فرا مى رسيد، بعد از نماز شروع به دعا مى كرد و از ترس خدا آن چنان گريه مى كرد كه تمام محاسن شريفش به اشك آميخته مى شد و هر گاه قرآن مى خواند مردم پيرامونش جمع مى شدند و از صداى خوش او لذّت مى بردند.
آن حضرت، صابر، صالح، امين و كاظم لقب يافته بود و به عبد صالح شناخته مى شد، و به خاطر تسلّط بر نفس و فروبردن خشم، به كاظم مشهور گرديد.
شيخ مفيد درباره آن حضرت مي گويد : ” او عابدترين و فقيه ترين و بخشنده ترين و بزرگ منش ترين مردم زمان خود بود ، زياد تضرع و ابتهال به درگاه خداوند متعال داشت . اين جمله را زياد تکرار مي کرد : « اللهم انی أسألک الراحة عند الموت و العفو عند الحساب »
(خداوندا در آن زمان که مرگ به سراغم آيد راحت و در آن هنگام که در برابر حساب اعمال حاضرم کنی عفو را به من ارزانی دار )".
امام موسی بن جعفر ( ع ) بسيار به سراغ فقرا مي رفت . شب ها در ظرفی پول و آرد و خرما مي ريخت و به وسايلی به فقرای مدينه مي رساند ، در حالی که آن ها نمي دانستند از ناحيه چه کسی است . هيچکس مثل او حافظ قرآن نبود ، با آواز خوشی قرآن مي خواند ، قرآن خواندنش حزن و اندوه مطبوعی به دل مي داد ، شنوندگان از شنيدن قرآنش مي گريستند ، مردم مدينه به او لقب ” زين المجتهدين “ داده بودند . مردم مدينه روزی که از رفتن امام خود به عراق آگاه شدند ، شور و ولوله و غوغايی عجيب کردند . آن روزها فقرای مدينه دانستند چه کسی شب ها و روزها برای دلجويی به خانه آن ها مي آمده است .
امام ( ع ) با آن كرم و بزرگوارى و بخشندگى خود لباس خشن بر تن مىكرد ، چنان كه نقل كردهاند : ” امام بسيار خشن پوش و روستايى لباس بود ” و اين خود نشان ديگرى است از بلندى روح و صفاى باطن و بىاعتنايى آن امام به زرق و برق هاى گول زننده دنيا .
امام موسى كاظم ( ع ) نسبت به زن و فرزندان و زيردستان بسيار با عاطفه و مهربان بود . هميشه در انديشه فقرا و بيچارگان بود ، و پنهان و آشكار به آنها كمك مىكرد .
مردى از تبار عمر بن الخطاب در مدينه بود كه او را مى آزرد و على(عليه السلام) را دشنام مى داد. برخى از اطرافيان به حضرت گفتند: اجازه دهید تا او را بكشيم، ولى حضرت به شدّت از اين كار نهى كرد و آنان را شديداً سرزنش فرمود. روزى سراغ آن مرد را گرفت، گفتند: در اطراف مدينه، به كار زراعت مشغول است. حضرت سوار بر الاغ خود وارد مزرعه وى شد.
آن مرد فرياد برآورد: زراعت ما را خراب مكن، ولى امام به حركت خود در مزرعه ادامه داد وقتى به او رسيد، پياده شد و نزد وى نشست و با او به شوخى پرداخت، آن گاه به او فرمود: چقدر در زراعت خود از اين بابت زيان ديدى؟ گفت: صد دينار. فرمود: حال انتظار دارى چه مبلغ از آن عايدت شود؟ گفت: من از غيب خبر ندارم. امام به او فرمود: پرسيدم چه مبلغ از آن عايدت شود؟ گفت: انتظار دارم دويست دينار عايدم شود. امام به او سيصد دينار داد و فرمود: زراعت تو هم سر جايش هست. آن مرد برخاست و سر حضرت را بوسيد و رفت. امام به مسجد رفت و در آنجا آن مرد را ديد كه نشسته است.
وقتى آن حضرت را ديد، گفت: خداوند مى داند كه رسالتش را در كجا قرار دهد. يارانش گرد آمدند و به او گفتند: داستان از چه قرار است، تو كه تا حال خلاف اين را مىگفتى. او نيز به دشنام آنها و به دعا براى امام موسى(عليه السلام) پرداخت. امام(عليه السلام) نيز به اطرافيان خود كه قصد كشتن او را داشتند فرمود: آيا كارى كه شما مىخواستيد بكنيد بهتر بود يا كارى كه من با اين مبلغ كردم؟و بسيارى از اين گونه روايات، كه به اخلاق والا و سخاوت و شكيبايى آن حضرت بر سختيها و چشمپوشى ايشان از مال دنيا اشارت مى كند، نشانگر كمال انسانى و نهايت عفو و گذشت آن حضرت است.
منبع :
سایت جامع فرهنگی مذهبی شهید آوینی
1- قالَ الإمام الكاظم - عليه السلام - : وَجَدْتُ عِلْمَ النّاسِ في أرْبَع: أَوَّلُها أنْ تَعْرِفَ رَبَّكَ، وَالثّانِيَةُ أنْ تَعْرِفَ ما صَنَعَ بِكَ، وَالثّالِثَةُ أنْ تَعْرِفَ ما أرادَ مِنْكَ، وَالرّبِعَةُ أنْ تَعْرِفَ ما يُخْرِجُكَ عَنْ دينِكَ. «الكافي، ج 1، ص 50، ح 11»
امام موسي كاظم - عليه السلام - فرمود: تمام علم مردم را در چهار مورد شناسائي كرده ام: اوّلين آن ها اين كه پروردگار و آفريدگار خود را بشناسي و نسبت به او شناخت پيدا كني. دوّم، اين كه بفهمي كه از براي وجود تو و نيز براي بقاء حيات تو چه كارها و لاش هائي صورت گرفته است. سوّم، بداني كه براي چه آفريده شده اي و منظور چه بوده است. چهارم، معرفت پيدا كني به آن چيزهائي كه سبب مي شود از دين و اعتقادات خود منحرف شوي (يعني راه خوشبختي و بدبختي خود را بشناسي و در جامعه چشم و گوش بسته حركت نكني).
2- قالَ الإمام الكاظم-عليه السلام-:ما مِنْ بَلاء يَنْزِلُ عَلي عَبْد مُؤْمِن فَيُلْهِمُهُ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الدُّعاءَ إِلاّ كانَ كَشْفُ ذلِكَ الْبَلاءِ وَشيكاً، وَ ما مِنْ بَلاء يَنْزِلُ عَلي عَبْد مُؤْمِن فَيُمْسِكُ عَنِ الدُّعاءِ إلاّ كانَ ذلِكَ الْبَلاءُ طَويلاً،فَإذا نَزَلَ الْبَلاءُ فَعَلَيْكُمْ بِالدُّعاءِ وَ التَّضَرُّعِ إلَي اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ. «الكافي، ج 2، ص 471، ح 2»
امام موسي كاظم - عليه السلام - فرمود: نيست بلائي كه بر مؤمن وارد شود مگر آن كه به وسبله دعا سريع بر طرف مي گردد; و چنانچه دعا نكند طولاني خواهد، پس هنگامي مصيتي و بلائي وارد شد، به درگاه خداوند دعا و تضرّع كنيد
3- قالَ الإمام الكاظم - عليه السلام - : لَيْسَ مِنْ دَواء إلاّ وَ هُوَ يُهَيِّجُ داءً، وَ لَيْسَ شَيْءٌ فِي الْبَدَنِ أنْفَعَ مِنْ إمْسَاكِ الْيَدِ إلاّ عَمّا يَحْتاجُ إلَيْهِ.
«الكافي، ج 8، ص 273، ح 409»
امام موسي كاظم - عليه السلام - فرمود: هيچ داروئي نيست مگر آن كه در اثر عوارض جنبي آن دردي ديگر را تهييج و تحريك مي نمايد; و هيچ درماني بهتر و سود مندتر از امساك و خودداري نيست مگر در حال نياز و ضرورت.
4- قالَ الإمام الكاظم - عليه السلام - : رَحِمَ اللهُ عَبْداً تَفَقَّهَ، عَرَفَ النّاسَ وَلايَعْرِفُونَهُ.
«نزهة النّاظر و تنبيه الخاطر، ص 122، ح 2»
امام موسي كاظم - عليه السلام - فرمود: خداوند متعال رحمت كند بنده اي را كه در مسائل ديني تفقه و تحقيق نمايد (فقيه و عالم باشد) و نسبت به مردم شناخت پيدا كند، گرچه مردم او را نشناسند و قدر و منزلت او را ندانند.
5- قالَ الإمام الكاظم - عليه السلام - : إنَّ أهْلَ الاْرْضِ مَرْحُومُونَ ما يَخافُونَ، وَ أدُّوا الاْمانَةَ، وَ عَمِلُوا بِالْحَقِّ.
«تهذيب الأحكام، ج 6، ص 350، ح 991»
امام موسي كاظم - عليه السلام - فرمود: اهل زمين مورد رحمت - و بركت الهي - هستند، مادامي كه خوف و ترس - از گناه و معصيت داشته باشند -، اداي امانت نمايند و حقّ را دريابند و مورد عمل قرار دهند.
6- قالَ الإمام الكاظم - عليه السلام - : بِئْسَ الْعَبْدُ يَكُونُ ذاوَجْهَيْنِ وَ ذالِسانَيْنِ.
«تحف العقول، ص 291»
امام موسي كاظم - عليه السلام - فرمود: بد شخصي است آن كه داراي دو چهره و دو زبان مي باشد، - كه در پيش رو چيزي گويد و پشت سر چيز ديگر -.
7- قال - عليه السلام - : مَنِ اسْتَشارَ لَمْ يَعْدِمْ عِنْدَ الصَّوابِ مادِحاً، وَ عِنْدَالْخَطإ عاذِراً.
«نزهة الناظر و تنبيه الخاطر، ص 123، ح 13»
امام موسي كاظم - عليه السلام - فرمود: كسي كه در امور زندگي خود ـ با اهل معرفت ـ مشورت كند، چنانچه درست و صحيح عمل كرده باشد مورد تعريف و تمجيد قرار مي گيرد و اگر خطا و اشتباه كند عذرش پذيرفته است.
8- قالَ الإمام الكاظم - عليه السلام - : مَنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ مِنْ نَفْسِهِ واعِظٌ تَمَكَّنَ مِنْهُ عَدُوُّهُ ـ يعني الشّيطان ـ .
«نزهة الناظر و تنبيه الخاطر، ص 124، ح 15»
امام موسي كاظم - عليه السلام - فرمود: هر كسي عقل و تدبيرش را مورد استفاده قرار ندهد، دشمنش - يعني; شياطين إنسي و جنّي و نيز هواهاي نفساني - به راحتي او را مي فريبند و منحرف مي شود.
9- قالَ الإمام الكاظم - عليه السلام - : ما قُسِّمَ بَيْنَ الْعِبادِ أفْضَلُ مِنَ الْعَقْلِ، نَوْمُ الْعاقِلِ أفْضَلُ مِنْ سَهَرِالْجاهِلِ.
«تحف العقول، ص 213»
امام موسي كاظم - عليه السلام - فرمود: چيزي با فضيلت تر و بهتر از عقل، بين بندگان توزيع نشده است، (تا جائي كه) خواب عاقل - هوشمند - افضل و بهتر از شب زنده داري جاهل بي خرد است.
10- قالَ الإمام الكاظم - عليه السلام - : لا تَدْخُلُوا الْحَمّامَ عَلَي الرّيقِ، وَ لا تَدْخُلُوهُ حَتّي تُطْعِمُوا شَيْئاً.
«وسائل الشّيعة، ج 2، ص 52، ح 1454»
امام موسي كاظم - عليه السلام - فرمود: بعد از صبحانه، بدون فاصله حمّام نرويد; همچنين سعي شود با معده خالي داخل حمام نرويد، بلكه حتّي الامكان قبل از رفتن به حمّام قدري غذا بخوريد.
ابو الحسن موسى بن جعفر(ع)، امام هفتم از ائمه اثنى عشر عليهم السلام و نهمين معصوم از چهارده معصوم(ع) است . آن حضرت در ابواء(منزلى ميان مكه و مدينه) در روز يكشنبه هفتم صفر سال 128 يا 129 ه.ق. متولد شد. به جهت كثرت زهد و عبادتش معروف به العبد الصالح و به جهت حلم و فرو خوردن خشم و صبر بر مشقات و آلام زمانه مشهور به الكاظم گرديد.
كنيه آن حضرت ابو ابراهيم بوده ولى به ابو على نيز معروف بودهاند.مادر آن حضرت حميده كنيزى از اهل بربر(مغرب) يا از اهل اندلس(اسپانيا) بوده است و نام پدر اين بانو را «صاعد بربرى» گفتهاند.حميده به «حميدة البربرية» و «حميدة المصفاة» نيز معروف بوده است.برادران ديگر امام از اين بانو اسحاق و محمد ديباج بودهاند.
امام موسى الكاظم(ع) هنوز كودك بود كه فقهاى مشهور مثل ابو حنيفه از او مسأله مىپرسيدند و كسب علم مىكردند.بعد از رحلت پدر بزرگوارش امام صادق(ع) (148 ه.ق.) در بيست سالگى به امامت رسيد و 35 سال رهبرى و ولايت شيعيان را بر عهده داشت.
قد متوسط و رنگ سبزه سير و محاسن انبوه داشت. نقش نگينش «حسبي اللّه» و به روايتى «الملك للّه وحده» بود.
در زمان حيات امام صادق(ع) كسانى از اصحاب آن حضرت معتقد بودند پس از ايشان اسماعيل امام خواهد شد. اسماعيل در زمان حيات پدر از دنيا رفت ولى كسانى مرگ او را باور نكردند و او را همچنان امام دانستند. پس از وفات حضرت صادق(ع)عدهاى از اينان چون از حيات اسماعيل مأيوس شدند، پسر او محمد بن اسماعيل را امام دانستند و اسماعيليه امروز بر اين عقيده هستند و پس از او پسر او را امام مىدانند و سپس پسرش را و … به تفصيلى كه در كتب اسماعيليه مذكور است.
پس از وفات حضرت صادق(ع) بزرگترين فرزند ايشان عبد اللّه نام داشت كه بعضى او را عبد اللّه افطح مىدانند. اين عبد اللّه مقام و منزلت پسران ديگر حضرت صادق(ع)را نداشت و به قول شيخ مفيد در ارشاد متهم بود كه در اعتقادات با پدرش مخالف است و چون بزرگترين برادرانش از جهت سن و سال بود ادعاى امامت كرد و برخى نيز از او پيروى كردند. اما چون ضعف دعوى و دانش او را ديدند روى از او برتافتند و فقط عده قليلى از او پيروى كردند كه به فطحيه موسوم هستند.
اسحاق برادر ديگر امام موسى الكاظم(ع) به ورع و صلاح و اجتهاد معروف بود و امامت برادرش موسى كاظم(ع)را قبول داشت و از پدرش روايت مىكرد كه او تصريح بر امامت آن حضرت كرده است. برادر ديگر آن حضرت به نام محمد بن جعفر مردى سخى و شجاع و از زيديه جاروديه بود و در زمان مأمون در خراسان وفات يافت.
اما جلالت قدر و علو شأن و مكارم اخلاق و دانش وسيع حضرت امام موسى كاظم(ع) به قدرى بارز و روشن بود كه اكثريت شيعه پس از وفات امام صادق(ع) به امامت او گرويدند و علاوه بر اين بسيارى از شيوخ و خواص اصحاب حضرت صادق(ع)مانند مفضل بن عمر جعفى و معاذ بن كثير و صفوان جمال و يعقوب سراج نص صريح امامت حضرت موسى الكاظم(ع)را از امام صادق(ع)روايت كردهاند و بدين ترتيب امامت ايشان در نظر اكثريت شيعه مسجل گرديد.
حضرتش در علم و حلم و تواضع و مكارم اخلاق و كثرت صدقات و سخاوت و بخشندگى ضرب المثل بود. بدان و بدانديشان را با عفو و احسان بىكران خويش تربيت مىفرمود. شب ها به طور ناشناس در كوچههاى مدينه مىگشت و به مستمندان كمك مىكرد. مبلغ دويست، سيصد و چهارصد دينار در كيسهها مىگذاشت و در مدينه ميان نيازمندان قسمت مىكرد. كيسههاى موسى بن جعفر در مدينه معروف بود و اگر به كسى يك صره (كيسه) مىرسيد بىنياز مىگشت. مع ذلك در اتاقى كه نماز مىگزارد جز بوريا و مصحف و شمشير چيزى نبود.
مهدى خليفه عباسى امام را در بغداد بازداشت كرد اما بر اثر خوابى كه ديد و نيز تحت تأثير شخصيت امام از او عذرخواهى نمود و به مدينهاش بازگرداند. گويند كه مهدى از امام تعهد گرفت كه بر او و فرزندانش خروج نكند. اين روايت نشان مىدهد كه امام كاظم(ع)خروج و قيام را در آن زمان صلاح و شايسته نمىدانسته است.
ايشان با آن كه از جهت كثرت عبادت و زهد به «العبد الصالح» معروف بودهاند به قدرى در انظار مردم مقامى والا و ارجمند داشتهاند كه او را شايسته مقام خلافت و امامت ظاهرى نيز مىدانستند و همين امر موجب تشويش و اضطراب دستگاه خلافت گرديده و مهدى به حبس او فرمان داده است.
زمخشرى در ربيع الابرار آورده است كه هارون فرزند مهدى در يكى از ملاقات ها به امام پيشنهاد نمود فدك را تحويل بگيرد و حضرت نپذيرفت، وقتى اصرار زياد كرد فرمود مىپذيرم به شرط آنكه تمام آن ملك را با حدودى كه تعيين مىكنم به من واگذارى. هارون گفت حدود آن چيست؟ امام فرمود يك حد آن به عدن است حد ديگرش به سمرقند و حد سومش به افريقيه و حد چهارمش كناره دريا تا ارمينيه و خزر است. هارون از شنيدن اين سخن سخت برآشفت و گفت: پس براى ما چه چيز باقى مىماند؟ امام فرمود: مىدانستم كه اگر حدود فدك را تعيين كنم آن را به ما مسترد نخواهى كرد (يعنى خلافت و اداره سراسر كشور اسلام حق من است). از آن روز هارون كمر به قتل موسى بن جعفر(ع)بست.
هارون در سفرش به مدينه هنگام زيارت قبر رسول اللّه(ص) در حضور سران قريش و رؤساى قبايل و علما و قضات بلاد اسلام گفت: السلام عليك يا رسول اللّه، السلام عليك يا ابن عم، و اين را از روى فخر فروشى به ديگران گفت. امام كاظم(ع) حاضر بود و فرمود: السلام عليك يا رسول اللّه، السلام عليك يا ابت (يعنى سلام بر تو اى پدر من). مىگويند رنگ هارون دگرگون شد و خشم از چهرهاش نمودار گرديد.
درباره حبس امام موسى(ع)به دست هارون الرشيد، شيخ مفيد در ارشاد روايت مىكند كه علت گرفتارى و زندانى شدن امام، يحيى بن خالد بن برمك بوده است. زيرا هارون فرزند خود امين را به يكى از مقربان خود به نام جعفر بن محمد بن اشعث كه مدتى هم والى خراسان بوده است سپرده بود و يحيى بن خالد بيم آن را داشت كه اگر خلافت به امين برسد جعفر بن محمد بن اشعث را همه كاره دستگاه خلافت سازد و يحيى و برمكيان از مقام خود بيفتند. جعفر بن محمد بن اشعث شيعه بود و قائل به امامت امام موسى(ع)، و يحيى اين معنى را به هارون اعلام مىداشت. سرانجام يحيى بن خالد، پسر برادر امام را به نام على بن اسماعيل بن جعفر از مدينه خواست تا به وسيله او از امام و جعفر نزد هارون بدگويى كند.
مىگويند امام هنگام حركت على بن اسماعيل از مدينه او را احضار كرد و از او خواست كه از اين سفر منصرف شود و اگر ناچار مىخواهد برود از او سعايت نكند. على قبول نكرد و نزد يحيى رفت و بوسيله او پيش هارون بار يافت و گفت از شرق و غرب ممالك اسلامى مال به او مىدهند تا آنجا كه ملكى را توانست به سى هزار دينار بخرد.
هارون در آن سال به حج رفت و در مدينه امام و جمعى از اشراف به استقبال او رفتند. اما هارون در كنار قبر حضرت رسول(ص) گفت يا رسول اللّه از تو پوزش مىخواهم كه موسى بن جعفر را به زندان مىافكنم زيرا او مىخواهد امت تو را بر هم زند و خونشان را بريزد. آن گاه دستور داد تا امام را از مسجد بيرون بردند و او را پوشيده به بصره نزد والى آن عيسى بن جعفر بن منصور فرستادند. عيسى پس از مدتى نامهاى به هارون نوشت و گفت كه موسى بن جعفر در زندان جز عبادت و نماز كارى ندارد يا كسى بفرست كه او را تحويل بگيرد و يا من او را آزاد خواهم كرد.
هارون امام را به بغداد آورد و به فضل بن ربيع سپرد و پس از مدتى از او خواست كه امام را آزارى برساند اما فضل نپذيرفت و هارون او را به فضل بن يحيى بن خالد برمكى سپرد. چون امام در خانه فضل نيز به نماز و روزه و قرائت قرآن اشتغال داشت فضل بر او تنگ نگرفت و هارون از شنيدن اين خبر در خشم شد و آخرالامر يحيى امام را به سندى بن شاهك سپرد و سندى آن حضرت را در زندان مسموم كرد. چون آن حضرت وفات يافت سندى جسد آن حضرت را به فقها و اعيان بغداد نشان داد كه ببينند در بدن او اثر زخم يا خفگى نيست. بعد او را در باب التبن در موضعى به نام مقابر قريش دفن كردند.
بنا به گفته شيخ مفيد در ارشاد امام موسى الكاظم(ع)سى و هفت فرزند پسر و دختر داشت كه هجده تن از آنها پسر بودند و على بن موسى الرضا(ع) امام هشتم افضل ايشان بود. از جمله فرزندان مشهور آن حضرت احمد بن موسى و محمد بن موسى و ابراهيم بن موسى بودند. يكى از دختران آن حضرت فاطمه معروف به معصومه سلام الله عليها است كه قبرش در قم مزار شيعيان جهان است. عدد اولاد آن حضرت را كمتر و بيشتر نيز گفتهاند. تاريخ وفات آن حضرت را جمعه هفتم صفر يا پنجم يا بيست و پنجم رجب سال 183 ه.ق. در 55 سالگى گفتهاند.
امام هفتم(ع)با جمع روايات و احاديث و احكام و احياى سنن پدر گرامى و تعليم و ارشاد شيعيان، اسلام راستين را كه با تعاليم و مجاهدات پدرش جعفر بن محمد(ع)نظم و استحكام يافته بود حفظ و تقويت كرد و در راه انجام وظايف الهى تا آنجا پايدارى نمود كه جان خود را فدا ساخت.
منبع:
سایت جامع فرهنگی مذهبی شهید آوینی
وجود مبارك حضرت فاطمه علیهاالسلام تنها یك تفكر یا تصور یك حقیقت حیات بخش نیست. بلكه تجسمی عینی و زنده از بركت خداوند بر انسان است. اگر تا قبل از حضور ایشان در عالم خاكی انسان معناگرا مجبور بود گوشههایی از نعمت یك زن مقدس را در اسطورهها، الههها و افسانهها جستجو كند یا متوسل به پاكدامنی حضرت مریم(ع) یا خردمندی آسیه و وفاداری سارا بشود، بعد از تجسم خاكی و عینی ایشان برای انسان كمالگرا یك الگوی زنده و جاوید پدید آمد و آن شخصیتی والا به نام «فاطمه» دختر رسول اكرم بود.
ای همیشه جاری! ای بهار کوتاه! ای ترنم باران وحی! در شکوه مقام تو حیرانم که معنویت رشتههای چادرت دست نیاز میآویزد و معرفت به غبار آستان خانهات بوسه میزند. برهوت این دنیای خاکی شایان میزبانی چشمه سار همیشه جاری تو را نداشت. تو که در آیینه زخمها و داغها و در هجران پدر غریبانه زیستی و در وداع شبانهات با پهلویی شکسته، خانه گلین را به امید آغوش بهشتی پدر ترک گفتی…
از این رو است كه فاطمه علیهاالسلام را ناموس و علت هستی میدانند. اگر فاطمه علیهااسلام پا به جهان فانی نگذاشته بود و خاك هبوط را به قدوم خود مبارك نمیكرد، دیگر برای پیروانش هدفی وجود نداشت تا برای آن به شهادت برسند و جهاد كنند. جهانیان با توسل به اوست كه توكل به احد را میآموزند و از نور هدایت ایشان است كه بركت زندگی دنیایی درك میشود.
بنابراین بیدلیل نیست كه بعد از درگذشت ملكوتی ایشان، بشریت، سرگشته به دنبال مرهمی است تا زخم نبود روح بخش ایشان در عالم فانی التیام یابد. از این روست كه هر چه انسان برای درك حضرت فاطمه علیهاالسلام تلاش میكند، بركت آن بر خودش میتابد و این اصل وجودی نعمت فاطمه علیهاالسلام در دنیا است.
امروز هم شاهد تلاش انسانهای پاكی هستیم كه به دنبال معنویت فاطمه علیهاالسلام در رفتار روزمره خود هستند و با تذكره و یادمانهایی سعی دارند آوای خوش چشمه كوثر را در یادشان زنده نگه دارند تا در بهشت، حاضر در خدمت ایشان باشند.
رسول اكرم صلی الله علیه و آله روایت نمودهاند كه خدای متعال فرمود:
ای احمد! اگر تو نبودی آسمان و زمین را نمیآفریدم و اگر علی نبود تو را نمیآفریدم و اگر فاطمه نبود، شما را نمیآفریدم.(یعنی شمایان رمز خلقتید)(1) از امام محمدباقر علیه السلام روایت شده است كه، ولادت حضرت زهرا علیهاالسلام پنج سال بعد از بعثت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سن شریف آن بانو در هنگام وفات هیجده سال و هفتاد و پنج روز بود.(2)
فاطمه علیهاالسلام را ناموس و علت هستی میدانند. اگر فاطمه علیهااسلام پا به جهان فانی نگذاشته بود و خاك هبوط را به قدوم خود مبارك نمیكرد، دیگر برای پیروانش هدفی وجود نداشت تا برای آن به شهادت برسند و جهاد كنند. جهانیان با توسل به اوست كه توكل به احد را میآموزند و از نور هدایت ایشان است كه بركت زندگی دنیایی درك میشود.
راز دل غمین فاطمه علیهااسلام
“شما ای مردم بر پرتگاه آتش بودید و از فرط ذلت نزد دیگران، همچون جرعه آبی در دست تشنه كامی یا لقمهای در دست گرسنهای و یا چون آتشی كه شخص مستعجلی از آن برگیرد. شما لگدكوب و پایمال بودید و از آب متعفن با سرگین شتر میآشامیدید و از برگهای خاكمال و علف بیابان میخوردید. ذلیل بودید و زبون میزیستید و هر آن مضطرب بودید كه مبادا از این سوی یا آن سوی به شما هجوم آورند و به اسارتتان ببرند. شما این بودید تا خداوند به دست محمد صلی الله علیه و آله با همه آنچه بر او گذشت رهایتان كرد. چه سختیها كه نكشید و چه شكنجهها كه ندید.
هرگاه شاخی از شاخهای شیطان و گردنكشی از یارانش سر بر میداشت و فتنهای از مشركان به خونخواری دهان میگشود، او برادرش علی علیه السلام را در كام آتش رقصان آن و در گلوگاه خطر میافكند و او نیز، تا مغز دشمن را نمیكوفت و آتش سركش فتنه را به آب شمشیرش خاموش نمیكرد، آرام نمیگرفت. در همه این مدت، علی علیه السلام در راه خدا سختی میكشید و به آب و آتش میزد. در كار خدا از جان مایه میگذارد و همواره به رسول خدا نزدیك بود. در میان دوستان و سربازان خدا وقف راه خدا بود و مدام خود را به مشقت میانداخت. در دریای رنج فرو میرفت و هرگز در راه خدا به ملامت مردم وقعی نمینهاد و به ستوه نمیآمد.
ولی شما چه؟ در تمام آن روزها، در رفاه و عیش بودید، خوش میگذراندید و زندگی میكردید و بیدرد بودید. هرگاه درگیری و نبرد پیش میآمد، خود را كنار میكشیدید و ما را تنها میگذاردید و از جنگ میگریختید.
“برای تمام كسانی كه میخواهند الهی زندگی كنند، فاطمه علیهاالسلام دفاع از حریم ولایت را، زیباتر از هر كس به معرض نمایش گذارد. خطبه غَرایش در مسجد مدینه، گواه فصاحت و بلاغت بینظیر آن حضرت است. مضامین عالی خطبه، اسلام راستین را معرفی میكند و اهمیت ولایت و امامت را روشن میسازد.
… به كجا میروید؟ چه میكنید؟ هنوز پیكر پیامبر تازه است؛ آیا میگویید كه محمد مُرد و همه چیز تمام شد؟ هرگز!
… هان میبینم كه اینك باز زمینگیر شدهاید و دل به تن آسایی و راحت طلبی و دنیا خواهی دادهاید و قصد همیشه ماندن در دنیا كردهاید و كسی را كه به قبض و بسط كار حكومت سزاوارتر است، دور راندهاید و با راحتی و عیاشی، خلوت كردهاید.
… بدانید اگر همه شما هم كافر شوید و به حق پشت كنید، خداوند همچنان ستوده است و احتیاجی به شمایان ندارد.
و بدانید آنچه را كه اینك گفتم؛ گفتم، در حالی كه میدانستم هرگز یاوری نخواهید كرد. ولی آنچه گفتم راز دل غمین من بود كه در سینه جمع شده و دود حزن و اندوه من بود كه در دل خستهام متراكم شده و آه آتش افروزی كه از سینه دردمند من شعله كشیده؛ تنها خواستم با شما حجت را تمام كرده باشم."(3)
پینوشتها:
1- مستدرك سفینة البحار؛ 3/334 .
2- الكافی؛1/457.
3- از سخنرانی تاریخی حضرت فاطمه زهرا علیهالسلام در مسجدالنبی، ده روز پس از رحلت پدر (برگرفته از كتاب “زندگانی حضرت فاطمه (س)"، نوشتهِ دكتر اسماعیل حسینی).
لینک مطالب مرتبط:
- قصه هجران
- حکایت علی و چاههای صبور مدینه بی حضور تو
- فاطمه(س) و حضور در صحنههای نبرد
گرفته شده از سایت تبیان